مبانی انسانشناسی علوم انسانی اسلامی در قرآن با رویکرد آراء آیه الله جوادی آملی توسط عضو هیأت علمی پژوهشگاه معارج تبیین شد.
به گزارش سایت پژوهشگاه معارج، حجت الاسلام رودگر عضو هیأت علمی پژوهشگاه معارج در سلسله نشست های علمی نمایشگاه قرآن، به تبیین دیدگاه های آیت الله جوادی آملی در خصوص مبانی انسان شناسی پرداخت.
در ادامه تقریری از مباحث مطرح شده در این نشست ارایه می شود:
مقدمه اول
انسان از منظر قرآن احسن مخلوقین است. همانطور که خداوند سبحان احسن الخالقین است. یعنی احسن الخالقین احسن مخلوقین را در منظومه آفرینش و هندسه هستی آفرید. آن خدای احسن الخالقین برای این پدیده و مخلوقی که احسن مخلوقین است کتابی را به عنوان کتاب معرفت و هدایت و معنویت او ارسال کرد که این کتاب احسن الحدیث است. یعنی احسن المخلوقین نیاز به احسن الحدیث دارد تا بتواند بهترین و برترین معرفت را نسبت به این انسان ارائه دهد. لذا بهترین و کاملترین معرف انسان، قرآن کریم است. به تعبیر بزرگان همانطور که هر صانعی که مصنوعی (مثلاً ماشینی) را ایجاد میکند برای آن کتابچهای را قرار میدهد که اجزا و ابعاد و اضلاع آن پدیده و مصنوع در آن کاملاً بهلحاظ اسمی بهلحاظ حقیقی روشن میشوند و عوامل صیانت از آفت و آسیبهایی که آن را تهدید میکند، خدایی که صانع مطلق است انسانی که مخلوق آن خالق و صانع است در کنارش کتابی، خلق کرد که همان قرآن کریم است. همه ابعاد و ساحتهای وجودی این مخلوق در آن کتاب بیان شده است. هر چه انسان برای شناخت خود در ابعاد مختلف ماورای طبیعی و طبیعی درباره حیات طبیعی یا طیبهاش نیاز دارد در قرآن بیان شده است.
مقدمه دوم
وقتی از علوم انسانی سخن به میان میآید در میان همه کسانی که نظریه پرداز در حوزه علوم انسانیاند این اتفاق نظر هست که موضوع و محور علوم انسانی، خود انسان است. حال اگر بناست علوم انسانی، اسلامی شود با این مقدمهای که ذکر شد آیا منظور از اسلامی شدن علوم انسانی این است که ما علوم انسانی را اسلامیزه بکنیم بگوییم مثلاً همین علوم انسانی موجود باشد چندتا آیه و حدیث و آموزههای قرآنی و وحیانی را هم در کنارش قرار بدهیم؟ این دیدگاه علامه جوادی آملی نیست. چنانکه ایشان در بحث اسلامی شدن دانشگاه هم یک نکته دقیق بنیادی فرمودند که دانشگاه اسلامی معنایش این نیست که دعای کمیل، نماز جماعت یا دعای توسل خوانده بشود، دختران محجبه وارد آنجا میشوند و بعد وقتی فارغ التحصیل شدند همه با یک مهر و تسبیح و مفاتیح الجنان و قرآن از دانشگاه بیرون بیایند. اینها نشانهها و علائم اسلامی بودن یک دانشگاه نیست. اسلامی بودن دانشگاه آن است که علومی که در آن دانشگاه تدریس میشود باید بهلحاظ مبنایی و نه بنایی، اسلامی باشند. اگر آن علوم انسانی قرار است اسلامی بشود به صرف اینکه یک «بسم الله الرحمن الرحیم» اول کتاب بیاید یا مثلاً عکس امام(رضوان الله علیه) یا مقام معظم رهبری یا برخی از آیات و روایات، معنایش این نیست که این کتاب اسلامی شد. کتاب اسلامی این است که نظریات و تئوریها و اصول و مبانی و مبادی و مجموعه گزارهها و قضایایی که در بخش مختلف تصدیقات علمی در آن علم مطرح است بنیادهای اسلامی داشته باشد. بنیادهای اسلامیاش زمانی محقق میشود که ما از انسان یک تلقّی درستی داشته باشیم. چون موضوع انسان است اگر تلقّی درست از انسان وجود نداشته باشد علوم انسانی بایسته و شایسته تولید نخواهد شد. وقتی علوم انسانی بایسته و شایسته تعریف نشود تحقق هم پیدا نمیکند. اسلام منبع اصلی و اولیاش قرآن کریم و روایات و احادیث مأثوره از معصومین(علیهم السلام) است.
- حالا اصل بحث این است که قرآن کریم بر اساس تفسیر و قرائت آیه الله جوادی آملی از انسان چه تعریف و تفسیری ارائه داده که علوم انسانی از این تعریف و تلقّی استدراک و اصطیاد بشوند؟
اول بحث ممکن است آدم بگوید اینها چه ربطی با هم دارند ولی الآن مقداری که جلوتر میرویم روشن خواهد شد که ارتباط بین انسانشناسی قرآنی با مبادی علوم انسانی موضوع علوم انسانی غایات علوم انسانی در همه رشتهها و گرایشهای مختلف علوم انسانی چگونه است.
اولین مبنایی که آیه الله جوادی آملی برای علوم انسانی اسلامی در جریان تحول و تولید این علوم از دل قرآن استخراج کردند مبنای فطرتمندی انسان است. در جلد ۱۲ تفسیر موضوعی قرآن مجید تحت عنوان فطرت در قرآن میفرماید: فطرت نظریه منحصر به فرد قرآن است. یعنی ادیان آسمانی ابراهیمی مثل مسیحیت و یهودیت و ادیان دیگر این نظریه را مطرح نکردهاند و این نظریه انحصاری قرآن کریم است.
منطق دانان و فلاسفه در تعریف انسان می گویند: «الإنسان هو حیوان ناطق». حیوان نماینده تمایلات و حیوانیت انسان است و ناطق نماینده ادراک است. ناطق نه به معنای سخنگو و سخنور بودن بلکه به معنای صاحب نفس ناطقه و مدرک بودن. سیاستمدارها میگویند انسان، حیوان سیاسی است. جامعه شناسان میگویند حیوان اجتماعی.
در دیدگاه آیت الله جوادی آملی، قرآن تعریفی که از انسان میدهد عبارت است از «حی متأله». حی ناظر به تعریفی است که منطقیین و فیلسوفان و جامعهشناسان و سیاستمداران و دیگران میکنند یعنی حیوان ناطق. حی در بردارنده حیوان ناطق است. یعنی آن جنس و فصل منطقی، جنس تعریف قرآنی میشود. اما متألّه از کجا آمد؟ متألّه از فطرت انسان به دست می آید. نگفت انسان موجود فطرتمند است چون بسیاری از دیدگاههای انسان شناسانه در انسانشناسیهای معاصر این است که انسان سرشتمند و فطرتمند نیست. خیلی از مکاتب جدید فلسفی غربی مثل اگزیستانسیالیسم معتقدند که انسان منها به دنیا آمد نه به اضافه و انسان یک موجود وا نهاده در دل طبیعت و جامعه و تاریخ است یعنی مثل این میماند که انسان یک نوار کاست، یک نوار ویدئویی یا یک سی دی خام است. هر چه به او بدهند میگیرد و چیزی خودش ندارد. وا نهاده است و طبیعت و جامعه و تاریخ و فعل و انفعالات مختلف به او هویت میدهند. موجودات دیگر هویتشان معلوم است اما انسان ماهیتش معلوم نیست. در زمان زندگیاش با همه فعل و انفعالاتی که در حیات انسانی رخ میدهد ماهیت به خودش میگیرد. این اصالت انسان بودن اصاله الإنسان ارزشی نیست؛ بینشی و دانشی است. اشکال آن هم در این است که انسان را منها تصور میکند نه به اضافه. اما در نظریه انسانشناسی قرآنی که انسان با فطرت به دنیا میآید انسان به اضافه است نه منها. یعنی بسیاری از سرمایههای بالقوه و بالفعل را دارد و به کمک سرمایههای بالفعل سرمایههای بالقوه و اولیه خودش را تبدیل به فعلیت میکند. اختیار، آگاهی و آزادی در انتخاب اینجا معنا پیدا میکند و این انسان بر اساس اینکه هویتش نه هویت تعریف شده محض است نه یک هویت بی تعریف است می تواند انتخاب کند. پس هویت انسان، مبهم است. این تعریف که در هویت او موجود است، تعریف مبنایی و اولیهاش خمیرمایه استکمال وجودیاش است که با این خمیرمایهها باید خودش را در بخشهای علمی و عملی، بینشی، گرایشی، دانشی، کششی و کنشی تکمیل کند.
بر اساس این مبنا آیه الله جوادی آملی میفرماید در قرآن این مبنای دوم به دست میآید که انسان در مقام تکامل در بعد علمی و عملی، حدّ نابردار است. مبنای حدّ نابرداری به تعبیر امروزی میتوانیم بگوییم که آدمها دنبال کمال حداکثریاند. نه کمال حدّ وسطی و نه کمال حدّ اقلی. اینطور نیست که مثلاً ما بگوییم حالا یک مقدار مثلاً سواد خواندن نوشتن داشته باشیم بس است. یا مثلاً مقداری امکانات مادی داشته باشیم کفایت میکند. انسان قرآنی نه در علم نه در ناحیه گرایشهای وجودی خودش چه گرایشهای متعالی مثل علم و حقیقت و عدالت و سعادت و نه در گرایشهای متوسط و متدانی حتی در گرایشهای غریزی و حیوانیاش موجودی نیست که به حداقلها اکتفا کند و نباید اینطور باشد. در بخش های مختلف تمایلات و گرایشهای وجودی خودش یک موجود حداکثر طلب است و به هر مرتبهای برسد حدّ یقف ندارد. مثلاً بزرگترین عالم یا هر انسانی که به هویت اصلی خودش پی برده باشد به حداقلها و حدوسطها اکتفا نمیکند. آن انسان میخواهد مثلا علامه طباطبایی یا انیشتن باشد. انسانها در طیفهای مختلف فکری و بینشی به هویت خودشان پی برده باشند به حداقلها اکتفا نمیکنند. اگر کسی دنبال علم باشد اشباع نابردار است. دنبال سیر و سلوک و عرفان و معنویت باشد حدّ یقف نمیشناسد. چون هویت اصلی انسان بر اساس آن فطرت گرایش به کمال مطلق دارد. تأله وجودی که در انسان است این را مطالبه میکند. پس انسان به تعبیر قرآن صیرورت دارد صیرورت یعنی شدن، حرکت و تحول نهادی و نهانی و درونی که انسان از مرحلهای وارد مرحله دیگر میشود.
آیه الله جوادی آملی میفرماید اگر بخواهیم به یک انسانشناسی دقیق دست پیدا کنیم سه روش دارد. یکی از راه علت فاعلی و علت موجده انسان است یعنی راه خدا. یک راه هم از راه انسان به انسان است. ایشان میفرماید این راه به زبان فلسفی، همان راه صدیقین است. اینکه خدا در آیه ۱۰۵ سورهٴ «مائده» میفرماید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ به تعبیر علامه طباطبایی در جلد ششم تفسیر المیزان، «انفسَ» منصوب است نفرمود «انفسِکم» نفرمود «انفسُکم». نه مکسور است نه مضموم، به دلیل یک فعل محذوف مقدر. آن فعل محذوف مقدر «خذوا» است. «خذوا انفسکم» یعنی خودتان را بیابید و پیدا کنید. ﴿وَ فی أَنْفُسِکُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ﴾ خب اگر انسان به انسان تفسیر بشود مراتب وجودی خودش را کشف میکند. به قول شیخ محمود شبستری:
جهان انسان شد و انسان جهانی **** از این پاکیزهتر نبود جهانی
تمامی هستی، جهان آفاقی برون ذات انسان در جهان انفسی انسان و درون ذات او است.
بیرون ز تو نیست هر آنچه هستی است **** از خود بطلب هر آنچه خواهی
واقعاً اگر ما کتاب وجودی خودمان را ورق بزنیم مثل اینکه کتاب آفرینش را ورق زدهایم. لذا استاد جوادی آملی میفرماید «انسان یک پایش روی این عالم ماده و جهان ناسوت است و یک پایش مافوق عالم جبروت است. عالم اله و عالم اسماست.» حافظ چقدر جالب میگوید:
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی **** تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
اگر یک قدم بر خویشتن نهی وان دگر در کوی دوست خودت را از ماده تا معنی از ملک تا ملکوت جمع میکنی.
- حال آیا واقعاً علوم انساین موجود، علوم انسانی ملک تا مافوق ملکوت است یا نهایتا به نظریه ضمیر ناخودآگاه انسان در روانشناسی موجود بر میگردد؟
پس یک ساحت مهم انسانی در علوم انسانی اساساً به نسیان سپرده شده است. آن ساحت وجودی انسان که از ماده به مثال، از مثال به عقل و از عقل به عالم اسما در سیر صعودیاش از اینجا باید بالا برود، علوم انسانی هم باید در سیر صعودی انسان نقش داشته باشد. در حالی که وضع موجو این گونه نیست و فقط یک حرفه و فن میشوند. برای ما یک آرامش نسبی ایجاد می کنند و اگر بروند قرین علوم پایه و تجربی بشوند آسایش میآورند.
ماکس پلانک در مقدمه کتاب «علم به کجا می رود؟» میگوید علم زمانی علم است که ما را به دو چیز رهنمون بشود و اگر این دو چیز را علم نیاورد علم نیست. علم ما را باید به درونمان بکشاند نه اینکه ما را از درون تهی کند و به همین بیرون سرگرم کند. دو به قدسیت عالم برساند. این جمله شبیه همان تعبیری است که استاد جوادی آملی در تعریف علم دینی از آن یاد میکند و میگوید ما نمیگوییم طبیعت شناسی میگوییم خلقت شناسی. این میشود قدسیت. ما میگوییم اینها مخلوق خدا هستند و وقتی مخلوق باشند نسبتشان، خلقت است یعنی مثل معلول و علت. ربط معلول به علت ربط مخلوق به خالق است. این همان چیزی است که قرآن در سورهٴ «اعراف» میگوید ﴿أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ یا در سورهٴ «یاسین» میفرماید: ﴿بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾. ملکوت، باطن و حقیقت هر چیزی است. به تعبیر علامه طباطبایی آن ربط وجودی هر چیزی به صاحب خودش، ملکوت آن شیء است. اگر علم فیزیک شیمی در کنار علم جامعهشناسی و روانشناسی ما را به ملکوت خودمان و ملکوت این عالم آفاق بیرون از خودمان رهنمون بشود آن حی متألّه ما تعین خارجی پیدا میکند. وقتی تعین خارجی پیدا میکند علوم انسانی مبنائاً از منابع الهی تولید میشوند.
اینکه استاد جوادی آملی میفرماید ما اگر تعریفمان را از انسان بر اساس آموزههای وحیانی استخراج کنیم اینها اصولی است در دست ما. حال اگر علوم طبیعی و تجربی از یک طرف و علوم انسانی از طرف دیگر با این رویکرد تولید بشود مبنائاً فرق میکند. نه اینکه ما یک آیه و حدیثی را در کنارش قرار میدهیم بگوییم مثلاً این شده علم اسلامی. اصلاً نظریه آیه الله جوادی آملی این است که ما فیزیک اسلامی و ریاضیات اسلامی هم داریم همانطور که کلام اسلامی و عرفان اسلامی داریم. چون ایشان معتقد است به خلقت شناسی است نه طبیعت شناسی. لذا اصلاً بحث را وارد یک فضای دیگر میکند. در بحث علوم انسانی ایشان میفرماید باید این نوع انسانشناسی اگر در مبادی علوم انسانی و غایات علوم انسانی تسری پیدا بکند، نوع اصطیادها و استخراجها در گزارههای علمی آموزههای علمی در این علوم مختلف انسانی هم دچار دگرگونی و تحول خواهد شد. پس اگر ما بخواهیم مثلاً دستهبندیای داشته باشیم میتوانم بگویم که در واقع اصل الاصول و مبنایی ترین مبنای آیه الله جوادی آملی در انسانشناسی قرآنی، اعتقاد به نظریه فطرت است و بر اساس این نظریه تعریفی که از انسان ارائه میدهد تحت عنوان حی متألّه، در هیچ کدام از کتابهای بزرگان این تعریف را به شکل منطقی ندارید. زمینههایش در کتابهای بزرگان ما مثل ملاصدرا و حتی در بعضی از آثار مرحوم شهید مطهری در همان ابتدای کتاب انسان و ایمان بحث بینشها و گرایشها و در کتاب فطرت یا جای دیگر در بسیاری از مباحث علامه طباطبایی در المیزان هست. اما کسی که این تعریف را صید کرد و فرمول بندی نمود، آیت الله جوادی آملی است.
بر اساس این تعریف چندتا مبنای دیگر به دست میآید. مبنای دوم خلیفه اللهی انسان است. انسان خلیفه الله است. نظریه آیه الله جوادی آملی مبین این حقیقت است که انسان در عالم وجود به نحو مطلق و در عالم ارض و طبیعت به نحو مقید باید فرمانفرمایی کند. چون قرآن، ارض و سما و ملک و ملکوت و فرشته و حیوان و جماد و نبات را مسخّر انسان کرد و به خدمت انسان در آورد. ﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ﴾ ﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً﴾ اینها همه ذیل ﴿إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَهً﴾ میگنجند. انسانی که خلیفه الله باشد مغلوب و مقهور و مخدوم جامعهشناسی یا روانشناسی نیست بلکه جامعهشناسی و روانشناسی خادمش هستند. صنعت و تکنولوژی خادمش است. الآن به عکس است. یعنی فرض کنید که انیشتن که کشفی کرد تا این صنایع بزرگ به اصطلاح انسانی خلق بشود. او خواست اینها در خدمت انسان باشند نه اینکه به عکس بشود و هیروشیما و ناکازاکی آنطور بشود. همه بترسند از کلاهکهای هستهای. اینها مخلوق انساناند ولی انسان از آن میترسد. چون انسان اشراف ندارد و ولایت تکنیک است نه ولایت انسان.
پرسش: آیا میتوان کمبود فعلی جهان و مملکت خودمان را مقارن نشدن و دور شدن از آموزههای قرآنی دانست؟ و بحثی را در مورد دانشگاه بیان فرمودید که می توانیم دانشگاه را بر اساس مبانی فکری آیه الله جوادی آملی، اسلامی کنیم. آیا قرآن کمکی به ما در مورد اسلامی کردن دانشگاهها خواهد داشت یا خیر؟
پاسخ: حقیقت قضیه این است که ما از آن اسلام اصیل و ناب که امام(رضوان الله علیه) از آن حرف میزد فاصله گرفتهایم. اسلام ناب، جوهرهاش قرآن کریم است. ما واقعاً اگر باور داریم قرآن ﴿تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْءٍ﴾ است همه نیازهای انسان را برآورده میکند این قرآن فقط کتاب معنوی و کتاب آخرت نیست. فقط این نیست که به ما بگوید نماز و روزه و دعا و ذکر و حال عرفانی و معنوی. همین مفاتیح الحیات آیه الله استاد علامه جوادی آملی را که واقعاً باید بگوییم یکی از شاهکارهایی است که در جمهوری اسلامی به دست مبارک استاد علامه جوادی آملی هدیه به بشریت شد، این کتاب همه ابعاد و روابط انسانی را در خودش تبیین میکند. رابطه انسان با خدا، با خودش، با خانواده، با پدر و مادر، با دوستان، با جامعه، با جهان. همه هم از قرآن است. روایات و احادیثی که استشهاد شده همه هم به نوعی مفسر و مبین قرآناند. ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اینها همه از آنجاست. واقعاً اگر ما بر این باوریم چرا به دنبال تلاش علمی مجاهدتهای علمی برای فهم زوایا و ساحتها و لایههای قرآنی نمیرویم. قرآن را گذاشتیم فرض کنید یا برای قرائت قرآن تجوید قرآن. یا مثلاً در بخشهای عبادی قرآن، معارفی به معنای همین معرفتهای عقیدتی یا اخلاقی قرآن. در حالی که اگر واقعاً ما برویم سراغ قرآن، دست کمش این است که اصول و امهات همین علوم را میتوانیم از همین جا بگیریم. حالا نمیگوییم همه آن به قول معروف زیرمجموعهها و مصادیق و ریز مسائل را. چون قرآن که نیامد عقل انسان را از کارهای کارآمدی عزل بکند. وحی نیامد جای عقل را بگیرد. وحی آمد عقل را شکوفا کند. به تعبیر آیه الله جوادی آملی اگر عقل هم واقعاً عقل وحیانی و رحمانی بشود خودش یکی از منابع قویم و غنی دینی ما خواهد شد. خیال میکنیم قرآن یک کتاب مقدسی است برای یک سلسله امور معنوی و اساسا کتابی که بیاید در این عالم زمین و به ما بهلحاظ زمینی هم کمک بکند و زندگی، علم و ساحتهای مختلف حیات ما را هم بتواند تدبیر بکند، این نیست.
پرسش: از نظر قرآن کریم ابعاد وجودی انسان چند قسمت است و ساختار قرآنی انسان چیست؟
پاسخ: ساختاری برای انسان در انسانشناسی قرآنی وجود دارد. در آن ساختار چهار ساحت در واقع وجود دارد که بر اساس آراء استاد جوادی آملی هم این را عرض کردم. بهلحاظ ساختاری، ساحت به اصطلاح ناسوتی و مادی، ساحت مثالی برزخی، ساحت عقلی و ساحت الهی و اسمایی. انسان در واقع جامع جمیع این ساحتهای چهارگانه بهلحاظ ساختار وجودی است. یعنی ماده و مثال و عقل و ملکوت. بر اساس این دیدگاهی که ما معمولاً میگوییم انسان دو بعدی است بعد ملکی و ملکوتی دارد اما به زبان حکمی به خصوص حکمت متعالیهای که استاد جوادی هم از این منظر نگاه کردهاند انسان یک حقیقت واحده ذو مراتب است که یک مرتبه و جنبهاش مرتبه و جنبه به اصطلاح سفلی و حیوانی و ملکی و طبیعی است؛ یک مرتبه و ساحت وجودیاش جنبه علوی و ملکوتی و رحمانی انسان است؛ که آن جنبه رحمانی بهلحاظ ساختاری سه وجه ساختاری مثالی و عقلی و الهی را در خودش قرار میدهد و این جنبه به اصطلاح ملکیاش فقط همان بعد اولیه یا لایه اول ساختار انسانی را قرار میدهد. بعد استاد معتقد است ما میتوانیم از سه روش برای تبیین این ساختار و هویت وجودی انسان استفاده کنیم یک روش ، روش عقلی است. یک روش ، روش شهودی و یک روش هم روش نقلی است. این سه روش را برای شناخت ساختار و ابعاد وجودی انسان ایشان مطرح میکنند.