0

غزل شماره ۳۸۲: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۸۲: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود

گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان

ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین

کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان

گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت

همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان

حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن

چشمم از آن دو چشم تو خسته شده‌ست و ناتوان

بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین

نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان

آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است

شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان

حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم

ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان

 

 

دوشنبه 3 شهریور 1393  1:01 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۸۲: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

۳۸۲. فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان 
• زمان : 1:32 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330233/۳۸۲-فاتحه‌ای-چو-آمدی-بر-سر-خسته‌ای-بخوان/

 

سه شنبه 26 اسفند 1393  6:39 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۸۲: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

معانی لغات غزل 382
فاتحه: سوره فاتحه الکتاب، سوره حمد.
خسته: بیمار، رنجور، دردمند.
لعل لب: (اضافه تشبیهی) لب به لعل تشبیه شده.
پرسش: احوال پرسی
گو نفسی!: به او بگو به اندازه یک نفس کشیدن (صبر کن).
ای که طبیب خسته یی: ای کسی که طبیب من خسته هستی.
دم: نفس، شهیق.
دود سینه: آه سینه، دود آهی که از سینه برمی آید، زَفیر.
مِهر: محبت.
آتش مهر: آتش عشق.
زِ خالِ تو: از خال صورت تو.
از آن دو چشم تو: از آن دو چشم بیمار تو.
باز نشان: فرو نشان.
حرارتم: گرمی بدنم، تبم.
شیشه: ۱- کنایه از شیشه شراب، ۲- شیشه ای که ادرار بیمار در آن جمع و برای معاینه نزد طبیب می برند تا از رنگ و بو و غلظت و رسوب آن، طبیب پی به حال بیمار بستری که قادر به رفتن نزد طبیب با پای خود نیست ببرد و دارو تجویز کند، قاروره.
آب زندگی: آب حیات، آبی که قدما معتقد بودند در شهر ظلمات موجود و هر کس از آن بنوشد، چون خضر نبی عمر طولانی خواهد یافت.
نسخه شربت: نسخه یی که در آن شربتی از دارو تجویز شده، کنایه از شعر و غزل حافظ.


معانی ابیات غزل 382
(۱) چون به سر بیمار رنجوری گذارت افتاد، سوره حمدی (برای شفا) بخوان و لب به سخن باز کن که لعل لب تو به مُرده جان تازه یی می بخشد.
(۲) به آن کسی که برای عیادت آمده و سوره حمدی می خواند و می رود بگو یک لحظه درنگ کند که جانم، با رفتن او به دنبال روانه خواهد شد (واپسین دم).
(۳) ای کسی که طبیب دردمندانی، نگاهی به روی زبان من بینداز و بنگر که از دود آه و نالهِ دلم، زبانم باردار است.
(۴) هر چند تب آمد و از راه مهر و محبت استخوانهای مرا گرم کرد و رفت اما آتش عشق مانند تب از استخانهای من بیرون نمی رود.
(۵) دلم از عشق به خال تو (که بر روی چهره آتشینت قرارگرفته) در آتش بیقراری قرار دارد و دیدگانم از تأثیر چشمان (بیمار) تو خسته و ناتوان شده اند.
(۶) با اشک چشمانم گرمی تب مرا فرو نشان و آنگاه نبض مرا گرفته و ببین که آیا هیچ نشان دیگری غیر از حرارت تب، از حیات در من باقی است؟
(۷) نمی دانم آن کسی که برای شادکامی، پیوسته شیشه شراب به من می داد برای چه قاروره و شیشه ادرارم را هر روز برای معاینه نزد طبیب می برد؟
(۸) حافظ، شعر تو شربتی از آب حیات جاویدان به من داده است. دست از معالجه و ملاقات طبیب بردار و بیا و نسخه شربتی را که داده یی برایم بخوان.


شرح ابیات غزل 382
وزن غزل: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن
بحر غزل: رجز مثمّن مطوی مخبون مذال
سعدی: سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان نشان صبح دمید و روز شد خیز و چراغ را نشان
کمال خجند: سوخت به داغ غم چنان دل که نماند زو نشان پیش من آ، دمی نشین، آتش جان من نشان
این آخرین سخن منظوم عارفی با ایمان و سخنوری نکته دان و صاحب اشعاری جاودان و ادیبی با قدر و شأن و مسلط بر دقایق معانی و بیان و حافظ قرآن و یک ایرانی مسلمان است که در روزهای بازپسین حیات در بستر بیماری سروده شده و کوتاه زمانی پس از آن این بلبل شیرین زبان و واقف اسرار پیدا و نهان از دارالزحمهِ این جهان به دارالرّحمه و دارالامان و به سوی آسمان پر کشیده است.
آنانکه در این دور و زمان بر این پندارند که قالب و اوزان اشعار کلاسیک تاب تحمّل و استعداد بازگویی گفته های آن ها را ندارد به این تابلو سخن جاویدان حافظ بنگرند و دریابند که عنوان شاعری را نمی توان بدون بضاعت ادبی و خبرگی، با بیهوده سخن پراکنی برای خود جعل و خود را سخنور و سخندان معرفی کرد.
اجمالاً در سال ۷۹۲ و در سنین ۷۵-۷۴ سالگی این شعر در قالب غزل سروده شده و اینکه شاعر در بیت نخستین از عیادت کنندکان خود درخوایت قرائت فاتحه را دارد از این رو است که طبق حدیث مسلّم از حضرت رسول اکرم (ص)که فرمود: سوره فاتحه الکتاب شفای همه دردهاست به جز مرگ. قرائت سوره حمد بر بالین بیمار به منظور درخواست شفای او از بیماری است. شاعر در بیت دوم از عیادت کنندگان خود می خواهد که با شتاب و عجله پس از قرائت سوره حمد او را ترک نکنند زیرا شاید دیدار آخرین باشد و با رفتن آن ها جان او هم از بدن مفارقت کند. در بیت سوم و در حالت تب این شاعر مسلط، کلمه دم و دود که همان اصطلاح دود و دم عامیانه است را چنان استادانه به کار گرفته که سبب حیرت اهل سخن می شود. منظور شاعر در این بیت از دم، شهیق یعنی نفسی که فرو می رود می باشد و به همین سبب آن را اول به کار گرفته و پس از آن کلمه دود را به کار می برد که نشانی از زفیر یا بازدم است و ما می دانیم بازدم که از سینه یک صاحبدل سوخته دلی بیرون می آید به صورت آه و دود آه خواهد بود. شاعر می گوید بار زبان او به سبب این دود آه است که از سینه اش بیرون آمده و روی زبانش نشسته است.
در بیت چهارم، شاعر آتش عشق به مبدأ را با آتش تب مقایسه کرده و می فرماید آتش تب آمد و استخوان های مرا گرم کرد و با رفتن و کم شدن تب این حرارت هم کم شده و نقصان می پذیرد اما آتش عشق الهی در استخوانم خانه کرده و هرگز بیرون نخواهد رفت.
در بیت پنجم دو موضوع و مضمون، با سلاست تمام در یک بیت گنجانیده شده یکی اینکه همینطور که خال چهره تو بر روی چهره آتشینت چون دانه اسپندی قرار گرفته، خیال خال تو هم در آتش دل من به همان حالت جای خوش کرده است و در مصراع دوم می فرماید چشمهای من هم به مانند چشمان شهلا و بیمار تو خسته و ناتوان شده است.
بیت ششم را بایستی با علامت سؤالی قرائت کرد. شاعر می فرماید ای طبیب نخست به کمک آب چشمان و اشک روان من حرارت تب را از بدن من بزدای. آنگاه نبض مرا بگیر. در این حالت است که خواهی دید روح از تن من مفارقت کرده وگرنه این حرارتی که در حال حاضر از بدن من حس می کنی نه از علائم حیات که از گرمی باقیمانده از تب من است.
بیت هفتم این پندار را در اذهان ایجاد می کند که مقصود شاعر از ضمیر (آن) همسر مهربان خود بوده است و اگر چنین باشد معلوم می شود همسر او در زمان ارتحال شاعر در قید حیات بوده است. لازم به توضیح است که در غزلی که شاعر در روزهای آخر تبعید خود در یزد سروده صراحتاَ اشاره به زنده بودن همسر خود کرده و آرزو می کند که از یزد به شیراز رفته در کنار او باشد و بقیه عمر را با او در آسودگی به سر برد:
چو کار عمر نه پیداست، باری آن اولی که روز واقعه پیش نگار خود باشم
بالاخره حافظ با بکار گرفتن صنعت التفات در بیت مقطع غزل های خود را که به انسان روح تازه و حیات جاویدان می بخشد، به نسخه شربت تشبیه کرده و منظور از (نسخه خواندن) این است که سابق بر این به سبب بیسوادی عامّه نسخه پزشک را اطرافیان بیمار به شخصی باسواد می داده تا دستورالعمل های مندرج در آن را بر ایشان بازگو کنند و در این بیت از خود می خواهد که غزلهایش را برای بهبودی حال خود بخواند. رحمت اللّه رحمتاً واسعه
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  12:46 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۸۲: فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان

تعبیر :

خواهان زیادی دارید کسانی هستند که محتاج شما می باشند آنها را از خودتان دور نکنید. شما هم از کشی دور افتاده اید و تنها امیدتان وصال یار می باشد و تنها چیزی که زندگیتان را دوباره تضمین می کند همین است. دست به دعا برداشته اید امید داشته باشید که انشاالله به وصال می رسید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 25 تیر 1394  12:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها