0

غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابرویت را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

غم گیتی گر از پایم درآرد

بجز ساغر که باشد دستگیرم

برآی ای آفتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن که پیرم

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

 

 

شنبه 1 شهریور 1393  7:21 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

۳۳۱. به تیغم گر کشد دستش نگیرم 
• زمان : 00:52 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330284/۳۳۱-به-تیغم-گر-کشد-دستش-نگیرم/

 

یک شنبه 24 اسفند 1393  4:25 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

معانی لغات غزل (331)

مِنَّت پذیرم : منتش را پذیرا هستم، از او ممنون خواهم بود .

ساغر : جام و پیمانه شراب .

آفتاب صبح امید : (اضافه تشبیهی) امید به آفتاب صبح یعنی خورشید تشبیه شده است .

پیر خرابات : پیر و استاد و مرشدی که در خرابات مأوا دارد، کنایه از انسان کامل .

خرقه تقوی : بالاپوش تقوی، کنایه از لباسی که به عنوان تظاهر و مردم فریبی بر روی سایر لباس ها پوشیده شده و از آن بوی ریا و ظاهر فریبی می آید .

گر آتش شوم : اگر به مانند آتش سوزان و گرم شوم .

در وی نگیرم : نمی توانم آن را گرم و شعله ور کنم، در آن نگیرم و آن رابسوزانم .

معانی ابیات غزل (331)

1) اگر با تیغ مرا بکشد دستش را نمی گیرم و اگر با تیر مرا بزند سپاسگزار او خواهم بود .

2) به کمان ابروی ما بگو که با تیر (مژگان) مرا بزند و از پای درآورد تا در مقابل دست و بازوی او بمیرم .

3) آنگاه که غم دنیامرا از پای درآوَرَد، به غیر از پیمانه شراب چه کسی مرا دستگیری خواهد کرد؟

4) ای خورشید صبح آرزوها سر برآور (و مرا رهایی بخش) که من در دست شب فراق اسیرم .

5) ای پیرخرابات به فریادم برس و با یک پیمانه شراب مرا جوان کن که پیرم .

6) دیشب به زلف های تو سوگند خوردم که سرم را از خاک پای تو بلند نکنم .

7) حافظ این خرقه و بالاپوش تقوی! را خود با آتش بسوزان تا آنگاه که من از آتش عشق شعله ور میشوم، در آن نگیرم .

شرح ابیات غزل (331)

وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن فعولن

بحر غزل : هزج مسدّس محذوف

*

همانطور که در صفحه 92-93 این کتاب اشاره شد، حافظ این غزل را در یزد سروده و روی سخنش با شاه شجاع است و در بیت چهارم، خواسته قلبی خود را که بازگشت شاه شجاع از کرمان به شیراز، و از طریق یزد است بازگو می کند تا در رفتن به شیراز با شاه هم رکاب گردد .

شاعر در بیت مقطع با به کار گرفتن صنعت التفات، خطاب به خود و به طور غیرمستقیم خطاب به ریاکاران می فرماید : این خرقه ریا و سالوس را که نام خرقه تقوی بر روی لباس های خود پوشیده یی از سر به درآور و به آتش بسوزان تا آتش من به آن سرایت نکند و آن را شعله ور ساخته در نتیجه تو را هم با خود بسوزاند. منظور شاعر این است که دست از ظاهر فریبی بردار تا آتش خشم من به هنگام شعله ور شدن آن را و در نتیجه تو را که در آن هستی با هم نسوزاند .

حافظ مضمون بیت چهارم خود را از نظامی گرفته که در خسرو و شیرین می فرماید :

بــرآی از کوه صـبر ای صـبح امید دلم را چشم روشن کـن به خـورشید
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 21 تیر 1394  11:58 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۳۱: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

تعبیر :

خودتان را مستحق زجر و عذاب می دانید چون خود شما به دنبال این کار رفته اید. امیدوارید دوباره همه چیز درست شود و دست غیبی شما را نجات بخشد. حاجتتان برآوردهمی شود و اطرافیانتان به یاریتان می شتابند. تقوی و ایمان خودتان را حفظ نمایید تا این زجر را کمتر حس کنید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 21 تیر 1394  11:58 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها