وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
۱ درد و رنجم از یار است و درمان دردم هم به دست اوست ؛ هم دلم فدای یار شد و هم جانم.
یعنی عشق یار علت درد من است. و علاجم هم خود یار است – محبت و توجه اوست. دلم بر اثر درد عشق بیمار شد و از دست رفت وچون یار از درمان مضایقه کرد جانم نیز فدا شد.
۲ اینکه می گویند آن از زیبایی بهتر است ؛ یار ما هم آن دارد و هم این.
آن : کیفیت خاص در حسن و زیبایی که آن را به ذوق درک کنند ولی تعبیر نتوانند.
«آن» در مصراع دوم به دو معنی آمده : ۱) ضمیر اشاره که مرجعش همان «آن» در مصرع اولل است.۲) به معنی جاذبه و کیفیت در حسن ، مآلاً یک معنی می دهند.
می گویند شایع است که جاذبه و حال داشتن معشوق – آنیت – از حسن صورت بهتر است یار ما هم این یعنی حسن را دارد و هم آن، یعنی جاذبه را.
مقایسه شود با این بیت :
لب لعل وخط مشکین چو آتش هست واینش هست بنازو دلبر خود را که حُسنش آن و این دارد
۳ به یاد بیاوریم آن کس را به قصد کشتن ما؛ هم زلف راشکست و هم عهد و پیمان را.
زلف شکستن مراد آراستن و زیباتر کردن است ، چنانکه در این بیت :
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ این قصه درازست به قرآن که مپرس
می گوید معشوق را به یاد بیاوریم که به قصد خون ما زلف خود را آرایش کرد و ما را بی قرار ساخت، ولی بعد پیمانی را که با ما داشت شکست. پس هم زلف را شکست و هم پیمان محبت را.
۴ نوای موسیقی هم گفته خواهد شد.
دستان: سرود،نغمه و نوا؛ وبه دستان گفتن یعنی با آهنگ موسیقی و بی پروا اعلام اشتن.
در مصراع اول داستان را در پرده و پوشیده می گوید و در مصراع دوم بی پروا و به آهنگ موسیقی.
۵ همچنان که خوشی و نعمت شبهای وصل به پایان رسید؛ روزهای هجران هم به پایان خواهد رسید.
۶ هر دو عالم – دنیا وآخرت – یک پرتو از روی اوست؛ هم آشکار و هم محرمانه به تو گفتم.
دنباله مضمون بیت پیشین وهمان داستان است که گفت در پرده می گویم. اشاره به مذهب ارباب تجلی دارد که جهان را جایگاه جلوه انوار الهی می دانند.
۷ برکار روزگار، بلکه بر کار گردون گردنده هم ، اعتمادی نیست .
گردون : فلک،چرخ، آسمان.
یعنی بر اوضاع و احوال زندگی اعتمادی نیست، گاهی جنگ و جدال است،گاهی صلح و خوشی،بلکه بر گردش ستارگان و تٲثیر آنها در زندگی ما هم اعتمادی نیست.
۸ عاشق از قاضی نمی ترسد،بلکه از محکمه و استنطاق پادشاه نیز پروایی ندارد،شراب بیار.
یرغو: در معنی کلمه یرغو قول علامه قزوینی را نقل می کنیم: «یرغو که یارغو با الف نیز نویسنده به مغولی به معنی عدلیه و استنطاق و مرافعه مدعی و مدعی علیه قانون است و یارغوچی به معنی قاضی و حاکم قانون (مقدمه ج۱٫جهاانگشای جوینی ص (کج).»
سعدی گوید :
گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی کان کافر اعدامی کشد وین سنگدل احباب را[۲]
۹ مامور منکرات می داند که حافظ باده می نوشد؛و وزیر کشور فارس هم می داند.
آصف : کنایه از وزیر بزرگوار و به گفته دکتر غنی در این بیت احتمالاً مقصود جلال الدین تورانشاه است.[۱] در خود غزل هیچ قرینه ای برای تشخیص و قضاوت نیست.
ملک سلیمان : سرزمین فارس.
——————————————————————-
[۱] غنی،…تاریخ عصرحافظ ،… ص ۲۷۵٫