تعریف انسان شناسی
هر منظومه معرفتی را که به بررسی انسان یا بعد یا ابعادی از وجود او، یا گروه و قشر خاصی از انسان ها می پردازد می توان انسان شناسی نامید . سنت نبوی.
انسان شناسی و انواع مختلف و متنوعی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش از یکدیگر متمایز می شوند.
انواع انسان شناسی
این مقوله را می توان بر اساس روش به انسان شناسی تجربی ،عرفانی ،فلسفی و دینی تقسیم نمود.
اما با توجه به نوع نگرش به انسان شناسی کلان یا کل نگر و انسان شناسی خرد یا جزء نگر تقسیم کرد.
اندیشمندان برای حل معماها و پرسش های مطرح شده درباره انسان در طول تاریخ بشر راههای مختلفی را در پیش گرفته اند. و انسان شناسی در مکاتب نتیجه بررسیهای آنان می باشد.
برخی به بررسی مسأله با روش تجربی پرداخته و انسان شناسی تجربی را بنیان نهاده اند که دربرگیرنده همه رشته های علوم انسانی است .
گروهی راه درست شناخت انسان را سیر وسلوک عرفانی و دریافت شهودی دانسته و با تلاش هایی که از طریق انجام داده اند به نوعی شناخت از انسان که می توان آن را انسان شناسی عرفانی نامید دست یافته اند.
جمعی دیگر از راه تعقل و اندیشه فلسفی به بررسی زوایای وجود انسان دست یازیده و او را از این منظر مورد تحقیق قرار داده و نتیجه تلاش فکری خود را انسان شناسی فلسفی نامیده اند .
سرانجام گروهی با استمداد از متون دینی و روش نقلی درصدد شناخت انسان برآمده و انسان شناسی دینی را پایه گذاری کرده اند .
انسان در اسلام
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست . انسان و حیوان یکی نیستند.
این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد .
قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمتها و نکوهشها نموده است .
عالیترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن دربارهء انسان است ، او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و جار پایان پستتر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد ، و هم میتواند به " اسفل سافلین " سقوط کند . این خود انسان است که باید در بارهء خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید .
سخن خویش را از ستایشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان " آغاز میکنیم .
ارزشهای انسان
1 انسان خلیفهء خدا در زمین است .
" روزی که خواست او را بیافریند ، اراده خویش را به فرشتگان اعلام کرد . آنها گفتند :
آیا موجودی میآفرینی که در زمین تباهی خواهد کرد و خون خواهد ریخت ؟
او گفت : من چیزی میدانم که شما نمیدانید " بقره / . 30 ) .
" اوست که شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی که داده است در معرض آزمایش قرار دهد " انعام / . 165 .
. 2 ظرفیت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است که یک مخلوق ممکن است داشته باشد .
" تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همهء حقایق آشنا ساخت ) .
آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملکوتی ) پرسید : نامهای اینها را بگویید چیست .
گفتند : ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموختهای نمیدانیم ( آنچه را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت ) .
خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده .
همینکه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت :
نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم ( میدانم چیزی را که حتمانمیدانید ) و هم میدانم آنچه را شما اظهار میکنید و آنچه را پنهان میدارید ؟ " (بقره / 31 - . 33 )
. 3 او فطرتی خدا آشنا دارد .
به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد . همهء انکارها و تردیدها ، بیماریها و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان یا همان فطرت انسان .
" هنوز که فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرینش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " (اعراف / . 172 ).
" چهرهء خود را به سوی دین نگهدار ، همان که سرشت خدایی است و همهء مردم را بر آن سرشته است " (روم / . 43 ).
. 4 در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی که در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد ، عنصری ملکوتی و الهی وجود دارد .
انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت ، ماده و معنی ، جسم و جان . به عبارت دیگر روح بعد غیر مادی انسان انسان است.
" آن که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد ، سپس نسل او را از شیرهء کشیدهای که آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید " (سجده / 7 - . 9 ) .
. 5 آفرینش انسان، آفرینشی حساب شده است ، تصادفی نیست . انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است .
" خداوند آدم را بر گزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت کرد " (طه / . 121 ) .
. 6 او شخصیتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤولیت دارد ، از او خواسته شده است با کار و ابتکار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یکی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار کند .
آزادی و اختیار انسان لازمه مسئولیت اوست.
" همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم ، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند ، اما انسان بار امانت را به دوش کشید و آن را پذیرفت . همانا او ستمگر و نادان بود " (احزاب / . 72 ) .
" ما انسان را از نطفهای مرکب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم ، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم . همانا راه را به او نمودیم ، او خود یا سپاسگزار است و یا کافر نعمت . ( یا راه راست را که نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا کفران نعمت کرده ، منحرف میگردد " (دهر / . 3 ) .
. 7 او ازیک کرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است .
او آنگاه خویشتن واقعی خود را درک و احساسمیکند و به خودشناسی میرسد که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد . ارزش واقعی انسان درمکتب اسلام متبلور می شود.
" همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا ( خشک و تر ) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم( اسراء / . 70 )
. 8 او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک میکند .
" سوگند به نفس انسان و اعتدال آن ، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد( شمس / 8 و . 9 " ) .
. 9 او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد . خواستهای او بی نهایت است ، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنکه به ذات بی حد و نهایت خدا بپیوندد .
" هماناتنها بایاد او دلها آرام میگیرد " (رعد / . 28 )
" ای انسان ! توبه سوی پرورد گار خویش بسیار کوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی کرد " (انشقاق / . 6 ).
. 10 نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است . رابطه انسان و دنیا دراسلام به درستی تعریف شده است.
" همانا اوست که آنچه در زمین است برای شما آفرید " (جاثیة / . 13 ) .
" آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخر او قرار داده است ( پس او حق بهرهگیری مشروع همهء اینها را دارد " .
. 11 او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد . پس او وظیفهاش اطاعت امر خداست .
" همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند " ( ذاریات / . 56 )
. 12 او جز در راه پرستش خدای خویش و جزبا یاد او خود را نمییابد ،و اگر خدای خویش را فراموش کند خود را فراموش میکند و نمیداند که کیست و برای چیست و چه باید کند و کجا باید برود .
" همانا از آنان مباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را ازیاد خودشان برد " (حشر / . 18 ).
. 13 او همینکه از این جهان برود و پردهء تن که حجاب چهرهء جان است دور افکنده شود ، بسی حقایق پوشیده که امروز بر او نهان است بروی آشکار گردد .
" همانا پرده را کنار زدیم ، اکنون دیدهات تیز است " (ق / . 22 ) .
. 14 او تنها برای مسائل مادی کار نمیکند ، یگانه محرک او حوایج مادی زندگی نیست .
او احیانا برای هدفها و آرمانهایی بس علی میجنبد و میجوشد . او ممکن است که از حرکت و تلاش خود جز رضای آفریننده ، مطلوبی دیگر نداشته باشد . نیازهای مادی و معنوی انسان مجموعاً موجب حرکت انسانها می شوند .
" ای نفس آرامش یافته ! همانا به سوی پرورد گارت باز گرد با خشنودی متقابل : تو از او و او از تو خشنود " فجر / . 28 .
" خداوند به مردان و زنان با ایمان باغها وعده کرده است که در آنها نهرها جاری است ، جاویدان در آنجا خواهند بود و هم مسکنهای پاکیزه ، اما خشنودی خدا از همهء اینها برتر و بالاتر است . آن است رستگاری بزرگ " توبه / . 72 .
بنابر آنچه گفته شد از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند ، خلیفه و جانشین او در زمین ، نیمه ملکوتی و نیمه مادی ، دارای فطرتی خدا آشنا ، آزاد ، مستقل ، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان ، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان ، ملهم به خیر و شر ، و جودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوت و کمال سیر میکند و بالا میرود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد ، ظرفیت علمی و عملیاش نا محدود است ، از شرافت و کرامتی ذاتی بر خوردار است ، احیانا انگیزه هایش هیچ گونه رنگ مادی و طبیعی ندارد ، حق بهره گیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش و ظیفه دار است .
ضد ارزشها
در عین حال ، همین موجود در قرآن مورد بزرگترین نکوهشها و ملامتها قرار گرفته است .
" او بسیار ستمگر و بسیار نادان است " احزاب / . 72 .
" او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است " حج / 66
" او آنگاه که خود را مستغنی میبیند طغیان میکند " علق / . 7 .
" او عجول و شتابگر است " اسراء / . 11 .
" او هرگاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ، ما را در هر حال ( به یک پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده ) میخواند . همینکه گرفتاری را از او بر طرف کنیم گویی چنین حادثهای پیش نیامده است " یونس / . 12 .
انسان زشت است یا زیبا ؟
چگونه است ؟ آیا انسان از نظر قرآن یک موجود زشت و زیباست ، آن هم زشت زشت و زیبای زیبا ؟
آیا انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش نور است و نیمی ظلمت ؟ چگونه است که قرآن ، هم او را منتها درجه مدح میکند و هم منتها درجه مذمت ؟ !
حقیقت این است که این مدح و ذم ، از آن نیست که انسان یک موجود دو سرشتی است : نیمی از سرشتش ستودنی است و نیم دیگر نکوهیدنی ، نظر قرآن به این است که انسان همهء کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند ، و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد .
شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوه دارد " ایمان " است . از ایمان ، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا بر میخیزد ، به وسیلهء ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج میشود و به صورت یک ابزار مفید در میآید . و علم و ایمان لازم و ملزوم یکدیگرند.
پس انسان حقیقی که خلیفة الله است ، مسجود ملائکه است ، همه چیز برای اوست و بالاخرش دارندهء همهء کمالات انسانی است ، انسان بعلاوهء ایمان است ، نه انسان منهای ایمان . انسان منهای ایمان ، کاستی گرفته و ناقص است . چنین انسانی حریص است ، خونریز است ، بخیل و ممسک است ، کافر است ، از حیوان پستتر است .
در قرآن آیاتی آمده است که روشن میکند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از این آیات استنباط میشود که انسان فاقد ایمان وجدا از خدا انسان واقعی نیست .
انسان اگر به یگانه حقیقتی که با ایمان به او ویاد او آرام میگیرد بپیوندد ، دارندهء همهء کمالات است و اگر از آن حقیقت - یعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند که از ریشهء خویشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آیه را ذکر میکنیم :
« و العصر إن الانسان لفی خسر إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر » (سورهء عصر) .
سوگند به عصر ، همانا انسان در زیان است ، مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کرده و یکدیگر را به حق و صبر و مقاومت توصیه کردهاند .
²ولقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضل اعراف / . 179 .
" همانا بسیاری از جنیان و آدمیان را برای جهنم آفریدهایم ( پایان کارشان جهنم است ) ، زیرا دلها دارند و با آنها فهم نمیکنند ، چشمها دارند و با آنها نمیبینند ، گوشها دارند و با آنها نمیشنوند . اینها مانند چهار پایان بلکه راه گم کردهترند " .
منبع:کتاب انسان در قرآن نویسنده : شهید مطهری صفحه 8-15
کتاب: انسان شناسی نویسنده: محمود رجبی صفحه: 21