0

غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم

شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد

لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم

مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز

سخن با ماه می‌گویم پری در خواب می‌بینم

لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران

منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم

چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت

ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم

نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر افتد

تذرو طرفه من گیرم که چالاک است شاهینم

اگر باور نمی‌داری رو از صورتگر چین پرس

که مانی نسخه می‌خواهد ز نوک کلک مشکینم

وفاداری و حق گویی نه کار هر کسی باشد

غلام آصف ثانی جلال الحق و الدینم

رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ

که با جام و قدح هر دم ندیم ماه و پروینم

 

 

یک شنبه 2 شهریور 1393  12:48 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

۳۵۶. گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم 
• زمان : 1:38 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330259/۳۵۶-گرم-از-دست-برخیزد-که-با-دلدار-بنشینم/

 

یک شنبه 24 اسفند 1393  6:12 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)

۱ اگر از دست من برآید که با محبوب بنشینم ؛ از جام وصل شراب می نوشم واز عیش و کامرانی گل می چینم.

 

۲ شراب تلخی که صوفی را می سوزاند بنیاد مرا خواهد برد؛ ای ساقی لب خود را بر لب من بگذار و جان شیرین مرا بگیر.

شراب صوفی سوز یعنی می صوفی افکن یا شرابی که معتقدات صوفی را از میان می برد و او را از راه خود باز می دارد.

می گوید شراب تلخ گیرایی که صوفی گران جان را از پای می افکند ، بنیاد مرا نیز متزلزل خواهد ساخت و فرو خواهد ریخت.پس ساقی اکنون که می خواهی با شراب خود مرا از میان ببری،لب بر لب من بگذار تا جان شیرین خود را فدا کنم – حال که مانند صوفی براثر شراب تلخ از میان خواهم رفت با لذت عاشقانه از میان بروم.

 

۳ همانا در خیال دیوانه خواهم شد زیراشب تا روز ؛ مانند دیوانگان با ماه سخن می گویم وجن وپری در خواب می بینم.

با توجه به اینکه سخن گفتن با ماه از عوارض جنون است ، معنی این می شود که چون با ماه سخن می گویم پس من هم دیوانه خواهم شد؛مضافاً آنکه جن و پری هم به خواب میبینم.[۱]

۴ لبت به مستان شیرینی داد و چشمت به آنها شراب؛ منم که از شدت محرومی از این هر دو بی بهره ام.

می گوید مستی چشمت به میخواران تشنه شراب بخشید ولبت برای چاشنی آن شراب بوسه شیرین داد ، اما من که از همه چیز دنیا محرومم از این شراب و شیرینی هم بی بهره مانده ام.

 

 

۵ چون هر خاکی که باد بر سر کوی تو آورد از لطف تو بهره مند شد؛ از حال من که خدمتگار قدیم هستم نیز یاد کن.

فیضی که خاک از معشوق می برد این است که معشوق قدم بر آن می گذاردو به آن افتخار می بخشد ، می گوید ما را هم به این فیض برسان زیرا ما خدمتگزار قدیمی هستیم.

 

 

۶ نه هرکسی که شعری زمزمه کرد سخنش دلپذیر خواهد بود ؛ تذرو زیبا را من صید می کنم که شاهینم چالاک است.

نقش چنانکه پیش از این گفته شد به معنی نوعی آلت بادی است که از پشت پرده صدای پرنده را تقلید می کند، شبیه تیپچه در شکار بلدرچین ؛و «نقش نظم دادن» مراد زمزمه کردن شعر است ؛ خواندن شعر مثل زمزمه نقش در شکار تذرو.

تذرو : نوعی قرقاول است؛ و تذرو طرفه یعنی تذرو زیبا و کم نظیر؛ تذرو طرفه گرفتن مجازاً مضامین عالی صید کردن واشعار نغز سرودن.

شاهین : باز شکاری است و در بیت کنایه از طبع و قریحه ؛ و چالاک است شاهینم یعنی طبع شعرم آماده و پرکار است.

طرح تصوری شاعر در بیت این صحنه شکار است که شکارچی با زمزمه نقش که معمولا پشت پرده منقشی صورت می گیرد،تذرو را به سوی خد می کشد و آنگاه شاهین را رها می کند تا تذرو را صید کن.

می گوید نه هرکسی که شعری زمزمه کرد ، موفقیت را صید خواهد کرد. تذرو موفقیت را من با زمزمه شعر خود صید می کنم زیرا شاهین طبعم را به سوی این تذرو پرواز می دهم چالاک وتیز پرواز است.

«نقش زدن» در لغت نامه نوشتن و نگاشت معنی شده و همین بیت حافظ به عنوان شاهد معنی برای آن نقل شده است. اینکه نقش زدن معنی نگاشتن دارد صحیح است اما اینکه در این بیت حافظ به معنای نگاشتن باشد درست نیست و این بیت نمی تواند بر این معنی شهادت دهد زیرا مصراع دوم که مکمل معنی مصراع اول است حاکی از این است که تذرو با این نقش به سوی شکارچی می آید ونقش زدن در معنای نگاشتن نمی تواند چنین اثری و مفهومی داشته باشد.در بیت زیر نیز :

داده ام باز نظر را به تذروی پرواز           باز خواند مگرش نقش و شکاری بکند

که موضوع نقش و تذرو مطرح است باز هم نقش به معنی زمزمه و تغنی است.

 

 

 

۷ اگر حرف مرا قبول نمی کنی برو از نقاش چین بپرس ؛ که مانی از قلم سیاه من – از نوشته من- نسخه می خواهد.

صورتگر چین مقصود نقاش ماهر ونماد شناخت و بصیرت در نقاشی است.

می گوید تصاویر خیالی که من با قلم نقش می کنم آنقدر زیباست که نقاش بزرگی چون مانی آنها را سرمشق قرار می دهد. واگر این سخن مرا نمی پذیری از نقاش چین که در این کار خبره است بپرس.

 

۸ کار هر کسی نیست که حقیقت را بی پروا اظعار کند و به دوستان خود وفادار باشد،غلام آصف ثانی جلال الحق والدین هستم.

جلال الدین مراد جلال الدین تورانشاه است که وزیر شاه شجاع بوده و خواجه غالباً با نام آصف ثانی یعنی ثانی آصف برخیا، وزیر سلیمان ، از او یاد می کند.و جلال الحق را به مناسبت «حق گویی» صفت او آورده استیعنی وجود او موجب شکوه و جلال حقیقت است.

می گوید هر کسی نمی تواهد حق گو و وفادار باشد،بنده و مرید جلال الدین تورانشاه هستم که این صفات را داراست.

 

 

۹ اسرار مستی و بی پروایی رو از من بشنو نه ازواعظ؛ زیرا من هر شب با جام و قدح رفیق ماه و پروین هستم.

ندیم: حریف باده .

یعنی من اسرار و نکات باده نوشی را می دانم ، تا حدی که هر شب به مدد جام و قدح در عالم بیخودی در آسمان سیر می کنم و با ماه و پروین که زیبایان فلکی هستند هم پیاله می شوم. امّا واعظ که از چنین سیری در عالم مستی ناآگاه است آن را انکار می کند.

نیز به این نکته اشاره دارد که با ماه و پروین و اختران آسمان نزدیکم و اسرار را به قاعده نجوم از گردش کواکب در می یابم.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 23 تیر 1394  2:53 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

 

معانی لغات غزل (356)

برخیزد از دستم : از دست من بر آید .

صوفی سوز : صوفی افکن، از پای درآرنده صوفی .

مگر : همانا .

سودا : خیال عشق .

شِکَّر : شکر، کنایه از بوسه .

حرمان : محرومی، نومیدی .

فیض : بهره .

اِنعام : لطف، احسان، نعمت بخشی، کَرَم .

نقش نظم : طرح شعر، زمزمه کردن شعر .

تَذَرو : قرقاول، خروس صحرایی .

تذرو طرفه : قرقاول مرغوب، قرقاول کم نظیر و کنایتآً مضمون زیبا و بدیع .

چالاک : زرنگ، پرکار ، مسلّط بر کار .

چالاکست شاهینم : شاهین طبعم زرنگ و پرکار و شکار کننده مضامین بکر است .

صورتگر چین : نقاش چینی .

مانی : بینیان گذار آیین مانوی که در 24 سالگی و در سال 215- 276 میلادی ادّعای پیامبری کرد و شیوع تبلیغ او این بود که دستورات مذهبی خود را به صورت نقاشی در آورده و به مردم نشان می داد و به مانی نقّاش معروف بود .

کلکِ مشکین : قلم آلوده به مرکب سیاه ممزوج با مُشک .

آصف ثانی : وزیر دوم، کنایه از خواجه تورانشاه وزیر که حافظ بعد از آصف برخیا وزیر سلیمان او را آصف ثانی می نامد .

 

معانی ابیات غزل (356)

  1.       اگر این توفیق را بیابم که با محبوب بنشینم، از ساغر وصال باده نوشیده و از باغ عیش بهره برداری کنم .

  2.       شراب تند صوفی افکن ( بنیاد عقایدم را متزلزل و مرا از پای درمی آورد . ای ساقی لب خود را بر لب من نهاده و جان شیرین مرا بستان .

  3.       همانا در اثر خیال عشق کارم به دیوانگی می کشد، چرا که شب ها با ماه درد دل می کنم و جنّ و پری به خوابم می آیند .

  4.       چشمانت به باده نوشان، شراب و لب هایت به مستان، چاشنی شکر داد و این منم که در اوج ناامیدی به هیچکدام دسترسی نیافتم .

  5.       چون هر خاکی که باد به سر کوی تو آورد؛ از احسان تو بهره مند شد، از حال من که خدمتگزار قدیمی تو هستم یادی کن .

  6.       هرکسی که شعری زمزمه کند سخنش دلپذیر نخواهد بود این منم که تذروِ زیبای مضامین را صید می کنم، چرا که شاهین طبعم چالاک و زرنگ است .

  7.       و اگر حرف مرا باور نمی کنی برو از نقاش چین بپرس و بدان که مانی نقاش از قلم سیاه مشک آلود من، مُسوَدَّه درخواست می کند .

  8.       اسرار مستی و بی پروایی را از من ( حافظ ) بشنو نه از واعظ، زیرا همه شب ها با جام و ساغر مِی، هم پیاله ماه و ستاره پروین هستم .

  9.       بر سر پیمان بودن و حقّ گفتن کار هر کسی نیست . من چاکر آصف ثانی، جلال الدین و الحق خواجه تورانشاهم ( که به این صفات موصوف است . )

 

شرح ابیات غزل (356)

وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بحر غزل : هزج مثمّن سالم

*

سعدی  :  ز دستم بر نمی آید که بی یاد تو بنشینم

به جز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم

*

سلمان  :  هوای قامتش دارم ولی چندان که می بینم

سر و برگ هوای من ندارد سرو سیمینم

*

                همانطور که در شرح غزل شماره 329 گفته شد حافظ در طول مدّتی که رابطه اش با دربار شاه شجاع رو به تیرگی نهاده بود، گاهگاه غزلی شیوا با مضامین ظاهری عاشقانه و ایهاماتی در متن کلام سروده و برای خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع می فرستد تا به یکباره از یاد نرفته و در ارسال وظیفه او فتوری دست ندهد .

              این غزل هم به همین مناسبت سروده شده است و اشارات و ایهامات آن در ابیات سوم و چهارم و پنجم و ششم به چشم می خورد . حافظ در بیت سوم از دل خرابی ناراحتی خیال ناشی از سر سنگینی شاه با خود سخن به میان می آورد و در بیت چهارم از انعامات و مساعدت های وزیر به دیگران سخن گفته و از اینکه نسبت به او کم لطفی شده گله مند است .

              در بیت پنجم صراحتاً به وزیر می گوید هرکس و ناکسی که از دور پیدا شد و خود را به شما نزدیک کرد مورد لطف و عنایت شما واقع گردید و شایسته است که از این خدمتگزار قدیمی هم یادی بکنید. آنگاه در بیت ششم خواسته خود را چنین مدلّل می دارد که هر ناظمی نمی تواند شاعری نام آور و با سخنی دلپذیر باشد و این منم که چون عقابی تیز چشم و چالاک مضامین بکر را آشکار کرده و غزل های خود را با آن می آرایم. شاعر در این بیت عبارت ( نقش نظمی زد ) را به کار می برد که هر چند به صورت ظاهر چنین افاده معنا می کند که نظمی و شعری را طرح کرد لیکن بنا به گفته سودی، نقش، یک نوع تقلید صدا و کیسه شکاری است که با تقلید صدای پرندگان آن ها را به سوی آن کشانیده و به دام         می اندازند و هم اکنون هم در جنگل های آفریقا شکارچیان، با تقلید صدای پرندگان آن ها را به اطراف و نزدیک خود کشانیده و سپس آن ها را با تیر می زنند و معنای دیگر نقش نیز نوعی از تصنیف است .

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 23 تیر 1394  2:53 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۵۶: گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم

تعبیر :

رشته ی کار از دستتان خارج شده است. کار امروزتان را به فردا موکول نکنید، هر چند می دانید راهی را که انتخاب کردهاید بسیار سخت و پر فراز و نشیب است ولی به خاطر نتیجه ی شیرینش تحمل می کنید. رحمت خداوند شامل حالتان می شود وخیلی زود به مراد دلتان می رسید. و این از وفا و صداقت ایمان و حق گویی تان می باشد.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

سه شنبه 23 تیر 1394  2:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها