معانی لغات غزل (369)
چشم یاری داشتن : توقع کمک و یاری داشتن .
خود غلط بود : همانا درست نبود .
پنداشتن : گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن .
بَر : میوه ، ثمر .
حالیا : حالی، اکنون .
ماجرا : کلمه مرکّب از ما و جَری، آنچه گذشته، سرگذشت، قصه و واقعه، دعوی، نزاع و جدال، هنگامه و گفتگو و در اصطلاح صوفیه اگر از درویشی خرده یی در وجود آید بازخواست کنند تا آن غبار از دل برادر دینی دور شود .
شیوه : طرز، رویه .
شیوه چشم : طرز نگاه چشم، حالت چشم .
فریب : خُدعه، نیرنگ .
غلط : اشتباه .
انگاشتن : پنداشتن ، تصور کردن .
دل فروز : دل افروز، روشن کننده دل، دلنواز .
همّت : اراده، توجه کامل قلب با تمام قوای روحانی برای حصول کمال در خود یا دیگری .
دَمِ همّت : دمیدن دعا .
گماشتن : مأمور کردن .
نکته : در اینجا سخن سربسته که با اعتراض و شکایت همراه باشد معنی می دهد .
جانب حرمت فرو نگذاشتیم : برای رعایت احترام چیزی فرو گذار نکردیم .
محصّل : حاصل کننده، مأمور وصول، تحصیلدار .
معانی ابیات غزل (369)
-
ما از دوستان انتظار کمک و توقع مساعدت داشتیم، اما آنچه را که گمان می کردیم نادرست بود .
-
این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست ؟
-
مباحثه و قیل و قال رسم درویشی و وارستگی نبود وگرنه ما با تو جنگ و جدال های زیادی داشتیم.
-
از طرز نگاه و حالت چشم تو یک نوع خدعه جنگی حس می شد. ما اشتباهاً آن را نگاهی آشتی جویانه تصوّر کردیم .
-
نهال زیبایی تو خود به خود چنین زیبا و دلپذیر نشد ما همّت و دعای خود را برای آن به کار گرفتیم .
-
حوادث زیادی اتفاق افتاد و ما شکایت نکردیم و با رعایت ادب احترام فیما بین را در نظر گرفتیم .
-
(در پاسخ) گفت حافظ تو خود به جانب ما گرویدی، ما مأموری برای جلب کسی نفرستادیم .
شرح ابیات غزل (369)
وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل : رمل مسدّس مقصور
*
کراراً در شرح غزل هایی که در زمان شاه شجاع سروده شده از شِکوه و گلایه های حافظ و ایهامات بعضی از ابیات سخن رفت . سعی حافظ در بیشتر غزل ها بر این است که سخن در پرده بگوید تا راه آشتی به یکباره سدّ نشود اما این غزل از صراحت بیشتری برخوردار و به منزله ادّعا نامه ای است که حافظ بر علیه شاه شجاع صادر کرده است . مفاد ابیات صریح و روشن است و حافظ در این غزل صداقت و یکرنگی و ساده لوحی خود را با هوش و فراست خود، می نمایاند .
حافظ می گوید این من بودم که با آنکه حسّ می کردم که حرکات و سکنات تو چندان از روی صداقت نیست و از آن بوی ریا و نیرنگ به مشام می رسد باز از روی حسن نیّت به تو اعتماد کرده و خود را در اختیار تو گذاشتم و درخت دوستی را به امید میوه آن کاشتم . این من بودم که نهال شهرت و قدرت و سیطره تو را آبیاری کردم وگرنه می خشکید. این من بودم که با همه کارهای ناروای تو با تو درنیفتادم و چوب ادب فیمابین را نشکستم وگرنه می توانستم در هر مورد با تو درگیر شوم . این من بودم که در پاسخ درشت گویی های تو شکایت نکردم و رعایت احترام تو را بر خود لازم دانستم .
این گفته های حافظ از روی پندار نیست بیت مقطع غزل دلالت بر این دارد که در یک مذاکره حضوری حافظ چکیده گفته های بالا را با شاه شجاع در میان نهاده و جوابی را که شنیده صادقانه در بیت مقطع بازگو کرده است. حافظ می فرماید شاه شجاع در پاسخ گله های من گفت ما کسی را به دنبال تو نفرستادیم که بیایی و با ما همکاری کنی این خودت بودی که داو طلبانه به سوی ما آمدی و در مسیر اهداف ما گام برداشتی.
این گفته صحیحی است و حافظ تلویحاً در چند مورد دیگر نیز اشاره به این همکاری داوطلبانه خود دارد. باید دانست فرزندان امیر مبارزالدّین همگی در حیله و نیرنگ و عهد شکنی شهره اند و نباید از چنین نامردانی توقع داشت که در دوستی ثابت قدم و وفادار باشند. حافظ هم به این موضوع واقف بوده و مصالح او چنین اقتضا می کرده که متّکی به قدرتِ شاه شجاع باشد و برای او راه دیگری متصوٌر نبوده است.