0

نظر قرآن در مورد هجرت و افول تمدن ها

 
voiceofrain
voiceofrain
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 2005
محل سکونت : اصفهان

نظر قرآن در مورد هجرت و افول تمدن ها

نظر قرآن در مورد هجرت و افول تمدن ها
 
 
هجرت به معناى حركت و كوچ گروهى از مردم از جایى به جایى و از سرزمینى به سرزمین دیگر است.هجرت یا آفاقى است و یا انفسى.هجرت انفسى هجرت درونى است هجرت از گناه و ترك آن و حركت به سوى صلاح و رستگارى. هجرت از دام شیطان و حركت به سوى رحمان.در روایات آمده:مهاجر كسى است كه از گناهان هجرت كند و آنها را ترك گوید.هجرت آفاقى هجرت از شهرى به شهرى دیگر و از دیارى به دیار دگر است. هجرت از جمع قومى و پیوستن به قومى دیگر.شمارى بر این نظرند كه تمدّنها در بسیارى از جاها پس از كوچ و هجرت امتها و ملتها از سرزمینى به سرزمین دیگر صورت پذیرفته است. تمدّن ایران بر اساس هجرت آریاییها به ایران پا گرفته است. علت این دگردیسى و دگرگونى در آن است كه سازگارى با محیط جدید زندگى نیاز به تلاش بیش تر دارد و پویش و حركت مى آفریند و سبب مى شود بینش و جهان بینى انسانها ژرفا بیابد و با اندیشه باز به مسائل بنگرند و از دنیاى تاریك ناآگاهى و جهل بیرون آیند.از این روى در اسلام هجرت براى فراگیرى دانش و تجربه در كانون توجه قرار گرفته و پیروان خود را به هجرت برانگیخته است.پیامبر(ص) به پیروان خود دستور داده: (اطلبوا العلم ولو بالصین) دانش را بجویید گرچه در چین باشد.
 
شمارى از اهل نظر و دقت در معناى حدیث گفته اند: به دنبال دانش بروید گرچه در شهرها و سرزمینهاى دور دست باشد.شمارى دیگر معناى دیگرى براى این حدیث یاد كرده اند: حضرت نه تنها دورى راه را مطرح كرده بلكه نظر به منطقه چین نیز داشته است; زیرا در آن زمان چین از تمدّن پیشرفته اى برخوردار بوده است. بنابراین هجرت به چین براى فراگیرى دانش نیز مورد نظر بوده است. سفارش به سفر و عبرت آموزى و فراگیرى دانش نیز در راستاى گسترش جهان بینى مطرح است. آفرینش گرى دانشوران و دانشیان و نابغه ها و بسیار دانان مسلمان پس از هجرتهاى علمى بوده است و بوعلى سینا ابوریحان بیرونى مولوى و سعدى و ناصرخسرو و… از هجرت و از جایى به جایى رخت كشیدن به مراحل كمال و شهرت دست یافته اند. علم در سینه عالم بسان جویبارى است روان و همیشه جارى كه باز دارنده بر سر راه آن قرار گیرد به سوى دیگر حركت مى كند و از جریان باز نمى ایستد.اگر به دانش و دانسته هاى عالمى در سرزمین و شهر و دیارى بهاى لازم داده نشود دانش و دانسته هاى او او را بر مى انگیزاند كه آن دیار را ترك گوید و به جایى رخت كشد كه دانش او را قدر شناسند و بها بدهند. شكوفایى دانش و رشد دانشایان وقتى بروز كرده كه دانش دوستان بر اریكه قدرت بوده و آنان را تقویت كرده اند و زمینه اجتماعى را براى كسب و گزینش دانش فراهم آورده اند.
 
امّا هجرت تمدّنها در برابر مرگ تمدّنها است.به نظر ما تمدّنها از بین نمى روند بلكه اگر مردم سرزمینى ویژگیها و شایستگیهاى لازم را براى بالندگى تمدّنى از دست بدهند این تمدّن در جایى دیگر ظاهر مى شود.برابر این دیدگاه ممكن است ملتها و قومهاى صاحب تمدّن از بین بروند ولى تمدّن آنان به سرزمینهاى دیگر سریان یابد.زیرا روح تمدّن باقى است و این روح جا به جا مى شود و از كالبد تمدّنى كه مى میرد كوچ مى كند به كالبدى كه زمینه تمدّن شدن را دارد. شمارى فرهنگ را روح و باطن تمدّن مى دانند و بر این نظرند كه فرهنگ تمدّن ساز پس از مرگ تمدّنى كه آن را ساخته به جاى دیگر مى رود و بنیانى از نوبنا مى نهد. تمدّن از واژه مَدَن و مدینه گرفته شده است به معناى مكان گزینى .تمدّن به معناى شهرنشینى و به گونه دقیق تر خوى پذیرى شهرى است. ریزه كاریهاى هنرى خوگیرى شناخت و آگاهى جایگزین خشونت ناآگاهى و تجاوزگرى و مرزناشناسى مى شود.واژه حضاره در عربى نیز همین معنى را دارد و به معناى سكنى گزینى در حضر و شهر است بر خلاف بدویت كه سكنى گزینى در بیابان و صحراست.حضاره را به سكونت در شهر و روستا معنى كرده اند برخلاف كسانى كه در چادر و خیمه ها و بیابانها زندگى مى كنند.تمدّن در انگلیسى Civilization نیز با آنچه در معناى تمدّن و حضاره یاد شد همانندى دارد.پس جمع گرایى و داشتن روحیه زندگى با دیگران در یك مكان كه عنوان شهر یافته اساس تمدّن است. هر جا و هر جامعه اى مردم با فرهنگى ویژه گرد آیند و هر یك از مردمان جامعه كارى را براى آسان شدن حركت جامعه و خدمت به دیگران انجام دهند و با كمك هم از حمله و یورش و غارتگرى جلوگیرى كنند و اگر به كسى ستم و یا حق او پایمال شد بتواند از راه قانونى به حق خود برسد جامعه جامعه متمدّن است.
 
از آن جا كه گرد آمدن انسانها در یك جا تشكیل اجتماع اصلِ در تمدّن است گفته اند: تمدّن هیچ گاه در سرزمینهاى خشك و بى آب و غیر قابل كشت و سكونت پدیدار نمى شود. از این روى شكل و پیدایى تمدّنهاى نخستین بشرى را در كنار رودهاى بزرگ نیل و در بین النهرین(دجله و فرات) دانسته اند. آنچه تمدّن را مى سازد و آن را به اوج و تكامل مى رساند فرهنگ پویایى است كه به كالبد جامعه سریان یافته است.هنگامى كه فرهنگ به نقطه اوج خود رسید تمدّن مى آفریند. از سوى دیگرپیشرفت تمدّن و ثبات آن پایه هاى فرهنگ را استوار مى سازد زوایاى آن را مى گستراند و در آفرینندگى آن نقش ژرف و گسترده دارد و یك حركت فرهنگى پرتوان و پرهیمنه در جامعه پدید مى آورد و در فرایند متقابل هر یك سبب بالندگى و پیشرفت دیگرى مى شود. هم فرهنگ در تمدّن شكوفا شكوفا مى شود رشد مى كند و هم تمدّن در دامن فرهنگ قوى توانا و بالنده در مسیر تكامل قرار مى گیرد. تمدّنها در گذشته به هر اندازه كه از پایگاه فرهنگى قوى و پرتوان و پرمایه برخوردار بوده به همان اندازه ماندگارى بیش ترى داشته اند. فرهنگ شكوفا رمز ماندگارى تمدّن است. تمدّنى مى ماند و مى پاید و دامن مى گستراند كه از هسته مركزى و هدایت گر قوى كه همان فرهنگ است برخوردار باشد. هر ركنى كه تمدّن به آن استوار است به گونه اى با فرهنگ در آمیختگى دارد. وحدت یكدلى یكرنگى و هماهنگى و یك پارچگى كه تمدّن بدون آنها از هم گسیخته است و غروب آن حتى در سایه فرهنگ قوى امكان دارد و….
 
این نكته را مى شود با درنگ روى تمدّنهاى مانده كه به نظر توین بى پنج تمدّن و به نظر هانتینگتون نُه تمدّن است: غرب اسلام كنفوسیوس هندو فهمید. با بررسى دقیق و همه سویه و كالبدشكافانه روى تمدّنها به دست مى آید كه جوهر اصلى آنها از بین نمى رود بلكه اوج و فرود دارد. جوهره اصلى كه فرهنگ و انگیزاننده ها و پدید آورندگان تمدّن باشند به سبب نامناسب بودن و نبود زمینه هاى لازم شكوفایى و نگهدارى در سرزمینى در آن جا افول مى كنند و از افق سرزمینى كه زمینه رشد مى یابند سر مى زنند و به اوج مى رسند. ویل دورانت در بیانى گرچه سخن از مرگ تمدّنها مى زند; امّا نظرى دارد كه دیدگاه ما را تقویت مى كند و آن این كه: افول یك تمدّن زمینه را براى بروز تمدّنى دیگر در سرزمینى دیگر یا در میان قومى دیگر فراهم مى آورد: (تمدّن مانند زندگى عبارت از كشمكش دایمى با مرگ است. همان گونه كه زندگى ممكن نیست بماند جز آن كه از اشكال قدیمى خود بیرون بیاید و صورتهاى جوان تر و نوتر اختیار كند تمدّن نیز غالباً مدتى با تغییر اقامتگاه و خون خود مى تواند زنده بماند. به همین جهت است كه تمدّنى از اور به بابل و یهودا و از بابل به نینوا و آن جا به پرسپولیس [تخت جمشید] و ساردیس و میلتوس و از این جاها به مصر و كرت و یونان و روم انتقال یافته است.)
 
مرگ یا هجرت تمدّن
 
تمدّنهایى كه در طول سالها و قرنها به وجود آمده اند پس از مدتى به خاموشى مى گرایند توانایى و نفوذ خود را از دست مى دهند و زمین گیر مى شوند و به پایان مى رسند.در این جا بحثى است كه آیا تمدّنها نابود و دچار مرگ مى شوند یا این كه تمدّنها نمى میرند و این صاحبان تمدّن هستند كه مى میرند و دیگر توان حركت به جلو را از دست مى دهند و از حركت باز مى ایستند.شمارى بر این عقیده اند كه تمدّنها نیز مانند سایر نیروهاى طبیعت تابع یك روش مشترك ولادت نمو انحطاط و مرگ هستند. این نظر به اشپنگر 26 دانیلوسكى و توین بى نسبت داده شده كه گفته اند: (تمام تمدّنها متولد مى شوند نمو مى كنند پخته مى شوند و مى میرند.) گر چه اینان در بیان دیدگاه هاى خویش تحلیل یكسانى ارائه نداده اند; امّا همه به مرگ تمدّنها باور دارند. توین بى حركت ادوارى تمدّنها را شامل چهار مرحله مى داند:
 
1- مرحله ظهور یا ولادت 
2- مرحله نمو و تكامل 
3- مرحله نزول یا سقوط 
4- مرحله تجزیه
 
اشپنگر و توین بى در این نكته اتفاق دارند كه مرگ تمدّن زمانى است كه در جامعه متمدّن آفرینندگى از بین برود و با نبود آفرینندگى در جامعه متمدّن مرگ تمدّن فرا مى رسد.توین بى كه انگیزاننده و به حركت در آورنده تاریخ را اشخاص مى داند و بر این باور است زمانى كه گروه كم شمارِ آفریننده توانا نباشد به اندازه كافى نیروى آفریننده براى رویارویى با مشكلات پدید آورد زمینه مرگ تمدّن فرا مى رسد و گروه كم شمار آفریننده كه همان رهبران جامعه اند به گروه ستمگر دگر مى شود و در نتیجه وحدت اجتماعى از بین مى رود و تمدّن تجزیه و نابود مى گردد.او از كسانى بود كه تمدّن غرب را در سراشیبى فروپاشى مى دید.در برابر دیدگاه مرگ تمدّنها شمارى بر این نظرند كه تمدّن نمى میرد. به سوى پستى كشیده مى شود; اما نابود نمى شود و آنچه مى میرد و از هم مى پاشد و مى گسلد ملتها و قومها هستند و از هم پاشیدگى آنها برخاسته از فروپاشى فرهنگى است كه در پدید آوردن تمدّن نقش داشته است.بحث گفت و گوى تمدّنها یا برخورد تمدّنها بر این پایه استوار است كه در جهان امروز تمدّنهاى گوناگونى وجود دارد كه از توان رویارویى و یا گفت و گو برخوردارند گرچه پاره اى در اوج و پاره اى در نشیبند. تمدّنى كه از اوج به نشیب و فرود مى آید نابود نمى شود بلكه روح تكاملى آن درجایى دیگر ظهور و بروز مى نماید و این همان چیزى است كه از آن به هجرت تمدّنها تعبیر مى شود. 
به گفته شهید مطهرى: تمدّن طلوع و غروب دارد; یعنى در یك جامعه طلوع مى كند بعد در آن جا به انحطاط كشیده مى شود و در جاى دیگر طلوع مى كند(فلسفه تاریخ شهید مرتضى مطهرى ج 246/1).
 
سوروكین در نقد كسانى كه به مرگ تمدّنها باور دارند مى نویسد: بسیارى از معتقدات فرهنگى تمدّن یونان و روم هنوز مورد تقلید و عمل واقع شده و جزئی از تمدّن ما و فرهنگ ما و مؤسسات ما را تشكیل داده و یا در افكار و رفتار و روابط ما وارد است. این معتقدات زنده بوده عمل مى كنند و در ما مؤثر واقع مى شوند و حتى از مدهاى تازه دیروز یا كتابى كه سال قبل حداكثر فروش را داشته است زنده تر هستند. هیچ یك از تمدّنهاى بزرگ نمرده است…. درست است كه دیگر در سرزمین یونان دانشمندانى مانند ارسطو و افلاطون پا به عرصه ننهاده اند و اندیشه جدیدى ارائه نگردیده است; اما آنچه در دوران شكوفایى تمدّن یونان وجود داشته اكنون در دسترس جامعه هاى متمدّن قرار دارد و یا دستاوردهاى تمدّن اسلامى مورد استفاده غرب قرار گرفته است. ویل دورانت كه در نگارش و روشن گرى زوایاى تاریخ تمدّن تلاش گسترده اى را انجام داده بر این باورست كه: تمدّنها نمى میرند بلكه این قومهاو طایفه ها هستند كه نابود مى شوند.وى در كتاب لذات فلسفه و درآمدى بر تاریخ تمدّن به این موضوع پرداخته است.
 
در كتاب نخست زیر عنوان (استمرار تمدّن) در پاسخ به این پرسش كه آیا تمدّن مى تواند تا مدّت نامعیّنى زنده بماند یا محكوم به فناى پى در پى است؟ مى گوید: تمدّن امرى مادّى نیست كه بناچار به خاك و زمین معیّنى بسته باشد بلكه معجونى است لمس ناشدنى از دستاوردهاى فنى و ابداعات فرهنگى. اگر این معجون را بتوان به مكان جدیدى كه از نیروهاى مادّى برخوردار باشد نقل كرد تمدّن تا اندازه وسیعى حفظ مى شود و بسط نفوذ و واقعیت آن خیلى دیر پاتر است از دولت و سپاه و سیاستمداران و محتسبانى كه از آن برخورداربوده و از راه آن رشد كرده اند در این معناى محدود تمدّن نمى میرد و آنچه مى میرد اقوام و جماعات است. تمدّن یونانى نمرده است فقط زمینى كه هومر و اسكندر را پرورده است دیگر قدرت بار آوردن نوابغ را ندارد تمدّن یونانى امروز دیگر آن جا نیست ولى درجاى دیگرى در مكانى معنوى كه عبارت از حافظه نوع انسانى باشد زنده است…. افلاطون با شاگردان خود آهسته در آكادمى نامحدود قدم مى زند و هر ساعت هزار دانشجو در سر درسش حاضر مى شوند. بلى اقوام و جماعات مى میرند زمینهاى قدیم خشك و بایر مى گردد و مردم بیل و كلنگ خود را با هنر خود بر مى دارند و با خاطرات و محفوظات خود به جاى دیگر مى روند. اگر تربیت این خاطرات را پهن تر و عمیق تر سازد تمدّن با آن مهاجرت مى كند و آنچه عوض مى شود جا و مسكن است.
 
از نظر ویل دورانت (تمدّنها اولاد روحى نوع انسانند) و آنچه امروز در اختیار ماست دستاورد این اولاد است و تمدّن نمى میرد بلكه باقى است و تمدّن در جایى دیگر ظهور و بروز مى كند ویل دورانت در كتاب درآمدى بر تاریخ تمدّن این سخنان را تكرار مى كند و دیدگاه خود را این گونه ابراز مى دارد.تمدّنها نمى میرند و تمدّن یونانى نمرده است. فقط قالب آن از میان رفته و در سرزمینهاى دیگر گسترده شده است و تمدّن یونانى در حافظه نژاد انسان زنده است. تمدّنها زاده هاى روح بشرند و زنده هستند. این ملتها هستند كه مى میرند. تمدّن با تعلیم و تربیت مهاجرت مى كند و در جایى دیگر خانه اى تازه بر پا مى كند. بنابراین هجرت تمدّنها به معناى سریان دستاورد جامعه متمدّن پیشین به جامعه متمدّن جدید است. این سریان به گفته ویل دورانت با تعلیم و تربیت كه فرهنگ نامیده مى شود به حقیقت مى پیوندد و در بین مردم دیگرى جا باز مى كند و در نتیجه باقى مى ماند. امّا ملتهاى متمدّن رو به نشیب مى روند ممكن است روزى به بربریت باز گردند و كم كم جلوه هاى تمدّن آنها نیز نابود شود. مرگ ملتها با از بین رفتن فرهنگ و یا انحراف در فرهنگ آغاز مى شود. با نشیب و فرود تعالى فرهنگى كه روح جامعه و باطن تمدّن است مردم متمدّن در سراشیبى فروپاشى و مرگ قرار مى گیرند.
 
از این روى زمانى كه واپس گرایى و نشیب فرهنگى رخ داد دشمن خارجى نیز حمله ور مى شود و باقى مانده روح فرهنگى و جمعى را از بین مى برد و گاهى مظاهر تمدّن را نیز نابود مى كند. اسكندر تخت جمشید را به ویرانه اى تبدیل كرد و مسیحیان مسلمانان اندلس را نابود كردند و در این تاخت و یورش ها بخشهایى از جلوه هاى تمدّن اسلامى به جاى ماند. اما اگر واپس گرایى و نشیب فرهنگى و فساد اجتماعى در جامعه اى رخ ندهد فرهنگ به خوبى مى تواند در برابر هجوم خارجى بایستد دسته پولادینى پدید آورد و دشمن را به تسلیم وا دارد. مغولان گرچه شهرهاى اسلامى را ویران كردند و هزارها هزار انسان بى گناه از دم تیغ گذراندند; امّا فرهنگ اسلام آن قدر پویا بالنده توانا و شكوه مند بود كه جذب آن شدند. از نظر اسلام هجرت و تكامل تمدّنها ادامه مى یابد تا به تمدّن واحد جهانى برسد كه همان حكومت مهدى(عج) است.
 
قرآن و هجرت تمدّنها
 
آیا در نگاه قرآن تمدّنها هجرت مى كنند یا مى میرند.قرآن در آیه هاى گوناگون از نابودى قومها ملتها و گروه هاى سركش گناه پیشه سخن گفته است. بى گمان اینها ملتها و قومهاى صاحب تمدّن بوده اند حال آیا قرآن نظر به مرگ و نابودى خود این ملتها دارد و یا نابودى و خاموشى تمدّن آنها؟آیا قرآن نظریه رو به كمال بودن جامعه بشرى را پذیرفته كه در نتیجه افول تمدّنها به منزله مرگ آنها نباشد بلكه منظور نابودى ملتها و قومها باشد یا قرآن این نظریه را رد كرده و افول تمدّنها را به منزله مرگ آنها دانسته است؟ اوج كمال و بالاترین لایه آن از نظر قرآن چگونه است؟آیا كمال رشد و اوج جامعه بشرى تنها در سایه قرآن به حقیقت مى پیوندد و یا كمال و رشد جامعه ها از نظر قرآن نیازى به ایمان ندارد؟
 
1. مرگ قومها و هجرت تمدّنها:
 
از بررسیها به دست مى آید قرآن به مرگ تمدّنها باور ندارد; بلكه آنچه را مى پذیرد مرگ قومها و ملتهاست از آیه هاى آسمانى قرآن بر مى آید كه تمدّنها هجرت مى كنند و از سرزمینى به سرزمینى دیگر ره مى پویند در قرآن واژه تمدّن نیامده; امّا واژه قوم و امت كه حكایت از اجتماع و مردم صاحب تمدّن دارند آمده است.قرآن هنگامى كه سخن از قومى به میان مى آورد كه گرفتار آتش گناه خویش شده و خانمانشان برافتاده از تعبیرهایى مانند (اهل قریه) و (القریه) استفاده مى كند.یا وقتى از دگرگونى حال قومى سخن مى گوید به روشنى این دگرگونى را چه در جهت تعالى و چه در جهت تباهى بسته به روحیه آن قوم مى داند:« انّ اللّه لا یغیّر ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم» (سوره رعد آیه 11) ترجمه: خداوند نگرداند آنچه قومى در آن باشند از نیكویى حال تا آن كه خودشان آنچه بر دست دارند از نیكویى اعمال بگردانند.دگرگونى روحیه قوم ممكن است در جهت صلاح باشد و ممكن است در جهت فساد دگرگونى حال به خود آنان بستگى دارد. هیچ گونه جبرى در كار نیست. این نشان مى دهد كه هر قوم و جمعیتى روح جمعى دارد و با این روح جمعى سرنوشت خویش را رقم مى زند.
 
درباره جامعه بحثى در بین صاحب نظران وجود دارد كه آیا جامعه جداى از افراد شخصیت مستقلى دارد یا خیر؟ در این باره چهار دیدگاه وجود دارد:
 
1- اصالت فردی 
2- اصالت فردى كه افراد جامعه با یكدیگر پیوند میكانیكى دارند. 
3- اصالت الاجتماعى كه تنها روح جمعى و شعور جمعى بر آنها حاكم است.
4- اصالت فرد و اصالت جمع با هم از نوع تركیب حقیقى مانند تركیب شیمیایى كه هر فرد خاصیتى دارد و در جمع نیز خاصیتى دیگر حاصل مى شود.
 
افراد در جامعه با این كه خود تصمیم گیرنده هستند و نقش دارند جمع و یا به تعبیر قرآن: امت نیز كه روح جمعى است نقش دارد.قرآن براى جامعه به مرگ و حیات باور دارد: « لكلّ أمَّة اْجل فاذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة ولایستقدمون» (سوره اعراف آیه 34.9) ترجمه:هر امتى و گروهى را در این جهان درنگى و انجامى و اندازه اى است (كه كى درآیند و تا كى بمانند و كى بروند) چون هنگام سرانجام رسد نه یك ساعت واپس مانند و نه یك ساعت فراپیش شوند.این آیه مرگ یك امت را ناگزیر مى داند; اما لازمه مرگ امتى مرگ تمدّن آن امت نیست; زیرا تمدّن به جامعه انسانى بستگى دارد وقتى امت و مردمى در پنجه مرگ گرفتار آمدند و تمدّن در میان آنها از رشد باز ایستاد این تمدّن در میان جمعى دیگر و امتى دیگر به رشد خود ادامه مى دهد. در اساس جامعه بشرى رو به كمال و تعالى است و هر گروهى از انسانها با تدبیر و بینش و دانش خود آن را گامى به جلو مى برند تا این اَمَد آنها سر مى رسد و قومى دیگر این رسالت را بر عهده مى گیرد. استاد مطهرى در بیان این نكته و شرح آیه شریفه مى نویسد: این گفته (توین بى) كه هر تمدّنى محكوم به فروپاشى و مرگ است باید به خوبى شكافته شود كه اگر منظور جامعه خاص است درست امّا اگر منظور مرگ جامعه انسانى است كه تمدّن بسته به آن است درست نیست; زیرا: این نظریه به دو مطلب منحل مى شود: یكى این كه هر جامعه را به تنهایى اگر در نظر بگیریم یك دوره معیّنى دارد;(لِكُلِّ امةٍ أجل) تمدّن و فرهنگ یك قوم كه رشد مى كند عمر بى پایان ندارد یك روزى هم مرگ دارد. این در صورتى است كه هر جامعه اى را جداگانه در نظر بگیریم.
 
مطلب دوم تكامل جامعه انسانى است. جامعه انسانى غیر از هر قوم جداگانه است; چون این مطلب مسلّم است كه مقارن انحطاط و افول تمدّن در قومى این تمدّن و فرهنگ بر قوم دیگر طلوع مى كند خود اسلام و مسلمانى هم همین جور است… اسلام از یك كشور معیّن مثلاً فلسطین غروب مى كند ولى مقارن آن در پاكستان طلوع مى كند…. پس تمدّن و فرهنگ بشرى را در یك قوم معیّن مورد نظر قرار دادن یك مسأله است و در كل جامعه بشرى مسأله دیگر….این بیان استاد به خوبى نشان مى دهد كه مرگ امتها به معناى مرگ تمدّنها نیست; زیرا روح جمعى كه كمال بخش جامعه بشرى است باقى است و تمدّن در جایى دیگر طلوع مى كند. پس آیه بر مرگ تمدّنها دلالت ندارد.
 
2. میراث قومهاى نابود شده پیشین براى قومهاى پسین:
 
از پاره اى آیات كه در آنها از نابودى قومها و امتها سخن به میان آمده به خوبى استفاده مى شود كه با نابودى قومى تمدّن آنها از بین نمى رفته است. حتى آنان كه به عذاب ناگهانى گرفتار مى شدند قومى دیگر پس از آنها قد بر مى افراشته و تمدّن آنها را به ارث مى برده است و تمدّن پیشین را پیش مى برده و انقلابى در اركان آن پدید مى آورده است.قرآن از آنان كه پس از قوم نابود شده پیشین سر برداشته و تمدّن آن قوم را از آن خود كرده و در اختیار گرفته تعبیر به خلیفه و یا وارث كرده است از جمله:
 
الف. در قرآن درباره قوم عاد آمده است:« و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و زادكم فى الخلق بصطةً فاذكروا آلاءَ اللّه لعلَّكم تفلحون» (سوره اعراف آیه 69) ترجمه: و یاد بیاورید كه خداوند شما را پس از قوم نوح خلیفه زمین كرد و شما را در آفرینش و صورت فزونى داد پس نعمتهاى او را یاد كنید شاید رستگار شوید.در تفسیر كشف الاسرار در شرح آیه شریفه بالا آمده است:یاد كنید این نعمت كه اللّه با شما كرد كه شما را ساكنان زمین كرد از پسِ قوم نوح ومساكن و منازل و اموال ایشان به شما داد و كان مساكنهم فى الاحقاف من رمل عالج من حضرموت الى بحر عمان. در تفسیر المنار در شرح آیه شریفه آمده است: « اى و اذكروا فضل اللّه علیكم و نعمه إذ جعلكم خلفاء الارض من بعد قوم نوح و زادكم فى المخلوقات بسطة و سعة فى الملك و الحضارة». به یاد آرید بخشش و نواخت خداوند را هنگامى كه شما را پس از قوم نوح جانشین قرار داد و بر قدرت و شوكت و اقتدار شما افزود و قلمرو حكومت و تمدّن شما را گستراند.
 
در تفسیر المیزان آمده است: « و خص من بینها نعمتین ظاهرتین هما أن اللّه جعلهم خلفاء فى الارض بعد نوح و ان اللّه خصهم من بین الاقوام ببسطة الخلق و عظم الهیكل البدنى المستلزم لزیادة و الشدة و القوة و من هنا یظهر أنهم كانوا ذوى الحضارة و تقدّم» (المیزان، ج8، ص 178). خداوند [قوم عاد] را از بین نعمتها به دو نعمت آشكار ویژه ساخت: یكى آن كه آنها را جانشین قوم نوح قرار داد و دیگر آن كه در آفرینش به آنها فزونى بخشید و آنها را با بدنهاى ستبر و هیكلهاى بزرگ آفرید كه این بر نیرو و توان آنها افزود. از همین جا روشن مى شود كه اینان داراى تمدّن و پیشرفت بوده اند.جانشینى قومى از قومى گروهى از گروهى و شخصى از شخصى وقتى معنى پیدا مى كند كه اثرى بر آن بار باشد. قوم عاد كه جانشین قوم نوح مى شود سرزمین آن قوم سركش را با هر چه كه در آن بوده از ثروت و مكنت و ساختمان و…به ارث برده و خود با توان و نیرو و شعور و فرهنگ بالایى كه داشته بر مرده ریگ قوم نوح افزوده وتمدّنى بزرگ بنیان نهاده است كه خداوند درباره نیرو و بزرگى تمدّن آنها مى فرماید:« ارم ذات العماد. التى لم یخلق مثلها فى البلاد(سوره فجر آیه 8) ترجمه: ارم دارنده آن كاخهاى بلند كه مانندشان در هیچ سرزمینى ساخته نشده بود. 
 
ب. قرآن از قوم ثمود یاد مى كند كه خداوند آنها را جانشین و خلیفه قوم عاد قرار داد: « و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بوّأكم فى الارض تتخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتاً فاذكروا آلاءَ اللّه و لا تعثوا فى الارضِ مفسدین» (سوره اعراف آیه 74)ترجمه: به یاد بیاورید كه خداوند شما را جانشین قوم عاد قرار داد و شما را در زمین جاى داد كه از زمین نرم خاك كاخها مى سازید و از سنگ سارها و كوه ها خانه ها مى تراشید پس نعمتهاى خدا را یاد آورید و در زمین به فساد و تباهى مروید. درباره قوم ثمود در تفسیر نوین 178/ آمده است: ثمود قومى دیگر از عرب از فرزندان كاثر بن ارم بن سام بن نوح بودند كه در وادى القرى دركوهستانهاى میان شام و حجاز مى زیستند و در صنعت حجارى و معمارى مهارتى به سزا داشتند سنگها را مى بریدند و مى تراشیدند و كاخهاى عظیم و مرتفع بنا مى كردند و بسیارى از مفسرین روایت كرده اند كه: (نخستین مردمى كه از كوه ها سنگ بریده و تراشیده ابنیه و عمارت ساخته اند طایفه ثمود بودند و هزار و هفتصد شهر با سنگ و ساختمانهاى سنگى بنا كردند.) حضرت صالح كه از خود آنان بود براى هدایت شان به پیغمبرى مبعوث گردید. آنان از وى معجزه خواستند برایشان آورد ولى از راه باطل برنگشتند و از بت پرستى باز نایستادند و به توهین و آزار پیغمبر و گستاخى نسبت به اعجازش پرداختند تا به عذاب مبتلا شدند.
 
شیخ طوسى در شرح آیه مى نویسد: « اى تفكروا فیما انعم اللّه علیكم حیث جعلكم بدل قوم عاد بعد ان اهلكهم و أورثكم دیارهم بوأكم فى الارض اى مكنكم من منازل تأوون الیها» بیندیشید در نعمتهایى كه خداوند به شما ارزانى داشته: آن گاه كه شما را پس ازهلاك شدن قوم عاد جانشین آنها قرار داد و شما را وارث سرزمین و دیار آنها گردانید و به شما امكان داد استفاده برید از منزلهایى كه به آنها پناه مى بردید. از قرآن و نظر مفسران بر مى آید كه قوم عاد نابود شده و تمدّن پرجلال و شوكت آنها براى قوم ثمود به جاى مانده و قوم ثمود از آن جا كه وارث تمدّن با شوكتى بود خیلى زود پله هاى كمال را پیمود و به جایى رسید كه بنا بر روایت قرآن كریم: « و ثمود الذین جابوا الصَّخْرَ بالواد» (سوره فجر آیه 9) ترجمه: [خداوند چه كرد] با قوم ثمود كه در درّه و كوه سنگ مى بریدند.« اى تذكروا اذ جعلكم الله تعالى خلفاء لعادٍ فى الحضارة والعمران و القوّة و البأس» به یاد آورید كه خداوند شما را جانشینان عاد در تمدّن عمران و قوت و شوكت قرار داد.بنابراین هلاكت و نابودى قومها و ملتها به معناى نابودى تمدّن آنها نیست; بلكه اگر قومى از صفحه روزگار پاك شود قومى دیگر تمدّن آنها را در چنگ مى گیرد و براى كامل كردن آن به تلاش برمى خیزد. 
ج. خداوند بنى اسرائیل را كه با فرعون در ستیز بودند و پس از فرعون و فرعونیان سرزمین موعود و مصر را در اختیار گرفتند و تمدّنى بزرگ بنا نهادند وارثان فرعون و قوم او قلمداد مى كنند با این كه به روشنى یادآور مى شود:آنچه فرعون ساخته بود خداوند نابود كرد. این نشان مى دهد كه اگر بناها و آثار هم ویران و یا از نظرها غایب شود روح تعالى تمدّن و پیشرفت به بشر به ارث مى رسد: « و أورثنا القوم الذین كانوا یُسْتَضْعَفُون مشارق الأرضِ و مغارِبها الّتى باركنا فیها و تَمَّتْ كلمةُ ربِّك الحُسْنى على بنى اسرائیل بما صبروا و دَمّرنا ما كان یصنع فرعون و قومه و ما كانوا یَعْرِشون» (سوره اعراف آیه 137) ترجمه: به كسانى كه آنان را زبون مى گرفتند مشرقها و مغربهاى زمین را كه در آنها بركت نهادیم میراث دادیم و وعده هاى نیكوى خداوند بر بنى اسرائیل به سبب شكیبایى كه داشتند تمام و كامل شد و آنچه فرعون و قوم او مى ساختند ما آنها را تباه كردیم و آنچه را كه داشتند از چَفته رزها و سایه بانها از میان بردیم.
 
افزون بر آیه شریفه كه یاد شد خداوند در سوره شعراء50 و سوره دخان نیز تعبیر به وراثت فرموده: « كم تركوا من جنّات و عیون و زروع و مقام كریم و نعمةٍ كانوا فیها فاكهین.كذلك و اورثنا قوماً آخرین» ( سوره دخان آیه 25 ـ 28) ترجمه: چه بسیار از باغها و چشمه ها كه فرو گذاشتند و رفتند. چه كشتزارها و نشیمنى ها كه از خود فرو گذاشتند و نعمتها و تن آساییها كه در آن شادان و نازان بودند. بدین گونه آنها كه آراسته و ساخته از ایشان بازماند به قوم دیگر دادیم كه وارث آنها شدند. 
با این كه خداوند طوفان ملخ و… را بر آن قوم چیره و دماراز روزگارشان در آورده بود باز بخشى از آثار آنها به جاى ماند و به قوم بعدى به ارث رسید.از این آیه شریفه و از دیگر آیات بر مى آید كه جانشینى قومى از قومى و ارث برى گروه پسین از گروه پیشین سنت الهى است و هیچ گاه از حركت باز نمى ایستاد و تا جهان جهان است این سنت ادامه دارد.البته ناگفته نماند كه تمدّنهاى پسین با تمدّنهاى پیشین ناسانیهاى اساسى دارند تمدّنهاى پسین با فرهنگ جدید پا به عرصه رشد و تكامل مى گذارند و حركت خویش را مى آغازند.هر تمدّنى با نشانه ها و نُمادهاى ویژه خود شناخته مى شود. تمدّن یهود با تمدّن مصر ناسانیهایى دارد و تمدّن ایران باستان با تمدّن اسلامى نیز فرقهاى بنیادین دارد. در مثل مى گویند: تمدّن ایران باستان به نگارش توجه نداشت آن گونه كه تمدّن اسلامى برابر آموزه هاى دینى به مجمسه سازى و هنرهاى تصویرى توجه نداشت.
 
3. یگانگى و تكامل جامعه: 
 
از این كه آینده بنابر آموزه هاى اسلامى كه قطعى است و گریز ناپذیر از آن صالحان و پارسایان است و آنانند كه وارث زمین مى شوند و روح رشد یافته و كمال یافته تمدّن انسانى را به ارث مى برند این نتیجه روشن به دست مى آید كه روح جامعه و تمدّن رو به كمال مى رود و این كمال یافتگى تمدّن در آینده ثابت مى كند كه تمدّنها نمى میرند بلكه از سرزمینى به سرزمین دیگر كوچ مى كنند و رخت مى كشند و این سنت الهى است.اگر غیر از این باشد یعنى تمدّنها به خاموشى روند و نه به روشنى و رخشانى و كمال این كه خداوند وعده داده زمین از آن مستضعفان پارسایان و صالحان است و آنان به خلافت خواهند رسید معنى نمى دهد.وراثت در جایى معنى پیدا مى كند وارزش دارد كه چیز باارزشى به وارث برسد و مرده ریگ.
 
علاّمه طباطبایى در تفسیر آیه شریفه:(انّ الارض یرثها عبادى الصالحون) مى نویسد: وراثت وارث آن گونه كه راغب گفته به معناى انتقال مالى است به شخص بدون آن كه معامله و دادو ستدى كرده باشد.مراد از وراثت زمین این است كه سلطنت برمنافع از دیگران به صالحان برسد و بركتهاى زندگى در زمین ویژه ایشان گردد.…بنابراین معناى آیه این مى شود: زمین از شرك و گناه پاك مى شود و انسانهاى صالح در آن سكنى مى گزینند و خدا را عبادت مى كنند و شرك نمى ورزند(المیزان ج 330/14).علاّمه بر این نظر است كه: وراثت در این جا نه تنها وراثت دنیوى است كه بهره بردارى از نعمتهاى شایسته دنیا و زینتهاى آن باشد بلكه وراثت اخروى را نیز در بر مى گیرد كه منظور مقامهاى قرب الهى است كه انسانهاى صالح در دنیا كسب كرده اند و درازاى آن از نعمتهاى اخروى بهره مند مى شوند همان گونه كه اشاره دارد به این مطلب فرموده خداوند متعال به حكایت از اهل بهشت كه: ستایش نیكو خداى را كه در وعده خود به ما راست بود و زمین بهشت را به ما داد هر جاى آن بخواهیم جاى مى گیریم پس مزد نیكوكاران نیك مزدى است.و فرموده خداوند: كسانى هستند كه وارث بهشتند و در آن جا جاویدانند.
 
پس انسانهاى مؤمن و صالح وارثان تمدّنهاى كامل و جامعه هاى رشد یافته اند. برابر این آموزه قرآنى تمدّنها خاموش نمى شود بلكه جا به جا مى شوند و روح آنها همیشه زنده و جارى است و در جایى غروب مى كنند و در جایى دیگر طلوع تا این كه سرانجام به دست انسان كامل تمدّنى كامل و سرشار از معنویت و به دور و مبرّاى از كاستیهاى تمامى تمدّنها در طول تاریخ دنیا را در پرتو خویش روشن مى كند: « و نرید ان نَمُنَّ على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» (سوره قصص آیه 5; سوره نور آیه 57) ترجمه: ما مى خواهیم بر كسانى منت و سپاس گزاریم كه بیچاره در زمین گرفته شده بودند و آنان را پیشوایان كنیم و آنان را وارث قرار دهیم.
 
و در آیه دیگر (نور 55) مى فرماید:« وعد اللّه الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنّهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم ولیمكنّنَّ لهم دینهم الذى ارتضى لهم»خداوند به مؤمنان و كسانى كه كار نیكو كرده اند وعده داده كه ایشان را در زمین به خلیفت نشاند چنانكه كسانى كه پیش از آنها بودند جانشین دیگران شدند و خداوند دین آنها را باز گستراند همان دینى كه ایشان را پسند آمده است.آیات دیگرى نیز بر این جُستار دلالت دارند و در آیه شریفه اى امت محمد(ص) به عنوان جانشین امتهاى پیشین معرفى شده اند: « و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لمّا ظلموا و جائتهم رسلهم بالبینات و ما كانو لیؤمنوا كذلك نجزى القوم المجرمین ثمّ جعلنا كم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر كیف تعملون» (سوره یونس آیه 13 ـ 14 ) ما پیش از شما گروهانى پسِ یك دگر هلاك كردیم چون كه ستم كرده بودند و فرستادگان ما با پیغامهاى روشن و آشكار به آنها آمده بود و ایمان نیاوردند بدین گونه ما گناه كاران را كیفر مى دهیم.پس از آنها شما را در زمین جانشین كردیم تا بنگریم چگونه عمل مى كنید.پس جانشینى و وارث شدن مؤمنان و صالحان از امتها و ملتهاى پیشین وقتى ممكن است و به حقیقت مى پیوندد كه تمدّن بشرى رو به كمال و یگانگى داشته باشد.
 
استاد شهید مرتضى مطهرى با توجه به آیات وراثت پرسشهایى را طرح مى كند: آیا فرهنگها و تمدّنها و جامعه ها و ملتها براى همیشه با همین وضعى كه دارند ادامه مى دهند یا حركت انسانیت به سوى تمدّن و فرهنگ یگانه و جامعه یگانه است كه رنگ اصلى آن انسانیت است؟یعنى آیا تمدّن ها و فرهنگها افزون بر رشد گوناگونند یا ممكن است در ادامه سیر رو به كمال خود به یگانگى نیز برسند؟ در پاسخ مى نویسد:این مسأله وابسته است به مسأله ماهیت جامعه و نوع وابستگى روح جمعى و روح فردى به یكدیگر. بدیهى است بنا به نظریه اصالت فطرت و این كه وجود اجتماعى انسان و زندگى اجتماعى او و بالآخره روح جمعى جامعه وسیله اى است كه فطرت نوعى انسان براى وصول به كمال نهایى خود انتخاب كرده است. باید گفت: جامعه ها و تمدّنها و فرهنگها به سوى یگانه شدن متحد الشكل شدن و در نهایت امر در یكدیگر ادغام شدن سیرمى كنند و آینده جوامع انسانى جامعه جهانى واحد تكامل یافته است كه در آن همه ارزشهاى امكانى انسانیت به فعلیت مى رسد و انسان به كمال حقیقى و سعادت واقعى خود و بالأخره به انسانیت اصیل خود خواهد رسید(مجموعه آثار شهید مطهرى ج 358/2).
 
آینده از آن اهل تقوا و حق بود و باطل و باطل گرایان نابود خواهند شد. این وعده خداوند است كه بى گمان روزى به حقیقت خواهد پیوست: « انّ الارض للّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتّقین(سوره اعراف آیه 128) ترجمه: به درستى كه خداوند صاحب زمین است و به هر كس كه بخواهد به میراث دهد و سرانجام نیكو از آنٍِ پرهیزكاران است. علاّمه طباطبایى در این باره كه چگونه سرانجام نیكو از آنِ پرهیزكاران است در المیزان در جاهاى گوناگون شرح داده است از جمله در شرح آیه بالا مى نویسد:این كه عاقبت مطلق از آن پرهیزكاران است از آن روست كه سنت الهى چنین اقتضایى دارد. و این بدان علت است كه خداوند جهان را به گونه اى آفریده كه هر نوعى از پدیده هاى آفرینش به فرجام وجود و سعادتى كه براى آن آفریده شده برسد….انسان نیز یكى از این انواع است… كه خداوند او رابه سرانجام نیكو هدایت مى كند و او را به حیات طیبه مى رساند و به هر خیرى كه باید از آن پیروى كند مى رساند(المیزان ج 225/7).كمال جامعه بشرى به پرهیزگارى و حق مدارى و باطل گریزى است جامعه اى كه حق را به پا بدارد و از باطل دامن گیرد و مردم آن راه پرهیزكارى پیشه كنند جامعه كامل است و تمدّنى كه در پرتو تلاش چنین مردمى پا بگیرد تمدّن كامل و تمدّن پارسایان زمین است.
 
تمدّن پارسایان بدون تلاش پا نمى گیرد وعده خداوند وقتى به حقیقت مى پیوندد كه مردم پارسا از روى فرهنگ و شعور فكر واندیشه و درك و درد به پا خیزند و با تمدّنهاى تباهى آفرین در افتند و بسان صاعقه اى بر سر آلودگان و تباهى آفرینان فرود آیند تا با زمین گیر شدن آلودگان واز صحنه خارج شدن آنان بر اریكه تمدّن تكیه زنند و تمدّن صالحان زمین را تشكیل دهند. از آن جا كه چنین مردانى خواهند آمد و چنین صالحانى قد بر خواهند افراشت خداوند وعده تمدّن آنان را در سرانجام تاریخ بشر داده است و این طلوع پس از غروب مردمانى است كه در تمدّن خود به فسق گراییده و از دستور و فرمان خداوند سر بر تافته و كژراهه پیشه كرده اند. 
دراین كه قومهاى صالح زمام امور را در دست خواهند گرفت و زمین را به ارث خواهند برد و قومهاى ناصالح و فاسق و ناپرهیزكار به عذابى سخت گرفتار خواهند آمد جاى شك و تردیدى نیست. خداوند وعده داده است و آن را به انجام مى رساند.از جمله در آیه شریفه زیر مى فرماید: « و انْ من قریة الاّ نحن مهلكوها قبل یوم القیامة او معذَّبوها عذاباً شدیداً كان ذلك فى الكتاب مسطورا» (سوره اسراء آیه 58) ترجمه: هیچ آبادى و شهرى نیست مگر آن كه ما آن را پیش از روز رستاخیز تباه مى كنیم یا مردم آن را به عذاب سخت گرفتار مى سازیم كه امر در علمِ خداوند و در كتاب (لوح محفوظ) نوشته شده كه هر ساختمانى را خرابى و هر زندگى را مرگى در پى است.
 
دو گونه خرابى و دو گونه مرگ وجود دارد: یك گونه خرابى و مرگ طبیعى است به این گونه كه عهد ساختمان به پایان مى رسد و ستونها توان نگهدارى سقف را از دست مى دهند و فرو مى ریزند و در پى فرو ریختن آنها سقف نیز فرو مى ریزد.و انسان هم به همین گونه اعضاى انسان توان خویش را از دست مى دهند و انسان را زمین گیر مى كنند و روح به اذن خدا از جسمِ توان از دست داده و تارو پودش از هم گسسته بیرون مى رود و مرگ انسان فرا مى رسد. اما خرابى و مرگ دیگر كه خداوند از آن بسیار سخن گفته و آیات بسیارى به آن اشاره دارند خرابى و مرگ پیش از موعد است كه(البته مرگ و خرابى پیش از موعد دیگرى هم داریم كه بر اثر سانحه ها و… رخ مى دهد كه اكنون مورد نظر ما نیست) بر اثر عذاب خداوند زندگى جامعه اى و امتى را در هم مى پیچد و….چرا چنین مى شود و خداوند به چه منظورى قومى را اسیر سرپنجه مرگ مى كند و شهرها و آبادیها و قریه هاى آنها را ویران مى سازد؟خداوند در پى ساختن جامعه كامل و انسانهاى صالح است. قومى را در هم مى كوبد تا دامنه گناه آنها برچیده شود و گناهانى كه انسان را از كمال باز مى دارد و جهان را تیره و تار مى سازد با انسانهاى آلوده از عرصه گیتى برچیده مى شوند و قومى دیگر روى كار بیایند و با عبرت از گذشته جهان را از تیره شدن رهایى مى بخشند.این حركت ادامه دارد تا انسانهاى كامل در تمدّن و جامعه اى كامل عرصه دار شوند. در تفسیر آیه بالا دیدگاه هاى گوناگونى نقل شده است. شمارى از مفسران برآنند كه این آیه شریفه پیش از برپایى قیامت را مى گوید كه همه قریه ها و شهرها و آبادیها ویران مى شوند.
 
علامه طباطبایى نظر دیگرى دارد. از آن جا كه نظر ایشان با آنچه ما در پى آن هستیم هماهنگى دارد به نقل آن مى پردازیم. ایشان بر این نظر است كه آیه شریفه بالا عطف به آیه شریفه 16 سوره اسراء است كه مى فرماید:« وإذا اردنا أن نهلك قریةٌ أمرنا مترفیها ففسقوا فیها فحقّ علیها القول فدمّرناها تدمیرا» ترجمه:چون خواهیم مردم شهرى را هلاك كنیم بیش تر آنها را انبوه سازیم و توان دهیم و نعمت بخشیم تا در شهوت و نخوت شوند و عذاب بر ایشان واجب گردد پس آنها را از دیار خود بر كنیم و هلاك كنیم. پس از یادآورى این نكته یادآور مى شود:(الغرض العام بیان سنة اللّه تعالى الجاریة بدعوتهم الى الحق ثم اسعاد من سعد منهم بالسمع والطاعة وعقوبة من خالف منهم وطغى بالاستكبار)مراد كلى آیه شریفه بیان سنت بارى تعالى است.سنت جارى فراخوانى انسانهاست به حق و سپس خوشبخت و كامیاب كردن كسانى كه همراهى كنند با نیوشیدن و پیروى كردن و كیفر آنان كه سر برتابند از فرمان حق و بناى ناسازگارى گذارند و از روى نخوت و غرور سركشى كنند.پس در شرح آیه شریفه مى نویسد:« و على هذا فالمراد بالاهلاك التدمیر بعذاب الاستئصال كما نقل عن ابى مسلم المفسر والمراد بالعذاب الشدید مادون ذلك من العذاب كقحط او غلاء ینجر الى جلاء اهلها و خراب عمارتها او غیر ذلك من البلایا والمحن.فتكون فى الآیه إشارة الى انّ هذه القرى سیخرب كل منها بفساد اهلها وفسق مترفیها وانّ ذلك بقضاء من اللّه سبحانه(المیزان ج 132/13).
 
بنابراین مراد از نابودى قریه ها ویرانى است به عذاب ناگهانى همان گونه كه از ابى مسلم مفسر نقل شده است. و مراد از عذاب شدید عذابى است سبك تر و پایین تر از عذاب ناگهانى مانند: خشكسالى نایابى كمیابى و گرانى كه سبب كوچ اهل قریه و ویرانى ساختمانها مى شود و غیر اینها از بلا و رنج و مصیبت.پس آیه شریفه اشاره دارد به این كه این قریه ها به سبب تباهى گرى و هرزگى ساكنان آنها و كژراهه روى بى دینى و عیّاشى دولتمردان آنها درهم كوبیده مى شوند و این به خواست خداوند سبحان است. پس برابر آیه هاى شریفه قرآنى بناست ملتها قومها و امتهاى آلوده و آلوده آفرین به خشم خدا گرفتار آیند همان گونه كه تاكنون سنت بر این بوده و قوم نوح عاد و ثمود به آتش خشم خدا گرفتار آمده اند و بساط تیرگیها و تیرگى آفرینها برچیده شود تا زمینه براى تعالى كمال و رشد جامعه هاى انسانى فراهم آید و تمدّن معنوى انسانى و به دور از زشتیها پستیها حق كشیها ستمها نابرابریها و ناامنیها چتر خویش را بگستراند و این همان جامعه اى است كه مهدى(عج) بنا مى نهد و ارزشها پاس داشته مى شود أمنیت برقرار مى گردد و زمین دفینه هاى خود را بیرون مى ریزد و آسمان بركات خود را فرو مى ریزد(مجموعه آثار ج 819/13). 
 
منـابـع
مجله حوزه (شماره 105-106)، مقاله هجرت و افول تمدّنها در قرآن، نوشته على اكبر ذاكرى
 

بـازم با گریه خوابم برد       بـازم خواب تــــو را دیدم

دوباره....

چقدر غمگینم و تنـــها  چقدر می خوام که باز بـارون بباره

 

بزن بــارون  ببار آروم  بروی پلکای خسته ام

بزن بــارون تو می دونی هنوزم یاد اون هستم

 

یک شنبه 2 شهریور 1393  2:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها