برای تعریف اسطورهشناسی باید ابتدا معنای اسطوره را دانست. اسطوره«myth» داستانی است که در اعصار قدیم برای بشر باستانی معنایی حقیقی داشته است ولی امروزه در معنای لفظی و اولیهی خود حقیقت محسوب نمیشود. به عبارت دیگر اسطوره زمانی«history» یعنی تاریخ بوده است (معمولا تاریخ مقدس) اما امروزه به صورت «Story» یعنی داستان فهمیده میشود.[1]
«اسطورهشناسی» یا "Mythologie" دانشی است که به بررسی روابط میان اسطورهها و جایگاه آنها در دنیای معاصر میپردازد. علاوهبراین به مجموعهی اساطیر یک ملت، نیز اسطورهشناسی میگویند. بنابراین اسطورهشناسی هم بر مطالعهي اسطوره، هم بر مجموعه اساطیر متعلق به یک سنت مذهبی خاص دلالت دارد.[2]
اسطورهشناسان امروزه در پی آنند که بتوانند پوستهي افسانهها را که گاه سخت ستبر است، فروشکافند و به مغز معنا در آن راه جویند. هدف تلاشگران در اسطورهشناسی نو آن است که نمادها و نشانههای رازگونه که زبان اسطوره را میسازد، بکاوند و پارهها و اندیشههای نهفته در آنها را بیرون کشیده، بررسی کنند. بدینسان، این علم در کنار دو دانش دیرینهی باستانشناسی و
زبانشناسی تاریخی، دانشی است که به یاری آن میتوان پارههایی از فرهنگ ناشناخته و گمشدهی آدمی را در روزگاران گذشته بازیافت. دانش اسطورهشناسی، بدینسان در دیرینهشناسیِ فرهنگی سودمند و کارا میتواند باشد و حتی بیش از آن در دانشهای دیگر، میتواند کاربرد داشته باشد، زیرا باورها و اندیشههای کهن در اسطوره هنوز به گونهای زندهاند و در بافت اندیشه و ساختار روانی ما، کارآیی و کارسازی دارند. ما با بررسی و کاوش در اسطورهها، گذشته از روشن ساختن بخشهای تاریک تاریخ، میتوانیم به بخشهای تاریک از نهاد و روان خود دست یابیم.[3]
بنابراین دانش اسطورهشناسی، ماهیتا با علوم دیگری مثل زبانشناسی، تاریخ ادیان، جامعهشناسی، باستانشناسی و... ارتباط پیدا میکند و دانشمندان همین علوم به رشد و تکامل این علم (اسطورهشناسی) کمک میکنند. چرا که از یک طرف اینان برای بررسیهای خود به شناخت اسطورههای ملت نیازمندند و از سوی دیگر، برای شناخت و تحلیل اسطوره باید از نگاههای مختلف به آن نگریست؛ پس لازم است که یک بررسی نظاممند و تحلیل ساختاری جامعهشناختی، زبانشناختی، انسانشناختی و تاریخی و دینی از آن به عمل آید.
تاریخچهي اسطورهشناسی
نخستین کسانی که به اسطورهشناسی توجه کردند، فیلسوفان سدههای سوم و دوم بیش از میلاد مسیح بودند. رشد فلسفه در یونان باستان باعث رشد تفسیرهای تمثیلی از اسطوره گشت؛ از جمله، مفاهیم ژرفتر و پنهان در متون اساطیری باز شناخته شد. در این دوره پژوهندگان بیشتر پیرو مکتب «اوهمر»(320 تا 260 ق.م) بودند. این نویسندهي یونانی باور داشت که ایزدان همان بزرگ مردانی متعال و معزز بودند که نعمتهای بسیار برای ابنای بشر آوردند. اوهمر پایگاهی زمینی برای زئوس و ایزدان قائل بود. میتوان گفت او برای اساطیر خاستگاهی تاریخی میجست. در قرون وسطی دیدگاه نوینی در اسطورهشناسی پدید نیامد. حتی در دورهي نوزایی(رنسانس) نیز تفسیر اسطورهای، تمثیلگونه و هنوز در پرتو مکتب اوهمر بود.[4]
بررسی و شناخت دقیق اسطوره در غرب از سدهی هجدهم میلادی آغاز گردید. بیشتر مطالعات در آن دوره، دربارهی اساطیر کلاسیک یونان و روم بود. به همین سبب پژوهندگان سدهی 18، روشهای تفسیری ویژهای داشتند. در آغاز سدهي 19 یعنی از 1800میلادی، رمانتیکها شیفتهی زبان و فرهنگ هند و اروپایی شدند و در زمینهي تاریخ، فلسفه و اساطیر به مطالعه و تطبیق پرداختند. «فریدریش کروزر» در سدهي نوزده اسطورهشناسی را بهعنوان یک علم مستقل مطرح نمود و هم او بود که مکتب نمادی یا رمزی را بنیان نهاد و از اسطوره تعابیر نمادین کرد.[5]
«زیگموند فروید» (1856-1939 م) و شاگردش «کارل گوستاو یونگ»(1874-1961م) از دیدگاه روانشناسی به اساطیر نگریستند. مردمشناسان، اساطیر را برای شناخت بهتر تمدنها و جوامع و آداب و رسوم آنها بررسی میکنند. نویسندگان تاریخ ادیان، اساطیر را برای شناخت عقاید و نظامهای فکری جوامع پیشین تجزیه و تحلیل میکنند.[6]
دانش اساطیر با دین و مذهب نیز پیوند میخورد، ولی پیداست که این امری ثانوی و تا حدودی خارجی نسبت به گوهر اسطورهشناسی است. در واقع آنچه جوهر و یا ذات اسطوره محسوب میشود این است که اسطوره آفریدهي تخیل است و در التقای سه جریان قرار دارد: تبیین پدیدههای طبیعت، قصههای سرگرمکننده و افسانههای پهلوانی و در نتیجه زادهي طبع شاعران و مورخان است.[7]
بهطورکلی این دانش - با نگاه نوِ آن - دانشی نوپا و جدید است که در غرب توجه بسیاری از محققان را جلب کرده است و در ایران این دانش بسیار نوپا است و بعضا در این زمینه تألیفاتی وجود دارد. اغلب مترجمان به ترجمهي نتایج مطالعات غربیان در این زمینه میپردازند؛ از جمله «جلال ستاری» که آثاری از نویسندگان غربی را تحت عنوان جهان اسطورهشناسی، دانش اساطیر و... ترجمه کرده است.
[1] - شمیسا، سیروس؛ بیان، تهران، فردوسی، 1378، چاپ دوم، ص 241.
[2] - واحد دوست، مهوش؛ رویکردهای علمی به اسطورهشناسی، تهران، سروش، 1381، چاپ اول، ص 26.
[3] - همان، همان صفحه.
[4] -اسماعیلپو، ابوالقاسم؛ اسطوره بیان نمادین، تهران، سروش، 1377، چاپ اول، ص.43
[5] - همان، ص42
[6] - انوشه، حسن؛ دانشنامهي زبان فارسی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1376، ص 91
[7] - باستید، روژه؛ دانش اساطیر، ترجمهي جلال ستاری، تهران، توس، 1375، چاپ اول، ص 21