سيمين در خانه است.
خانه در ايران است.
دوري از او ترس ندارد.
ترس، دشمنِ جسارت است.
هيچ گاه در جايي نخواهم بود
که شاعرنباشد.
شاعر، وجود زمانه است.
برکت از ما نرفته است.
سيمين، برکت شعر ماست.
دوري از او ترس ندارد...
مسعود کیمیایی
***************************************
شاگرد غزل، آمده استاد چه شد
افتاده به دام، تور صیاد چه شد
گفتی غزلش از دهنم می افتد
سیمین دهنان! روضه ی ارشاد چه شد
تازه شده شیرین دهن ایل غزل
کو سینه ی شب، تیشه ی فرهاد چه شد
آن آب و سراب بر بلندای غزل
شیرین که به فرهاد فرستاد چه شد
آن ارژن و چلچراغ و آن رستاخیز
آن مرمر و یک دریچه، آزاد چه شد
ای داد، چه شد داد چه شد داد چه شد
سیمین غزل آخر مرداد چه شد
علی دولتیان
******************************
بادی وزید و شاخه ی نیلوفری را برد
ناباوری را ساخت اما باوری را برد
دست اجل در استخوان این وطن پیچید
از بهبهان شعر ما نیلوفری را برد
فرامرز عرب عامری
با تسلیت خاموشی بانوی غزل ایران