تأملی در آموزش و پژوهش جغرافیای تاریخی در ایران
دکتر عباس احمدوند
به رغم فراواني متون كهن جغرافياي تاريخي در ميان ايرانيان و با وجود آن¬كه در دهههاي اخير درسي با عنوان «جغرافياي تاريخي» در دانشگاههاي كشور تدريس ميشود و پژوهشگراني به پژوهش و مطالعه در اين زمينه اشتغال دارند، مفهوم و مصداق اين دانش بين رشتهاي، همچنان دچار ابهام و گاه آميختگي با ديگر علوم چون باستان شناسي و تاريخ محلي است. بر اين اساس در مقاله حاضر پس از بررسي تعاريف، سابقه تدريس و شيوه آن و پژوهشهاي صورت گرفته، به مسائل و مشكلات مربوط به تدريس و پژوهش اين دانش در ايران خواهيم پرداخت و راهحلهايي براي برونرفت از تنگناهاي آن ارائه خواهيم كرد.
واژههای کلیدی: جغرافياي تاريخي، جغرافياي تاريخي پژوهي در ايران، تدريس جغرافياي تاريخي در ايران، تاريخ محلي.
مقدمه: جغرافياي تاريخي و چالش تعريف
با آنكه بسياري از متون كهن جغرافيايي را ميتوان در زمره متون جغرافياي تاريخي به شمار آورد و بر همين اساس بسياري از جغرافي¬دانان قرون گذشته را از جمله پيشروان جغرافياي تاريخنگاري دانست. عموماً فليپ كلور آلماني (قرن هفده ميلادي)، نويسنده جغرافياي تاريخي آلمان را بنيانگذار جغرافياي تاريخي پنداشتهاند. از زمان كلور تا قرن بيستم كه اين دانش بر اثرتلاشهاي دو جغرافي¬دان برجسته، كارل سائر و درونت ويتلزي، رونق بسياري يافت، پيوسته شاهد نگارش آثاري با عنوان جغرافياي تاريخي مناطق و زمانهاي گوناگون توسط جغرافي¬دانان غربي هستيم. با اين همه تنوع رخ داده در برداشت جغرافيدانان و نيز مورخان از مفهوم و مصداق جغرافياي تاريخي، دانشمندان قرن بيستم را به ارائه تعريفهايي اجماع آفرين واداشته است.
سائر در سخنراني مشهور خويش در انجمن جغرافيدانان آمريكا (دسامبر 1940) اذعان ميدارد كه پژوهش در جغرافياي تاريخي امري دشوار است. وي همچنين فرهنگ را داراي ماهيتي تاريخي ميداند. كه به مدد جغرافياي تاريخي ميتوان فرهنگ انساني و در واقع جغرافياي انساني (اقامتگاه انسان) را مورد بررسي قرار داد. با دقت در اين تصريح كارل سائر و توجه به روشهايي كه وي آنها را در جغرافياي تاريخي پژوهي ضروري ميداند. و نيز ويژگيها و روشهاي جغرافياي تاريخي، به دست ميآيد كه انسان عاملي مهم و تأثيرگذار بر جغرافيايي تاريخي و در نهايت، آفرينش فرهنگ است. پس جغرافياي تاريخي منطقهاي خاص را در يك دوره زماني خاص مورد توجه قرار ميدهد و به بررسي تعامل انسان و طبيعت و آثار فرهنگي آن ميپردازد.
درونت ويتلزي نيز در سخنراني 1944 م. در انجمن جغرافيدانان امريكا، پس از بحثي مستوفا در باب مناطق گوناگون در دورههاي مختلف و تأثيرات خاص هر مكان در زندگي، آرا و عقايد انسان ميكوشد تفاوت مفهوم مكان و زمان را به تصوير بكشد. ويتلزي كه برداشتش از جغرافياي تاريخي بسيار شبيه سائر است، به منظور توجيه جغرافيدانان سنتي انجمن جغرافيدانان، تأكيد ميورزد جغرافياي تاريخي داراي همان اصالت جغرافياست، ولي دادههاي آن را تاريخ فراهم ميآورد، هر چند ابزارها و ملاحظات معمول آن جغرافيايي است.
با اين همه در نوشتههايي كه پس از اين دو در باب تعريف جغرافياي تاريخي، تعيين مصاديق، اهداف و روش پژوهش در آن، نوشته شده، جغرافياي تاريخي هر چه بيشتر از منظور بنيانگذاران اوليه خود دور گرديده، محيط را مد نظر قرار داده است. به نظر ميرسد پس از جنگ جهاني دوم برخي ويژگيهاي اساسي اين حوزة بين رشتهاي تاريخ و جغرافيا تغيير كرده باشد، زيرا از اين به بعد هدف آن فهم تكامل يك منطقه خاص جغرافيايي و بررسي تغييرات آن گرديد. بر اين اساس جغرافياي تاريخي بايد به مطالعه تغييرات جغرافيايي منطقههاي خاص و زماني معين (در گذشته) بپردازد. در دهههاي پاياني قرن بيستم نيز جغرافياي تاريخي بيشتر بر آن بود كه تأثير محيطهاي جغرافيايي را بر حوادث تاريخي نشان دهد.
از آنچه تاكنون آمد، روشن ميشود هدف اصلي مبدعان جغرافياي تاريخي، مروّجان و محققان آن، عبارت است از اينكه اولاً، تأثير محيط طبيعي و جغرافيايي را بر حوادث انساني نشان دهد؛ ثانياً، اگر جغرافيا را به علم بررسي روابط انسان و زمين تعبير كنيم، جغرافياي تاريخي بايد اقدامات انسان (به گفته سائر فرهنگ) را در گذشته مورد بررسي قرار دهد. به زبان ساده جغرافياي تاريخي مناطق خاص را در زماني به خصوص (درگذشته) مورد بررسي قرار ميدهد و تأثير محيط را بر رخ دادن حوادث تاريخي و نيز دستاوردهاي (فرهنگي) انساني متبلور در محيط را ميكاود. حال اين سؤال مطرح است كه آيا جريان تدريس و پژوهش جغرافياي تاريخي در ايران به اين مقاصد اساسي اواسط و اواخر قرن بيستم دست يافته است؟
1. جغرافياي تاريخي و دريافت ايرانيان از آن
جغرافي انگاري از نقاط اوج تمدن ايراني ـ اسلامي است و جغرافيدانان آثار فراوان و گرانسنگي را از خويش به يادگار نهادهاند. پس از رواج جغرافياي تاريخي جديد نيز، به گزارش دكتر محمد حسن گنجي، تنها انجمن آثار ملي ايران، حدود يكصد عنوان كتاب را در زمينه جغرافياي تاريخي منتشر كرد. با اين همه تاكنون تعاريف گوناگوني از جغرافياي تاريخي ارائه شده و هنوز بر سر تعريفي واحد توافقي حاصل نشده است؛ چنان كه به نظر ميرسد به علت مشترك بودن عنوان جغرافياي تاريخي در ميان تاريخ و جغرافيا، مورخان و جغرافيدانان هر يك از ديدگاه خويش، تعريفي جداگانه در محتوا، موضوع، هدف و روش تحقيق خاصي براي جغرافياي تاريخي ارائه كردهاند؛ حتي برخي از مشاهير جغرافياي تاريخي، مثلاً قرچانلو در جغرافياي تاريخي پس از معرفي دوازده شاخه براي جغرافيا در بحث از جغرافياي تاريخي (كه آن را شاخه سيزدهم جغرافيا ميداند)، با كمال تعجب مينويسد: در اين باره تعريف خاصي وجود ندارد؟! برخي از افرادي كه در تحقيقات خويش عنوان جغرافياي تاريخي را وارد ميكنند نيز زحمت توضيح و تعريف اين اصطلاح را به خود نميدهند و به جاي بحث از مسائل جغرافياي تاريخي، به ارائه مطالبي در تاريخ محلي ميپردازند؛ غافل از اينكه اطلاعات مربوط به فتوحات، كيفيت فتح، احوال امرا و سلسلهها، اوصاف آن بلاد و شرح مزارها، مقابر و مشاهد و اماكن در دوره زماني خاص، تاريخ محلي است. نه جغرافياي تاريخي.
از ابتداي تدريس جغرافياي تاريخي در دانشگاههاي ايران، بنيانگذاران و پيشروان آن تنها به بحث از چند شهر مهم تاريخي پرداختهاند. و محققاني كه عنوان جغرافياي تاريخي را بر تحقيقات و آثار خويش مينهند، پس از اشاراتي اندك به جغرافياي طبيعي محل، يكسره تاريخ محلي يا حتي عمومي را در قالب اين عنوان بيان كرده و به نام جغرافياي تاريخي ارائه كردهاند؛ براي برخي نمونههاي جديدتر نهچيري نيز كه جغرافياي تاريخي را بيوگرافي يك شهر يا منطقه ميداند و آن را لازمه شناخت وجه تسميه اسامي شهرها و تحول آنها قلمداد كرده، به نمونههايي اشاره ميكند. حتي نويسندهاي چون قرچانلو در تناقضي آشكار و در اوج آشفتگي تعاريف، جغرافياي تاريخي را معادل توپولومي (مطالعه وجه تسميه شهرها و نقاط و ذكر اسامي نواحي) ميخواند. برخي جغرافيدانان و نويسندگان مشهور چون اقتداري و برخي نويسندگان پيرو او، پا را از اين هم فراتر نهاده و جغرافياي تاريخي را معادل شرح آثار و بناهاي باستاني ميدانند و به شيوهاي افراطي باستان شناسي را از آن برداشت ميكنند.
البته در اين ميان برخي محققان، جغرافياي تاريخي را بسيار نزديك بدانچه بنيان گذاران نيمه قرن بيستم و محققان اواخر قرن بيستم در مييافتند، معنا ميكنند؛ براي مثال حسين شكويي در تقريظ خويش بر كتاب مقدمهاي بر جغرافياي تاريخي، اثر بيكمحمدي «جغرافياي تاريخي را نگرش تاريخي به همه نوع مسائل جغرافيايي ميداند كه شامل تمامي شاخههاي علم جغرافيا ميگردد». او معتقد است:
بايد در جغرافياي تاريخي بررسي فرايند اجتماعي مورد تأكيد باشد، زيرا همه تاريخ بشر و به موازات آن تمامي پديدههاي جغرافيايي حاصل همكاري اجتماعي مردم و يا برخوردهاي اجتماعي است.
هم از اين روست كه بيك محمدي، در مورد علم جغرافياي تاريخي مينويسد:
رابطه انسان و طبيعت را در زمان گذشته بررسي كرده، لذا در اين علم روابط مكاني انساني را در قالب گذشته مطرح ميگردد تا چگونگي مسائل جغرافيايي امروز بهتر درك شود.
به بيان ديگر، بيك محمدي جغرافياي تاريخي را همان جغرافياي انساني (در گذشته) ميداند. در عين حال ابوالفضل نبئي نيز در مقاله «روش تحقيق تاريخ از جغرافيا، نقش عوامل جغرافيايي در رويدادهاي تاريخي يا بررسي مطالب جغرافيايي» تأكيد ميكند بحث از تغييرات جغرافيايي در طول زمان، مثلاً اينكه روزي درياچه آرال و درياچه خزر يكي بوده و امثال آن، در واقع تاريخ جغرافيا يا سرگذشت مناطق جغرافيايي است. از نظر او جغرافياي تاريخي به بررسي نقش جغرافيا در تاريخ، يعني پيروزيها، شكستها، مهاجرتها، تأثير كوهها، معابر، صحراها و ... در شكلگيري حوادث تاريخي و نيز ساخت پايتختها براساس استقرار در قلب مناطق جغرافيايي و در ارتباط با تأمين امنيت و ... ميپردازد. ملاحظه ميكنيم كه حتي در برداشت نبئي نيز جغرافياي تاريخي تأكيدي فراوان بر انسان و نقش عامل محيط بر حوادث زندگي او دارد.
2. آموزش جغرافياي تاريخي در ايران (برنامهها و متون)
الف) برنامههاي درسي
به گفته قرچانلو پيدايي جغرافياي تاريخي در كشور ما بيشتر از سه دهه سابقه ندارد. كرسي اين درس به پيشنهاد دكتر منوچهر ستوده در دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران و در رشته تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي (تاريخ و تمدن ملل اسلامي كنوني) تأسيس گرديد. بعدها به همت و كوشش دكتر ابوالقاسم اجتهادي، مدير وقت اين گروه، درس جغرافياي تاريخي در برنامه هر سه مقطع كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتري اين رشته گنجانده شد. اما دكتر گنجي اولين معلم جغرافياي تاريخي دانشگاه تهران را استاد سعيد نفيسي (در رشته تاريخ و جغرافياي آن روز دانشكده ادبيات) ميداند. گنجي در عين حال از تدريس استاد فقيد ديگر اين دانشگاه، حسينعلي ستوده ياد كرده، از تدريس خويش طي سالهاي 1350 تا 1354 در كلاسهاي فوق ليسانس جغرافيا نيز سخن گفته است. به رغم اين اختلاف نظر قرچانلو و گنجي در مورد نخستين مدرس اين درس، هر دو در مورد نخستين متن درسي آن روزگار، يعني كتاب جغرافياي تاريخي لسترنج، توافق دارند. از نيمه دوم دهه 1340 كم و بيش الگويي براي تدريس اين درس بوده است. البته گويا نفيسي در مباحث خود به ذكر چند شهر تاريخي چون ري، قم، همدان و نيشابور اكتفا كرد؛ چنان كه حسينعلي ستوده هم بر اين منوال عمل مينمود. با اين حال گنجي روش تدريس خويش را در عنوان كردن مباحث جغرافياي انساني درس مذكور داراي تفاوتي كلي با روش اين استادان ذكر ميكند. اما توضيح نميدهد اين تفاوت كلي در چه چيزي و به چه شكلي بوده است؟!
طبيعتاً اين نوع تدريسها نواقصي داشت كه اجمال و محور بودن تاريخ محلي از آن جمله بود؛ از اين رو پس از انقلاب اسلامي در ايران كه برنامههاي درسي تغيير كرد، افرادي چون قرچانلو كه سابقهاي طولاني در تدريس اين درس داشتند، كوشيدند آن را در مجراي علمي و محققانهتري قرار دهند. پس از اين فراز و نشيبها بود كه درس جغرافياي تاريخي در رشتههاي تاريخ و تمدن ملل اسلامي، تاريخ، جغرافيا و ايرانشناسي كم و بيش تدريس گرديد؛ اما نگاهي به سرفصلهاي درسي امروز اين رشتهها، توفيق يا عدم توفيق فراهم آمدن اين مجراي عملي و محققانهتر را ميتواند نشان دهد.
در «مشخصات كلي، برنامه درسي و سرفصل» دوره كارشناسي رشته تاريخ و تمدن ملل اسلامي، مصوب جلسه 15/9/1384 شوراي برنامهريزي وزارت علوم كه طراحي گروه مزبور در دانشگاه تهران است و اكنون در برخي دانشگاهها چون فردوسي مشهد، الزهراء، قزوين، زنجان و تربيت معلم آذربايجان و ناگزير برخي واحدهاي دانشگاه آزاد اسلامي اجرا ميگردد، به شش واحد درسي بر ميخوريم؛ در دو واحد نخست، «جغرافيا نگاري در اسلام» بدون پرداختن به مفهوم، تعريف، و موضوع، هدف و رويكرد و مسائل خاص تدريس جغرافياي تاريخي، تنها به ذكر تاريخچه جغرافيا در ميان مسلمانان و ملل پيش از آنان پرداخته شده است آن گاه در دو درس دو واحدي با عنوان «جغرافياي تاريخي جهان اسلام 1 و 2»، ضمن ارائه مطالب پراكنده جغرافيايي، غالباً مباحثي در تاريخ محلي ارائه گرديده است.
در سرفصل كارشناسي ارشد اين رشته (در دانشگاه تهران) نيز با اينكه عنوان درس به «روش تحقيق در جغرافياي تاريخي» تغيير يافته و هدف آن، آشنايي با مآخذ و روشهاي تحقيق در جغرافياي تاريخي است، اما تأكيد بر اينكه در تدريس اين درس، بايد از آثار باستاني، متون گوناگون تاريخي، جغرافيايي و ادبي، سنگ نوشتهها و آثار عتيقه بهره برد، فضاي دروس باستان شناسي و تاريخ محلي را به ذهن متبادر ميسازد و همچنان نشان دهنده شباهتهاي جدي ميان اين سر فصل و سرفصل كارشناسي اين رشته است. البته در سر فصل كميته تخصصي تاريخ، مصوب جلسه 209 شوراي عالي برنامه ريزي وزارت آموزش عالي، درس «جغرافياي تاريخي ايران» جزو دروس مشترك دوره دكتري رشته تاريخ آمده است. ليكن در اين سرفصل همچون سرفصل رشته تاريخ و تمدن و ملل اسلامي، منبعي براي تدريس ذكر نشده، همچنان سيطره تاريخ محلي به چشم ميخورد. با وجود اين در برخي عناوين محدود، چون بررسي وضع طبيعي و اقليمي ايران در مورد زندگي مردم اين سرزمين و مسئله آب و زمين و ارتباط آن با زندگي مردم نوعي احساس نزديكي به جغرافياي تاريخي هويداست. هر چند در سرفصل كارشناسي ارشد رشته تاريخ، مصوب 15/9/1371 شوراي عالي برنامهريزي، اصولاً اين درس وجود ندارد. در مقطع كارشناسي تاريخ نيز ضمن دروس پيشنياز، دو واحد جغرافياي تاريخي جهان، دو واحد جغرافياي تاريخي ايران و دو واحد جغرافياي تاريخي سرزمينهاي اسلامي آمده كه صرفنظر از تفاوت عناوين آنها و نبودن منبعي پيشنهادي در تدريس فضاي سرفصلها به شدت تاريخ محلي محور است؛ از طرف ديگر كم اهميت شدن درس جغرافياي تاريخي، از دوره دكتري به مقطع كارشناسي رشته تاريخ نيز ميتواند نشاندهنده بذل توجهي اندك به آن باشد. البته در مصوبه جلسه 333 شوراي عالي برنامهريزي وزارت آموزش عالي، مورخ 23/10/1375، درس جغرافياي تاريخي سرزمينهاي اسلامي جزو دروس اختياري رشته تاريخ مطرح گرديده است كه اختياري بودن آن و نيز وجود درسي به نام كليات جغرافيا (با تكيه بر جغرافياي ايران)، ضمن دروس پايه الزامي را براي دانشجو در توجه به جغرافياي تاريخي، يادگيري و درك آن ايجاد نميكند.
شايد برنامههاي درسي رشتههاي گوناگون تاريخي اندكي نشان از توجه به جغرافياي تاريخي داشته و تأسيس رشتههايي تازه چون ايرانشناسي، خبر از بروز تحولاتي كيفي در سرفصلهاي درسي بدهد، اما دقت در برنامههاي درسي اين رشتههاي تازه تأسيس نيز (مثلاً سرفصل كارشناسي، مصوب جلسه 540 شوراي گسترش آموزش عالي، مورخ 22/12/1383) نشان ميدهد در اين رشته هم كار بر منوال رشتههاي تاريخي است و چيزي جز نام عوض نشده است.
در سرفصل گرايشهاي گوناگون رشته جغرافيا هم با تغييري جدي مواجه نيستيم، زيرا اولاً، در سرفصلهاي بسياري از گرايشهاي رشته جغرافيا چون جغرافيا و برنامهريزي شهري يا جغرافياي شهري و روستايي (صورت جلسه 335، مورخ 1/7/1380، شوراي عالي برنامهريزي)، جغرافيايي سياسي، نظامي، جغرافياي ناحيهاي و كارتوگرافي (صورت جلسه 360 شوراي عالي برنامهريزي وزارت آموزش عالي) اساساً درسي به نام جغرافياي تاريخي به چشم نميخورد؛ ثانياً، در گرايش اقليم و ژئومورفولوژي رشته جغرافياي طبيعي (صورت جلسه 243، مورخ 8/6/1371 شوراي عالي برنامهريزي وزارت آموزش عالي) نيز كه احتمالاً تحت تأثير برخي چهرههاي علاقهمند به جغرافياي تاريخي چون گنجي، درس جغرافياي تاريخي گنجانده شده است، باز ملاحظه ميشود عملاً اين سرفصلها مباحث تاريخ جغرافيا يا تاريخچه جغرافياي تاريخي را عرضه ميدارند شگفتتر آنكه برخي از دانشگاههاي داراي رشته جغرافيا اصولاً اين درس را جزو دروس دانشجويان ارائه نكردهاند و به جاي آن دروس مهمتري را ارائه ميكنند؟!
ب) متون درسي
بنابر سخن برخي مشاهير جغرافياي تاريخي تا مدتهاي مديد كتاب لسترنج منبع تدريس اين درس بوده است؛ حتي اكنون نيز گنجي به هر جغرافيدان علاقهمند به جغرافياي تاريخي توصيه ميكند، چه از لحاظ آشنايي با محتواي كتاب و چه از لحاظ درك روش تحقيق و مفهوم جغرافياي تاريخي، از مراجعه بدان غفلت نكنند؛ حال آنكه كتاب لسترنج كه اساساً فاقد عنوان جغرافياي تاريخي است و مشخص نيست مترجم فارسي آن از چه رو نام جغرافياي تاريخي را به عنوان اصلي افزوده است كوششي است در ارائه اطلاعات و معلومات پراكنده كتب جغرافي نويسان عرب، ايراني و ترك (از قديم تا عهد تيموري)، راجع به شرق اسلامي نويسنده كه اين كتاب را در ادامه و تكميل آثار ديگرش چون بغداد در زمان خلافت عباسي (1900) و فلسطين در زمان حكمراني مسلمانان (1890) نگاشته است، در جايجاي آن به ارائه تاريخ محلي ولايات و مناطق شرق اسلامي و نه جغرافياي تاريخي آنها پرداخته است. به واسطه اين قبيل اشكالات بود كه سازمان مطالعه و تدوين كتب درسي دانشگاهها (سمت)، تأليف مجموعه جغرافياي تاريخي اسلام (براي سرفصل رشته تاريخ و تمدن ملل اسلامي) را به دكتر قرچانلو وانهاد كه تاكنون دو جلد آن منتشر شده و قرار است تا پنج جلد افزايش يابد. با وجود اين به نظر ميرسد تلاشهاي دكتر قرچانلو چيزي جز افزودن مطالبي كه لسترنج به جهت شرقي بودن موضوع كتابش از آن صرفنظر كرده و نيز روز آمد كردن آن، نيست؛ براي نمونه ايشان در بحث از جزيرة العرب (خاستگاه اسلام) كه آن را سرآغاز بخش دوم كتاب (جلد اول) يعني جغرافياي تاريخي شهرها قرار داده، به شيوههاي كاملاً توصيفي به بحث پرداخته و تنها در فقراتي بسيار محدود (چون دو سطر آخر ص 154) وجود برخي فرآوردههاي كشاورزي عربستان جنوبي را مايه ثروت و عظمت دولتهاي متمدن آن بلاد دانسته و گاه آنها را باعث درگيريهايي شمرده است. جز اين نوع اشارات اندك، ايشان پس از ذكر تقسيمات عربستان از نظر جغرافيدانان يوناني و اعراب جاهلي بيشتر به بحث از تاريخ محلي اين بلاد پرداخته است. از اين دو كتاب مشهور درسي كه بگذريم، حال و روز ديگر كتب درسي (مثلاً نهچيري، جغرافياي تاريخي شهرها براي دانشآموزان دبيرستان و معلمين، ص 8 و 9 و 21 به بعد) نيز به همين ترتيب است.
3. پژوهش در جغرافياي تاريخي (پاياننامهها و پژوهشها)
الف) پاياننامهها
وجود پاياننامههايي در باب جغرافياي تاريخي و با اين عنوان، طي سالهاي 1346 تا 1349 شمسي. نشان ميدهد سخن قرچانلو در اينكه آموزش جغرافياي تاريخي در ايران، در نيمه دوم دهه 1340 آغاز شده، درست است؛ اما طبيعتاً و با وجود سرفصلهاي درسي كه ذكرشان رفت، بايد انتظار پاياننامههاي حاصل از اين فضاي آموزشي را نيز داشته باشيم؛ از اين رو در دو گروه آموزشي هدف، يعني تاريخ و تمدن ملل اسلامي (دانشكده الهيات دانشگاه تهران) و تاريخ (دانشكده ادبيات دانشگاه تهران)، وضع پاياننامههاي دكتري و كارشناسي ارشد تا پايان سال 1377 اجمالاً بدين قرار است.
جدول 1- براساس فهرست مجله دانشگاه انقلاب، ص 275 - 284، گروه تاریخ
مجموع پایان¬نامه¬های کارشناسی ارشد و دکتری پایان¬نامه¬های در زمینه جغرافیای تاریخی
197 مورد 2 مورد
جدول 2- براساس فهرست مجله دانشگاه انقلاب، ص 259 - 266،
گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی
مجموع پایان¬نامه¬های کارشناسی ارشد و دکتری پایان¬نامه¬های در زمینه جغرافیای تاریخی و دارای تصریح بر این عنوان وجود واژه¬های دیگر چون اوضاع تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و مشاهیر در عناوین پایان¬نامه¬ها
197 مورد 2 مورد 10 مورد
نشانگر رویکرد به تاریخ محلی
ب) پژوهش¬ها
از مجموع 110 عنوان پژوهش صورت گرفته طي ساليان (جدول 3) كه 100 مورد آنها را دكتر گنجي و بقيه را نگارنده بررسي كرده است. ميتوان نكات زير را به دست آورد:
جدول 3
آثار پژوهشی دارای عنوان جغرافیای تاریخی عدم اطلاع نویسندگان از جغرافیا و جغرافی¬دان نبودن نویسندگان این آثار به معنای خاص کلمه ارائه مطالب تاریخ محلی به عوض جغرافیای تاریخی ارائه مطالب باستان شناسانه به عوض جغرافیای تاریخی
110 مورد حدود 80 درصد تقریبا تمامی موارد 4 مورد
همچنين در كشور دائرة المعارفهاي فراواني وجود دارد كه از آن ميان فعاليت دو دائرة المعارفِ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حداد عادل و دائرة المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر سيد كاظم موسوي بجنوردي در زمينه جغرافياي تاريخي قابل توجهتر است. سالهاست گروههاي جغرافياي اين دو دائرة المعارف ضمن نگارش مقالاتي مستند و روزآمد در باب مباحث گوناگون جغرافيايي، اصطلاحات و كتب جغرافيايي جهان اسلام و ايران، به نگارش مقالاتي مستند و روزآمد در زمينه جغرافياي تاريخي مناطق گوناگون جهان اسلام نيز اهتمامي ويژه دارد. در اینجا لازم می¬دانم به بررسي دو مقاله خودم كه در جلد 12 دانشنامه جهان اسلام منتشر شده (1387) بپردازم:
مقاله اول) چورم: مقالهاي كوتاه در دو بخش استان چورم و شهر چورم در تركيه امروز. كل مقاله هفت پاراگراف بوده، براساس منابع و مآخذ دست اول و متقن نگاشته شده است. از اين هفت پاراگراف تنها دو پاراگراف به معرفي توصيفي موقعيت جغرافيايي چورم اختصاص داشته، چهار پاراگراف به بحث از آثار باستاني، شهري، مزارات و حوادث رخ داده در آن، به ويژه در عصر عثماني ميپردازد. در يك پاراگراف باقيمانده نيز مطالبي در معرفي شهرهاي استان چورم، محصولات و امكانات طبيعي آن به چشم ميخورد.
مقاله دوم) حدث: شهري ويران در تركيه امروز اين مقاله در چهار ستون دائرة المعارف منتشر شده است. تنها در پاراگراف اول، مباحث مكانيابي جغرافيايي اين شهر وجود دارد و بقيه مقاله به تمامي، معطوف به ذكر حوادث تاريخي (به شيوه تاريخ محلي) است. اين حوادث تاريخي از اواخر دوران سلطه بيزانس آغاز شده و تا سال 839 ق (سال حمله سپاهيان مماليك مصر بدان حدود) ادامه مييابد. چند سطر نيز حاوي اشارههايي مختصر به موقعيت كوهستاني و برفگير شهر است و دست آخر در پنج سطر از پاراگراف پاياني مقاله، برخي دانشمندان حدث (بر همان شيوه تاريخ محلي) معرفي شده است.
4. مشكلات جغرافياي تاريخي و ارائه چند پيشنهاد
با وجود آنكه جغرافياي تاريخي ميتواند به مثابه يك دانش بين رشتهاي افقهاي مشترك ميان تاريخ و جغرافيا را در نوردد و با تلفيق نگاه تاريخي و جغرافيايي، موضوعات را از منظري تازه بنگرد، متأسفانه ملاحظه ميكنيم رويكرد غالب آموزش و پژوهش آن توجه به تاريخ محلي (كه در جاي خود ارزشمند، اما جداي از جغرافيايي تاريخي است) گرديده است. البته نگارنده به هيچ رو مدعي نيست كه از ديدگاهي جامع در باب مشكلات و مسائل موجود در آموزش و پژوهش جغرافياي تاريخي برخوردار است؛ چنان كه ارائه چند نكته و نمونه در باب كاربردي و عينيتر ساختن پژوهشهاي جغرافياي تاريخي ـ كه در ادامه مقاله ميآيد ـ نيز بايد پيشنهاداتي فروتنانه تلقي گردد. و اینکه یک علاقهمند به مطالعات تاريخي، معتقد است با استفاده از ابزار جغرافياي تاريخي ميتوان راههاي تازهاي را در تاريخ پژوهشي گشود.
چنان كه ملاحظه كرديم، آموزش و پژوهش جغرافياي تاريخي در ايران گرفتار چند اشكال است؛ يكي از مهمترين آنها نداشتن ديدگاهي روشن درباب جغرافياي تاريخي و خلط كردن ميان آن و برخي حوزههاي ديگر مانند تاريخ محلي يا باستان شناسي است. همچنين به گواهي برخي از استادان و محققان مشهور اين حيطه، نبود يا كمبود كتب درسي و جزوات آموزشي مناسب نيز از دشواريهاي ديگر آن است. هر چند تاكنون آثار متعددي در اين زمينه (عمدتاً از سوي غير متخصصان) نگاشته شده است.
در سطح جهان نيز اكنون مطالب فراواني در باب علل ناكارآمدي و نيز دشواريهاي خاص جغرافياي تاريخي مطرح گرديده است. يكي از آنها مقاله مهم و تازه «جغرافياي تاريخي در ميانه جغرافيا و تاريخ نگاري» نوشته كوچرا است. از نظر كوچرا، مسئله مهم هميشگي جغرافياي تاريخي، از آغاز شكلگيري، عدم تمايز كافي آن از ديگر علوم است. علاوه بر اين جايگاه جغرافياي تاريخي نيز ابهامات فراواني دارد. كوچرا تأكيد دارد به رغم تلاش بسيار در حل اين دو مسئله، فقدان مبناي روش شناسي و نظري، باعث لاينحل ماندن آنها شده است.
همچنين كوچرا در توضيح بيشتر اين قبيل مشكلات اذعان ميكند؛ به واقع اين مشكلات است كه باعث ماهيت صرفاً توصيفي جغرافياي تاريخي گشته، مانع از تمركز آن بر توضيح و جستجوي قوانين ميشود. چنان كه نتيجه توصيفي بودن نيز چيزي جز ناكارآمد و غير سودمند شدن آن نيست. اگر واقع بينانه بنگريم، خواهيم ديد اين ايرادها به پژوهشها و آموزشهاي ما نيز در زمينه جغرافيايي تاريخي وارد است؛ البته كوچرا با استناد به پژوهشهايي بسيار پيشنهاداتي را نيز براي بهبود اوضاع ارائه ميكند كه برخي از آنها عبارت است از:
1. بايد بدانيم جغرافياي تاريخي، علمي جغرافيايي است و نبايد تنها آن را به منزله توپوگرافي در نظر آورد.
2. جغرافياي تاريخي در پي بازسازي پديدههاي جغرافيايي است كه ديگر وجود ندارد؛ از اين رو به شناخت ما از وضع كنوني منطقه مورد نظر كمك ميكند.
3. بايد به عنصر مكان (جغرافيايي) توجه كافي كرد و عنصر زمان (تاريخ) را از حالت صرف سالشمارانه كه توصيف آفرين است، رها ساخت.
4. از آنجا كه در يك منطقه امروزين قوانين جغرافيايي به تمام قامت جاري و ساري است، اين قوانين در مناطق جغرافيايي گذشته نيز جاري و ساري بوده است.
5. شاغلان به اين رشته بايد تخصصهاي ضروري جغرافيايي و تاريخي را فرا گيرند تا دركشان از جغرافياي تاريخي ارتقا يابد.
اجراي پيشنهادات كوچرا دشوار نيست؛ حتي در ميان مسلمانان ميتوان نمونههايي را يافت كه تا حدودي به اجراي برخي از آنها توفيق يافتهاند. يكي از اين نمونهها كتاب الجغرافيا التاريخية لإفريقیه نوشته دكتر محمد حسن است. نويسنده در مقدمه، پس از ذكر ارتباط جغرافياي تاريخي با انواع علوم جغرافيايي و اينكه تمامي اين علوم در جغرافياي تاريخي، در رودخانه تاريخ جريان پيدا ميكنند آن را برخاسته از مكتب سالشمارانه فرانسويها ميداند كه در روزگاران كهن نيز نمونههاي بسيار دارد. ليكن حسن كه به خوبي با آثار جغرافي دانان مسلمان و تحقيقات جديد آشناست و از مشاهده مستقيم نيز در پژوهش خويش بهره ميبرد معتقد است از اواخر قرن بيستم اين مكتب به سوي دقتگرايي روز افزون و كارآمدي بيش از پيش حركت كرده است حسن پس از بحث از مسائل اساسي جغرافياي تاريخي و تبيين رابطه آنها با مفاهيمي چون توپونومي به بحث از خصوصيات اسامي مناطق افريقيه (موضوع كتاب) پرداخته، بر اين باور است اسامي جغرافيايي مذكور و يا حتي اسامي قبايل، دچار توسعه و تضييق شدهاند كه توجه به آنها، آگاهي از مكانيابي آن بلاد و مسئله اقامت انسان (در اينجا اعراب) را در آن آسانتر ميسازد. آن گاه حسن در روشن ساختن دو مفهوم اساسي عمارت (آباداني همراه با سكونت) در افريقيه، به بررسي دو واژه «قريه» و «قصر» ميپردازد. و علت تفاوت آنها را در نواحي غرب اسلامي و اندلس (اسپانياي اسلامي) شرايط اقليمي، مورفولوژي و دموگرافي ميداند آن گاه توضيح ميدهد شرايط و ميزان سكونت در قريههاي واقع در دشت يا ساحل چه تفاوتهايي با يكديگر دارد؛ چنان كه از نظر او به كاربردن واژههاي چون «قريه صغيره»، «قريه حقيره» يا «قريه بلامعني» از سوي جغرافيدانان مسلمان نمايانگر توجه ايشان به اين نوع تفاوتهاست.
حسن در فصل سوم كتاب خويش به ذكر مسائل خاص جغرافيايي نواحي ساحلي در طي روزگاران، مسائل آبوهوايي، راهها، چگونگي آبياري و تأثير آن در اقامت انسان و مسافت شهرها با يكديگر ميپردازد.
جالب آن است كه ارائه اطلاعاتي كه آنها را تاريخ محلي ميخوانيم، در اين اثر بسيار اندك و تابع مطالب اصلي نويسنده و تنها به منظور تأييد فرضيات اوست.
علاوه بر اين يك حوزه جذاب و تازه جغرافياي تاريخي پژوهي ميتواند توجه به انسان يا به تعبير جغرافيدانان، مسئله جغرافياي انساني در طي قرون باشد.
اگر بخواهيم اين مطلب را با زبان تاريخ توضيح دهيم، بايد اشاره كنيم در حوزه جديد تاريخ اجتماعي ـ فرهنگي كه توجه آن به موضوع مردم و نه سلاطين و حكام است و به سادگي ميتوان آن را تاريخ از پايين خواند، آيا جغرافياي تاريخي نميتواند براي مورخان اجتماعي ـ فرهنگي توضيح دهد، چرا آدميان مكانهايي خاص را براي سكونتگاه خويش برگزيدهاند؟ و اينكه چرا در مناطق جغرافيايي به خصوصي ساختارهايي خاص از تفكر، زندگي، آداب و رسوم، سياست و اقتصاد به منصه ظهور رسيده است؟ و آيا جغرافيدانان كه كمتر از مورخان در دربارها ساكن بوده و بيشتر با مردمان عادي ارتباط داشتهاند، هر چه بهتر اينها را لمس و درك نكردهاند؟
نتيجه
به نظر ميرسد وجود ابهاماتي در موضوع، روش و هدف جغرافياي تاريخي باعث شده تدريس و پژوهش اين دانش بين رشتهاي (تاريخ و جغرافيا) در ايران گرفتار ابهامات و اشكالاتي گردد. مهمترين اين اشكالات خلط مباحث آن با باستانشناسي و تاريخ محلي است. البته به رغم رواج نسبي تدريس آن و تأليف آثار نسبتاً پر شمار در اين عرصه، اين ابهامات و اشكالات همچنان باقي است كه اميد ميرود با توجه بيشتر به ماهيت جغرافيايي آن، پرهيز از توصيف محض، باز تعريف عنصر زمان (تاريخ) و توجه به جغرافياي انساني و پرداختن به افقهايي تازه چون فرهنگ انساني بتوان با كمك و همت محققان آشنا به دانشهاي گوناگون و بايسته در جغرافياي تاريخي بر كارامدي و كاربرديتر ساختن آن در ايران افزود.
پی نوشت ها
. Encyclopedia Britannica, s.v. Historical Geography.
. lbit.
. carlo sauer, forword to Historical Geography, Annals of the Association of American Geographers, No. 7 , Vol. xxxI, p. 4.
. Ibit, P. 7.
. Ibit, p. 8.
. Ibit, p. 9.
. Ibit, pp. 10 – 15.
. Ibit, p. 15.
. Ibit, pp. 15 – 17.
. Dewent Wittlesey, The Hirizon of Geogrophy, Annals of the Association of American Geographers, No 1, Vol. xxxv, PP. 4 – 6.
. Idem, pp. 1- 4.
. Idem, pp. 30 – 32.
. Small and witherich, s. v "Historical Geography".
. Enc Britannica. S. v.
. Ibit, John small and Micael witherick, AModem Dictionary of Geography, s. v. Historical Geography, Edward Arnola.
. ر. ك: ايگناتي يوليانوويچ كراچكوفسكي، تاريخ نوشتههاي جغرافيایي در جهان اسلامي، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1379) فصل 1ـ 16؛ محمد حسن گنجي، «جغرافيا»، دانشنامه جهان اسلام.
. محمد حسن گنجي، جغرافيا در ايران (تهران و مشهد: آستان قدس رضوي و موسسه جغرافيايي و كارتوگرافي گيتا شناسي، 1380) ص 226.
. همان، ص 223؛ حسن بيك محمدي، مقدمه¬ای به جغرافياي تاريخي ايران (اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1377) ص 4 ـ 13.
. همان.
. حسين قرچانلو، جغرافياي تاريخي كشورهاي اسلامي(1) (تهران: سمت، 1380) ص5ـ8.
. براي مثال ر. ك: جغرافياي تاريخي و انساني شيعه در جهان اسلام (قم: انتشارات انصاريان، 1371) ص 7 ـ 8؛ مجتبي ميرميران و حسن كهنسال، «مروري بر جغرافياي تاريخي گيلان، قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم»، مجله جغرافيا و توسعه ناحيهاي، ش 6، بهار و تابستان، 1385، ص 197 و 198 به بعد.
. عبدالحسين زرين كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام (تهران: اميركبير، 1380) ص 58؛ سيد صادق سجادي و هادي عالمزاده، تاريخ نگاري در اسلام (تهران: سمت، 1375) ص 109، 126، 129.
. محمد حسن گنجي، پيشين، ص 223.
. براي مثال: محمد جواد مشكور، جغرافياي تاريخي ايران باستان (تهران: دنياي كتاب، 1371) ص 9 ـ 41، 43 – 57، 61 ـ 64، 65 ـ 78، 95 ـ 110، 112 به بعد؛ عزيز الله بيات، كليات جغرافياي طبيعي و تاريخ ايران (تهران: اميركبير، 1367) ص 11 ـ 43، 46 ـ 78، 83 ـ94، 130 به بعد؛ ايرج افشار سيستاني، جغرافياي تاريخي درياي پارس (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، 1376) ص 13 ـ 19 و 111 به بعد.
. عبدالحسين نهچیري، جغرافياي تاريخي شهرها براي دانش آموزان دبيرستان و معلمين (تهران: انتشارات مدرسه، 1376) ص 8 ـ 9؛ حسن بيك محمدي، پيشين، ص 167 ـ 201؛ محمد مشهدي، جغرافياي تاريخي منطقه كاشان در تاريخ قم، فصلنامه كاشان شناخت، شماره اول، بهار 1384، ص 89 ـ 97 و به بعد.
. مقايسه شود: همو، ج 1، ص 8.
. وي از يك سو آن را بررسي تأثير محيط جغرافيايي بر وقايع تاريخي، سير تكامل دولتها و تغييرات مرزي ميداند و از سوي ديگر آن را تاريخ اكتشافات جغرافيايي ميخواند. (ص 8).
. همان، ص 1 ـ 2.
. احمد اقتداري، خوزستان، كهكلويه و ممسني، جغرافياي تاريخي و آثار باستاني انتشارات انجمن آثار ملي، 1359) ص 1 ـ 2.
. همايون رضوان، «نگاه اجمالي به پيشينه و آثار باستاني شهرستان ورامين» مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران، ش 177، بهار 1375، ص 174 ـ 175؛ عبدالكريم بيآزار شيرازي، باستانشناسي و جغرافياي تاريخ قصص قرآن (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1382) ص 9، 27، 49، 81، 95، 151، 205، 233، 299، 337، 367، 393، 445، يعقوب محمدي فر، «مروري بر كليات جغرافياي تاريخي منطقه زاگرس مركزي در دوران پيش از اسلام»، مجله مطالعات ايراني، سال پنجم، ش 9، بهار 1375، ص 174 ـ 184.
. حسن بيكمحمدي، پيشين، ص 15.
. همان، نيز ر. ك: علي اصغر رضواني، «جغرافياي تاريخي ساوه» پژوهشهاي جغرافيايي، ش 56، تابستان 1385، ص 17 ـ 18.
. حسن بيك محمدي، پيشين، ص 124.
. ابوالفضل نبئي، «روش تحقيق تاريخ از جغرافيا...»، فصلنامه تحقيقات جغرافيايي، سال اول، شماره اول، تابستان 1365، ص 125 ـ 133، 135 ـ 136.
. حسن بيك محمدي، پيشين.
. حسين قرچانلو، پيشين، ج 1، ص 1.
. همان، ص 2.
. محمد حسين گنجي، پيشين، ص 223.
. همان.
. همان، حسين قرچانلو، پيشين، ص 1.
. براي مثال: حسين قرچانلو، پيشين، محمد حسن گنجي، پيشين.
. محمد حسين گنجي، پيشين.
. همان.
. حسين قرچانلو، پيشين، ص 2.
. همان.
. همان.
. مشخصات كلي برنامه درسي و سرفصل، دوره كارشناسي رشته تاريخ و تمدن ملل اسلامي، ص 69 ـ 71.
. همان.
. همان، ص 72 ـ 74.
. همان، ص 109.
. همان، ص 6.
. همان، ص 12 ـ 13.
. همان، ص 12.
. همان، ص 13.
. البته در سرفصل كارشناسي ارشد تاريخ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني حوزه علميه قم، مورخ 6/12/1374، درس جغرافياي تاريخي (بر همان شيوه دانشكده الهيات دانشگاه تهران) آمده است.
. همان، ص 10 ـ 60.
همان، ص 65 ـ 67.
. همان، ص 11.
. همان، 5 ـ 7.
. همان، ص 72.
. محمد حسن گنجي، پيشين، ص 223؛ حسين قرچانلو، پيشين، ج 1، ص 1.
. محمد حسن گنجي، پيشين، ص 225.
. The lands of the Eastern caliphate, Mesopotamia. Persia and cantnal Asia from the Moslem conquest to the time of timur.
. ر. ك: لسترنج، جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ... ترجمه محمود عرفان (تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1367) ص 17 ـ 19.
. Lestrange , preface, p. v.
. Baghdad Under the Abbasid caliphate.
. Palestine Under the Moslems.
. Ibit.
. ر. ك: حسين قرچانلو، پيشين، ج 1 و 2.
. همان، ج 1، ص 2؛ يونس فرهمند، «معرفي كتاب جغرافياي تاريخي كشورهاي اسلامي جلد دوم» كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ش 90 ـ 91؛ فروردين و ارديبهشت 1384، ص 100.
. حسین قرچانلو، همان، ج 1، ص 139.
. براي نمونه، همان، ص 139 ـ 154.
. همان، ص 154.
. همان، ص 155 ـ 156.
. براي نمونه ر. ك: همان، ص 156 به بعد، ص 163 به بعد، 180 به بعد، 212 به بعد، 247 به بعد، 320 به بعد؛ يونس فرهمند، پيشين، ص 101 ـ 103.
. البته ممكن است در تدريس جغرافياي تاريخي از متون ديگري نيز استفاده شود كه به بررسي برخي از آنها در ادامه مقاله خواهيم پرداخت.
. «فهرست پاياننامههاي كارشناسي ارشد و دكتري تاريخ، مجله دانشگاه انقلاب، ص 263، ش 16 و 80؛ ص 260، ش 23، ص 259، ش 4؛ ص 263 ـ 264، ش 101؛ ص 266، ش 152.
. حسين قرچانلو، پيشين، ج 1، ص 1، مقايسه شود: محمد حسن گنجي، پيشين، ص 223.
. براي مثال: احمد اقتداري، پيشين، ص 1 ـ 2؛ و فصل 1 ـ 12؛ عزيزالله بيات، پيشين، ص 46 ـ 78، 83 ـ 94، 130 به بعد، محمد جواد مشكور، پيشين، ص 61 ـ 78، 95 ـ 110 و 112 به بعد؛ ايرج افشار سيستاني، پيشين، ص 13 ـ 109 و 111 به بعد؛ عبدالحسين نهچیري، پيشين، ص 21 به بعد، حسن بيك محمدي، پيشين، ص 167 ـ 201؛ عبدالكريم بيآزار شيرازي، پيشين، ص 9، 27، 49، 81، 90، 151، 205، 233، 299، 237، 367، 393 و 445؛ محمد مشهدي، پيشين، ص 89، 90 ـ 97؛ يعقوب محمدي فرد، پيشين، ص 174 ـ 184، 197 ـ 198 به بعد، علي اصغر رضواني، پيشين، ص 18 ـ 20 به بعد.
. احمدوند،«چورم»، دانشنامه جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حداد عادل، ج 12.
. همان.
. همان.
. حسين قرچانلو، پيشين، ج 1، ص 2.
. محمد حسن گنجي، پيشين، ص 226.
. Zden eK Ku cera, Historical Goognaphy beween Geography and Historiography klaudyan, Vol. 5/2008, No I, pd. 5-13.
. Ibit.
.Ibit, p. 6.
.Ibit.
.Ibit, pp, 10, ff.
.Ibit, pp, 9 – 10.
.Ibit, p, 10.
. محمد حسن، پيشين، ص 7.
. همان.
. همان، ص 269 ـ 292 و تصاوير ضميمه.
. همان.
. همان، ص 9 ـ 10.
.widening.
.narrowing.
. همان، ص 10 ـ 18.
. همان، ص 18 ـ 19 و 36.
. همان، ص 19.
. همان، ص 20 ـ 21، و ر. ك: همان، ص 25، 26، 31، 35، 36 و 68 ـ 116.
. همان، ص 123 ـ 192 و 201.
. حسن بيك محمدي، پيشين، ص 15 . و ر. ك:
Whittlesey Derwent, op. cit, pp, 1 – 4. sauer car. Op. cite, pp, 18.
.history from blow.
. ر . ك: ابراهيم موسيپور، تاريخ اجتماعي رويكردي نوين به مطالعات تاريخي، مجله تاريخ و تمدن اسلامي، سال دوم، ش 6، پاييز و زمستان 86، ص 141 ـ 155.
.Ogborn Miller, "The relations between Geography and History work in Historical Geography in 1997" 'prograess in Human Geography' 23, 1999, pp 97 – 108; David w. Miller, "Geognaphy", Encyclopedia of social History, edited by peter N. Stearns, Carland publishing inc, Newyork and London, 1994, saure carl, op. cite; whittesey derwent, op. cit.