معانی لغات غزل(301)
ریش : مجروح.
حقّ نمک : حقی که در اثر هم سفرگی بین دونفر به وجود می آید، حق نمک خوارگی و آشنایی.
حقّ نگهدار : 1) حق نگهدار تو باشد، 2) حقّ را مراعات کن.
الله مَعَک : خدانگهدار تو باشد.
گوهر پاکیزه : از نژاد پاک، نژاد اصیل، پاک سرشت، مروارید اصل.
عالم قدس : دنیای فرشتگان، ملکوت اعلی.
ذکر خیر : یادآوری نیکو، بازگویی خوبی ها.
تسبیح : شکر گزاری، نیایش، ذکر خدا.
خلوص : پاکدلی و یکدست خالص بودن، بدون غل و غش.
شکی : تردیدی.
تجربه کن : آزمایش کن، به مَحَک تجربه بگذار.
عیار : میزان پاکی، درصد خلوص.
مَحَک : سنگ آزمایش عیار و درصد خلوص طلا.
وعده از حد بشد : زمان وعده از اندازه خود گذشت و بیشتر و طولانی تر شد.
پسته خندان : کنایه از لب و دهان خندان و باز.
شکرریزی کن : شیرین زبانی کن، سخنان نغز و شیرین بر زبان آور.
شک : تردید.
زبونی : خواری، خفّت، سَبکی.
چرخ فلک : سپهر گردنده .
حافظ خویشش : نگهدار خودش، نگداری شخصی اش.
رقیب : مراقب.
دورتَرَک : کمی دورتر، اندکی دورتر.
معانی ابیات غزل (301)
1) ای آنکه دل زخم دار من با لب تو حق نمک خوارگی دارد، این حق را حفظ و مراعات کن که من از اینجا می روم. خدا نگهدارت باشد.
2) تو آن پاک نژاد اصیلی که شرح نیکویی های تو خلاصه نیایش فرشتگان در ملکوت اعلاست.
3) اگر در یکرنگی و پاکدلی من نسبت به خود تردید داری، مرا آزمایش کن(چرا که) هیچ عاملی مانند سنگ مَحَک، عیار طلای خالص را باز نمی شناسد.
4) به من وعده داده بودی که مست می شوم و به تو دو بوسه می دهم. زمان وعده از اندازه خود فراتر رفت و ما نه دو بوسه دیدیم و نه یکی!
5) لب و دهان از هم بگشای و شیرین زبانی کن. چنان مکن که مردم از اینکه دهان داری یا نداری به شک افتند.
6) من آن کسی هستم که اگر این سپهر گردنده برخلاف میل و مراد من گردش کند مسیرش را برهم می زنم. من کسی نیستم که از این گردش آسمان تحمل خواری کنم.
7) ای مراقب و نگهبان، حال که محبوب را نزد نگهدار واقعی خودش تنها نمی گذاری، باری چند قدم آن طرف تر و دورتر بایست.
شرح ابیات غزل (۳۰۱)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون محذوف
*
در خلال مدتی که ورق سیاست کشورداری شاه شجاع برمی گردد، فاصله میان حافظ و شاه شجاع روز به روز بیشتر می شود و از آن زمان که برای حافظ پرونده سازی شده و شایعه دور شدن او از شیراز قوت می گیرد تا روزی که به تبعید تن در میدهد، او هیچوقت بی کار ننشسته و دائماً در صدد رفع و رجوع و سرودن اشعار و دادن پیام غیر مستقیم یعنی ارسال غزل های ایهام دار برای شاه شجاع و وزیر او است. این غزل یکی از تابلوهایی است که پس از اخذ تصمیم به رفتن به تبعید توسط حافظ سروده شده و درآن ویژگی های روحی حافظ موج می زند :
1- در مطلع غزل در حالی که شاعر مسلّط بر نفس خویش است ابتدا به ساکن و بدون اینکه پرخاش کند از شاه شجاع خداحافظی نموده و سابقه عهد مودّت گذشته را به خاطرش آورده از او می خواهد که حق این سابقه دوستی را ضایع نکند.
2- به دنبال بازگو کردن تصمیم خود به رفتن تبعید، از شاه تعریف می کند. این تعریف تملق نیست بلکه احتیاط است که تا امکان دارد از شدّت مخالفت شاه نسبت به خود و در غیاب خود بکاهد.
3- در بیت سوم مراتب ارادت و یکرنگی خود را بازگو و از شاه می خواهد که در این باره هرطور می خواهد او را آزمایش کند و بیهوده دوستی چون او را از دست ندهد.
4- بیت چهارم یادآوری وعده هایی است که قبلاً شاه شجاع به او داده بوده و بین آن دو درباره امور فیمابین مذاکراتی شده لیکن به ثمر نرسیده است.
5- در بیت پنجم حافظ هنوز امیدوار است که شاه شجاع صراحتاً درباره او و به نفع او پا به میدان بگذارد.
6- بیت ششم نه تنها شاه بیت همه سروده های حافظ است که بار شناسایی روحیه و اراده توانای حافظ را بر گرده و در متن خویش دارد. در چنین غزلی که حافظ با برداشت محتاطانه شروع به سخن گفتن با شاه می کند و می داند که دستش از هر نوع چاره جویی کوتاه است خود را نمی بازد و با اتّکاء به اراده، با شجاعت هرچه تمامتر می گوید من زیر بار مذلّت فلک هم نمی روم چه رسد به تو.
7- مفاد بیت مقطع دارای ایهام ضعیفی است که شاید منظور حافظ مخالفینی باشد که گرداگرد شاه را گرفته و مانع دیدار او و شاه می شده اند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی