حضرت فاطمه زهراى دختر حضرت محمدر و حضرت خديجه و همسر گرامى حضرت على (ع ) و مادر ائمه اطهار (ع ) است . پيامبر گرامى اسلام (ص ) در شب معراج از ميوه هاى بهشتى تناول كردند و پس از آن با همسر خود هم بالين شدند و ثمره آن , مولود پاكى به نام فاطمه شد كه در رحم با مادر سخن مى گفت .
در هنگام تولد, چهار زن نمونه , به نام هاى حواء (همسر آدم (ع ,آسيه (همسر فرعون ) , كلثمه (خواهر موسى) (ع) و مريم مادر عيسى (ع) از جانب پروردگار براى قابلگى او, به كمك حضرت خديجه آمدند و آن وجود نورانى , چون چشم به جهان هستى گشود, سر بر خاك گذارد و خدايش راحمد گفت . مقام و منزلت فاطمه , از همان روزهاى رشد و نمو در رحم مادر, براى پيامبر(ص )روشن بود. از اين رو, پدر براى او احترام خاصى قائل بود و هرگاه بر رسول گرامى ر وارد مى شد, پيامبر(ص )از جا برخاسته , به او خوش آمد مى گفتند و به طرفش مى رفتند, دست فاطمه را مى بوسيدند و وى را در جاى خود قرار مى دادند. هر زمان كه رسول خدار عزم سفر داشتند, فاطمه (س ) آخرين نفرى بود كه پدر با او خداحافظى مى كرد و هنگام بازگشت , اولين كسى كه پيامبر به ديدارش مى شتافتند, دختر ايشان بود. بارها پيامبر گرامى اسلام (ص ) در حق آن بانوى بى بديل و سرور زنان مومنه فرمودند: فاطمه پاره تن من است , هر كه او را به خشم آورد, مراخشمگين كرده است . و يا مى گفتند:همانا پروردگار با غضب فاطمه , غضب مى كند و با رضايت او خشنود مى شود.
فاطمه , بانويى است كه تمام ابعاد تصور شده براى يك زن نمونه , در او جلوه كرده است . او موجودى ملكوتى است كه در دنيا به صورت انسان ظاهر شده است و بى شك اگر مرد بود, نبى بود. تمام جلوه هاى ملكوتى , الهى ,جبروتى , ملكى و ناسوتى در اين بانوى بى بديل مجتمع است . بعد از رحلت رسول گرامى اسلام (ص ) 75 روز زنده بود. در تمام اين مدت با جبرئيل مراوده داشت . جبرئيل امين خدمت ايشان مى آمد و به حضرت فاطمه (س ) تعزيت عرض مى كرد و مسائلى از آينده براى او مى گفت . امير مومنان , على (ع ) هم آنها را مى نوشت !
چنين مراوده اى , مگر براى پيامبران برگزيده , سابقه نداشته است , حتى درباره ائمه اطهار (ع ) هم چنين مراوده اى نيامده است . در خصوص چنين شخصيتى است كه خداوند فرشته اى را به نزد پدرش مى فرستد و به پيامبر گرامى اسلام (ص ), درباره ازدواج فاطمه (س ),مى گويد:خداوند تو را سلام مى رساند و مى فرمايد: من دخترت فاطمه را در آسمان ها به همسرى على بن ابيطالب (ع ) در آوردم , تو هم در زمين اين كار را انجام بده . بارها پيغمبر گرامى اسلام (ص )فرمودند: اگر على خلق نشده بود, براى فاطمه همسرى نبود ! آن بانوى نمونه , پس از ازدواج , استاد بانوان بود. زن ها به حضور حضرتش مى رسيدند و مسائل مشكل خود را چه در احكام و چه در عقايد از او مى پرسيدند. فاطمه (س ) نيز مشكلاتشان را حل كرده , فرهنگ اسلام را به آنان مى آموخت و از سرچشمه وحى سيرابشان مى كرد. ايشان بارها در جنگ شركت و به پدر و همسرش كمك كرد. بعد از رحلت نبى خاتم ر, على رغم سفارشات پيامبر, فاطمه و همسرش تنها شدند.
ابوبكر بر مسند خلافت نشست و زهراى مرضيه ى براى احياى حديث غدير و دفاع از ولايت , مبارزه اى سخت و پى گير را آغاز كرد. شب ها به در خانه مهاجر و انصار مى رفت و ازايشان كمك مى طلبيد و بالاخره با گريه هاى جانسوز و شبانه روزى , با انحراف و ستمگرى به مبارزه برخاست . خطبه آتشين او در مسجد مدينه و دراجتماع انصار و مهاجر, زبانزد خاص و عام و حركتى جديد در امتداد مبارزات حق طلبانه او است . دشمنان على و فاطمه ] كه اوضاع را چنين ديدند و پاسخ منفى على (ع ) را در بيعت با خود شنيدند, تصميم گرفتند به خانه فاطمه (س ) بروند و على رابه مسجد بياورند و چون به هدفشان نرسيدند, دستور به آتش كشيدن خانه دختر رسول گرامى اسلام (ص )را دادند.
عمر در را شكست و به پهلوى فاطمه آسيب رساند,از اين رو فرزندى كه فاطمه در رحم داشت , شهيد شد , ولى با همان حال , به حمايت از على بن ابيطالب (ع ) برخاست كه ناگهان تازيانه قنفذ بر بازوى آن مظلومه نشست و فاطمه را بر زمين افكند ! به همين علت , فاطمه زهراى در خانه بسترى شد.و ى , در همان بستر بيمارى نيز به دفاع از ولايت مى پرداخت و از حق على (ع ) دفاع مى كرد و مى گفت :آه ! مرگ من نزديك شده است و در روزگار جوانى از دنيا مى روم و از غم و غصه نجات مى يابم , اما كودكانم را چه كنم ؟الاخره زمان وداع زهرا نزديك شد. به على (ع ) سفارش كرد: مرا شبانه غسل بده و كفن كن و به خاك بسپار, اجازه نده اشخاصى كه حقم را غصب كردند و آزارم دادند, بر من نمازبخوانند, يا در تشييع جنازه ام حاضرشوند. روح پاك زهرا به آسمان پرواز كرد.
على (ع ), همراه با فرزندانش , در غم و اندوه غرق شدند, به گونه اى كه اميرمومنان (ع ) فرمود:اى دختر پيغمبر ! وجود تو تسلى بخش من بود, بعد از تو, از كه تسلى جويم ؟لى (ع ), شبانه همسرش را غسل داد, كفن كرد و قبل از آن كه بندهاى كفن را ببندد, صدا زد:اى حسن ! ى حسين ! ى زينب ! اى ام كلثوم بياييد و با مادرتان خداحافظى كنيد. كودكان به سرعت آمدند و خود را بر روى بدن مادر انداختند. آنان با صداى آهسته گريه مى كردند و كفن مادرشان را با اشك هاى خود مرطوب مى ساختند.
على (ع )مى فرمايد:در آن هنگام ,خداى را شاهد مى گيرم كه فاطمه نيز آه و ناله كرد, دست هايش را از كفن بيرون آورد و حسن و حسين را در آغوش گرفت . جبرئيل ندا داد:يا على ! ن دو را از روى بدن مادر بلند كن كه فرشتگان آسمان طاقت ندارند !