معانی لغات غزل (319)
مذهب : روش، راه و طریقه یی در مسایل دینی .
فتوی : رأی فقیه و حاکم شرع در مسایل شرعی .
مذهب رندان : راه و روش آزاد اندیشان و زیرکان و عارفان روشنفکر که در عین دینداری معتقد به ظواهر و دستوراتی که عامّه مردم بدان اعتقاد داشته و عمل می کنند نیستند .
عنقا : سیمرغ .
قطع : بریدن .
قطع مرحله : بریدن راه، پیمودن راه .
مرغ سلیمان : هدهد، شانه به سر، پوپک .
دل ریش : دل مجروح .
گنج مراد : آرزوی گرانبها، گنج گرانبهای مورد نظر .
سودا : عشق و آرزو .
لب گزیدن : لب به دندان گزیدن، اظهار پشیمانی و تأسف .
خلاف آمد عادت : برخلاف عادت ، برعکس روال و رویه معمول .
کام : آرزو، مراد .
کسب : به دست آوردن، تحصیل معاش با زحمت، کوشش برای به دست آوردن .
کسب جمعیت : به دست آوردن جمعیت خاطر، رسیدن به آسودگی دل و خاطر .
مستوری : نجابت و پرهیزکاری .
مستی : کنایه از فساد و گناهکاری و بی اعتنایی به موازین شرعی و اخلاقی .
سلطان ازل : خداوند، خدای جاوید جهان هستی .
لطف ازل : لطف ازلی خداوند .
جنت فردوس : باغ بهشت .
طمع : آزمندی، حرص، امیدواری و چشمداشت ناسزاوار .
پیرانه سر : سر پیری، به هنگام پیری .
صحبت : مصاحبت، هم نشینی .
کلبه احزان : بیت الاحزان، نامی که به خانه حضرت یعقوب در مدت غیبت یوسف داده بودند .
صبح خیزی : سحر خیزی .
تنعم : به ناز و نعمت دست یافتن .
دولت : بهره مندی، لطف و برکت .
صدر نشین : بالانشین .
صاحب دیوان : صاحب دیوان، رئیس دیوان، مسئول امور مالی دولتی .
معانی ابیات غزل (319)
سالیانی دراز از راه و روش زیرکان آزاد اندیش، پیروی کردم تا به دستور عقل حرص و طمع را مغلوب خود ساختم .
من با تدبیر خود به آشیانه سیمرغ راه نیافتم. این راه را با راهنمایی هدهد، پیک راهنمای سلیمان پیمودم .
ای خواسته گرانبهای مورد نظر، سایه مرحمتی بر دل آزرده ام بینداز زیرا من خانه دلم را به خیال جایگیزنی گنجی چون تو به ویرانه یی مبدّل ساختم .
(بر اثر ملامت مردم) توبه کردم که لب ساقی را نبوسم و حالا لب به دندان تأسف می گزم که چرا به سخن نادان گوش فرا دادم .
مراد دل خود را از راهی برخلاف راه و عادت معمول بیاب زیرا من از برکت آن زلف پرشان به اطمینان خاطر دست یافتم .
رفتار نجیبانه و پرهیزکارانه و روش مستی و تباهی، هیچکدام در دست اختیار من و تو نیست. من آنچه را که خدای ازلی مقرر داشته همان را انجام دادم .
هرچند (در این دنیا) بسیار زمانی به کار دربانی میخانه مشغول بوده (و لذت برده ام با این همه) از لطفی که خدا روز ازل در حق من روا داشته توقع دسترسی به باغ بهشت را دارم .
این که در سر پیری به دیدار یوسف خود دلشاد شدم پاداش تحمل شکیبایی هایی است که در غمخانه (فراق) بر خود هموار نمودم .
هیچ حافظِ دیگر قرآن، در زیر گنبد کبود به این تنعم (سحرخیزی و با مردمان در صلح و صفا به سر بردن) مانند حافظ، که تمامی از برکت و لطف قرآن انجام داده، دست نیافته است .
شگفتی نیست که اگر صدرنشین دیوان و دفتر غزل شده ام، چرا که سالیانی دراز در خدمت صاحبدیوان به بندگی مشغول بوده ام .
شرح ابیات غزل (319)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل : هزج مثمن اصلم
*
این غزل عرفانی را حافظ در زمان سلطنت شاه شجاع و وزارت خواجه تورانشاه سروده و با بیتی به نام او خاتمت بخشیده است. آوردن کلمه عنقا در بیت دوم و صدر در بیت مقطع اشاراتی به شاه شجاع که خود را شاهباز می خواند و تورانشاه که کُنیه او صدر بود، می باشد .
شاعر در بیت اول، ماحَصل گفتگو و مجادله یک حکیم یونانی را با امیری بازگو می کند که آن امیر از حکیم یونانی می پرسد آیا تو از من می ترسی؟ حکیم می گوید خیر و چون امیر علت را جویا می شود پاسخ می شنود که زیرا تو اسیر و بنده حرص و طمع هستی و من سالهاست که حرص و طمع را در بند کرده ام .
در بیت دوم شاعر ادعا می کند که من به سر منزل عنقا رسیده ام اما این راه را به کمک هدهد یا مرغ سلیمان انجام داده ام . می دانیم در اصطلاح عرفا عنقا یا سیمرغ کنایتی است از هرچیز نایاب و نادرالوجود و به انسان کامل اطلاق می شود و از طرفی می دانیم که مرغان با هدایت هدهد توانستند به سیمرغ برسند که در واقع آن سیمرغ جز خودشان مرغ دیگری نبود. حافظ در بیت دوم به این دو موضوع اشاره کرده و ماحصل کلام او این است که به کمال درجه معرفت نفس رسیده است و خوانندگان محترم میتوانند با ارائه طریقی که حافظ کرده و خود بدان معتقد و عمل می نموده، پی به علت العلل تظاهر به رندی و لاابالیگری و مستی و میخوارگی و اینگونه صراحت لهجه و خود را در مظانّ تهمت انداختن، برده و به این نتیجه برسند که حافظ سالک عارف پرهیزکاری است که برای رسیدن به حق و حقیقت (برخلاف آمد عادت) گام برمی دارد و کام می طلبد و طبق آنچه در بیت دوم این غزل گفته معلوم می شود که از نتیجه کار خود راضی است و به سرمنزل عنقا رسیده است .
شاعر در بیت سوم گوشه چشمی و کنایتی به شاه شجاع دارد. حافظ بارها در اشعارش به شاه شجاع تذکّر می دهد که من فراغ خاطر و آسودگی خیال خود را فدای طرفداری از تو و سیاست تو کردم .
در بیت چهارم این غزل نکته یی بازگو شده که در چند مورد دیگر هم همین معنی تکرار گردیده است. اجمالاً چنین برمی آید که با تغییر سیاست مملکت داری شاه شجاع و تظاهر به رعایت احکام شرع انور، حسب الامر شاه حافظ در کوتاه مدتی دست از می و میخانه کشیده و در ردیف متشرعین درآمده لیکن به زودی پشیمان شده و این ندامت را هرکجا اقتضا کرده در شعر خود به کنایه آورده است که این بیت موردی ازآن است .
آنگاه شاعر در بیت پنجم دیگران را هم راهنمایی می کند که چگونه به سرمنزل عنقا برسند و می فرماید راه کار در این است که خلاف راهی را که نفس تو و عادت و رویه تو می نمایاند گام برداری و در واقع چکیده معنای این بیت نظامی را بازگو می کند. نظامی می گوید :
هــر چـــه خـــلاف آمـــد عـــادت بـــود قـــافـله ســـالار ســــعادت بــــود
مفاد بیت ششم نیز عقیده باطنی حافظ است که کاملاً بوی جبر می دهد و هرکجا حافظ بخواهد در نزد عوام خود را از گناهان تبرئه کند این موضوع را پیش می کشد که هرچه در روز ازل در سرنوشت من قرار داده اند ناگزیر به اجزای آن هستم و خودم در این کار اراده یی از خود ندارم .
در بیت هفتم طنز لطیفی مستتر است که غالب حافظ شناسان محترم آن را نادیده گرفته اند . حافظ در این بیت می فرماید هرچندمن در ایام عمرم سال های زیادی را به کار دربانی و خدمت میخانه سپری کرده و لذّت بهشتی عایدم شده است معذلک با اتکاء لطف خداوند که در روز ازل در سرشت من به ودیعت نهاده شده من توقع و انتظار رسیدن به بهشت برین را نیز دارم . و پاره یی از سروران چنین معنا کرده اند که هرچند من در این دنیا به معصیت دربانی میخانه آلوده شدم طمع رفتن به بهشت را دارم و این باشیوه کلام حافظ که همیشه خدمت می و میخانه را راه رسیدن به حق و حقیقت می داند منافات دارد .
در بیت نهم کلمه حافظ هم به معنای حفظ کننده قرآن و هم تخلص شاعر است. حافظ می فرماید هیچ حافظ دیگر قرآن در زیر این گنبد کبود به مانند من از لطف و برکت قرآن بهره مند نشده است .
بیت دهم هم بیت مفاخره و هم مدح تورانشاه است . شاعر با سرودن غزل های عشقی ـ عرفانی ـ ایهامی به مانند غزل بالا که تفسیر هر بیت روان این غزل فصلی از شرح و تفصیل را می طلبد خود را به حق صدرنشین انجمن غزلسرایان می نامد و سپس به بندگی تورانشاه فخر می ورزد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی