0

غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد

که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما

سرو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام

زلف دلدار چو زنار همی‌فرماید

برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام

مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیر

عاقبت دانه خال تو فکندش در دام

چشم بیمار مرا خواب نه درخور باشد

من له یقتل داء دنف کیف ینام

تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم

ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید

جای در گوشه محراب کنند اهل کلام

 

 

پنج شنبه 30 مرداد 1393  8:36 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

۳۱۰. مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام 
• زمان : 1:24 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330305/۳۱۰-مرحبا-طایر-فرخ-پی-فرخنده-پیام

 

شنبه 23 اسفند 1393  7:40 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

۱ خوش آمدی، پرنده ی مبارک قدم که پیغام خوش می آوری؛ آمدنت به خیر باد، چه خبر داری، دوست کجاست و راهی که به جانب دوست می رود کدام.

پرنده ای که پیام خوش می آورد ظاهرا هد هد است که از بلقیس برای سلیمان خیر آورد.

۲ الهی لطف ازلی پشت و پناه این قافله باشد؛ که از وجود او دشمن در دام افتاد و معشوق به کام ما شد.

لطف ازل: لطفی که خداوند از آغاز خلقت بر آدمی داشته.

بدرقه: راهنما، راهبر، پشت و پناه، مشایعت. بدرقه را در بیت می توان پشتیبان یا راهنمای قافله معنی کرد.

۳ داستان من و معشوق مرا انتهائی نیست؛ هر چیز که ابتدائی ندارد، انتهائی هم ندارد.

مضمون بیت اشاره به مبحث فلسفی حدوث و قدم عالم دارد و شاعر در اینجا با قدیم بودن عالم، نظر موافق دارد. یادآور معنای این بیت کلیم کاشانی است:

ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم            اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است

۴ گل ناز و تنعم را از حد برد، از روی بزرگواری روی خود را نشان بده؛ سرو ناز می فروشد و برای من گوارا نیست، محض خاطر خدا بخرام.

حاصل معنی اینکه روی تو از گل لطیف تر و قدت از سرو زیباتر است، به باغ بیا و به ناز راه برو تا گل و سرو را شرمسار کنی.

 

۵ وقتی زلف معشوق ما را به زنار بستن امر می کند؛ ای شیخ نصیحت مکن که خرقه ی زهد بر م حرام است.

زلف معشوق را شبیه و یادآور رشته زنار دانسته و زنار را نماد کفر و بی ایمانی. می گوید وقتی زلف معشوق با تقوی سازگار نیست خرقه زهد و تقوی بر ما حرام است.

 

۶ مرغ روحم که از سر درخت سدره آواز می خواند؛ عاقبت به عشق دانه خال تو در دام افتاد.

سِدره: یا سدره المنتهی درختی است در آسمان هفتم که در سوره ی نجم در قرآن کریم از آن یاد شده است.

مضمون بیت اشاره دارد به داستان آدم و حوا و خوردن گندم و رانده شدن آنان از بهشت.

می گوید روحم مثل مرغی در بهشت بود و از روی درخت سدره آواز می خواند، به عشق دانه ی خال تو به جهان خاکی آمد و در دام افتاد.

دانه یاد آور دانه ی گندم است که سبب فریب آدم ابوالبشر و آمدن او به جهان خاکی گردید.

دانه ی خال معشوق را به آن دانه تشبیه کرده که سبب فریب آدم گردیده است. می گوید چون من هم آدم هستم فریب دانه ی خال را می خورم.

 

۷ برای چشم بیمار من خواب شایسته نیست…

برای مصراع دوم بیت که عربی است صورت صحیحی بدست نیامد. در حافظ قزوینی به صورتی است که در متن آمده و مرحوم قزوینی چنین نظر داده است که: (( این مصراع در عموم نسخ محرف است و تصحیح وافعی آن بدست نیامد ولی بهمین نحو که فعلا چاپ شده و مطابق شرح سودی است گویا اقرب صور بواقع باشد و دنف بفتحتین بیماری دائمی ملازم است و در اینجا صفت داء است و کلام بتقدیم و تاخیر است یعنی من له داء دنف یقتل کیف ینام، یعنی کسی که او را بیماری دائمی کشنده ایست چگونه تواند خوابیدن.))

و استاد دکتر محمدی چنین نظر داده اند: (( چنانکه مرحوم قزوینی اظهار کرده اند مصراع دوم این بیت مسلما محرف است و شاید بهتر باشد که تا وقتی تصحیح واقعی به دست نیامده از هر تاویلی درباره آن خودداری شود. اگر چه تاویلی باشد که مرحوم قزوینی ذکر کرده اند، زیرا اینگونه تقدیم و تاخیر که مرحوم قزوینی ذکر کرده اند گذشته از اینکه خلاف فصاحت است، در جواز آن هم تردید هست.))

 

۸ تو بر من بیدل رحم نمی کنی گفتم؛ این دادخواست من و این هم تو و این هم روزگار.

بیدل: دل از دست رفته، شیفته.

 

۹ اگر حافظ به ابروی تو میل کرد ج دارد، زیرا اهل کلام- مردم قرآن خوان – در گوشه ی محراب مسجد جای می گیرند.

اهل کلام را لغت نامه فصیح و سخن دان معنی کرده؛ ولی این معنی با بیت مناسب نیست و به قرینه ی گوشه ی محراب منظور از کلام اینجا کلام الهی – قرآن – است.

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 19 تیر 1394  5:12 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۳۱۰: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام

تعبیر :

یک دیدر غیر منتظره دارید که بسیار خوشحالتان می کند و پیام خوشی به شما می دهد. به سفری می روید که جز معنویت چیزی سوغات ندارد. همه روزی به دنیای باقی می روند پس این چند صباح عمر را خوبی کنید و چیزی را که برای خودتان نمی پسندید برای دیگران هم مپسندید. به کس ترحم نکنید بلکه مخلصانه کار انجام دهید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 19 تیر 1394  5:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها