معانی لغات غزل (293)
اِبداع : آفرینش .
کاخ ابداع : کاخ آفرینش، کنایه از سپهر، آسمان.
شمع خاور : کنایه از خورشید .
شعاع : پرتو .
بَرکشد: بالا کشد، درآوَرَد.
جِیب : گریبان، یقه پیراهن .
چرخ : آسمان، در هیئت قدیم آسمان را متحرّک و گردندهِ به دورِ زمین می دانستند .
زوایا : گوشه ها.
طربخانه : خانه عیش و جایگاه طرب .
طربخانه جمشید فلک : جایگاه عیش خورشید آسمان؛ کنایه از آسمان که ستاره زهره در آن به ساز زدن و رقص مشغول و در حکم خانه عیش و طرب جمشید است که پادشاهی اهل عیش و طرب بود .
ارغنون : نوعی ساز زهی .
ساز کند : می نوازد
زُهره : ستاره ناهید، ستاره سحری.
چنگ : نوعی ساز .
در غلغله آید : به فریاد و خروش درآید.
مُنکِر : انکار کننده.
در قهقهه آید : به خنده آید، خنده کند.
مَنّاع : منع کننده، بازدارنده.
بهین : بهترین.
طرّه : کاکل، زلف .
شاهد : محبوب خوبروی.
بَند است : قید و بند است.
خسرو : پادشاه، کنایه از شاه شجاع.
کریمی نفّاع : بزرگواری سود وخیر رسان.
مَظهر: جلوه گاه .
لطف ازل : لطف خداوندی، لطف ازلی.
اَمَل : آرزو.
جامع : دربرگیرنده، جمع آورنده.
معانی ابیات غزل(293)
1) به هنگام صبح که از نهان خانهِ کاخ آفرینش، خورشید پرتو خود را به هرسو می پراکند ….
2) چرخ، از گریبان افق آینه را بیرون کشیده و چهره دنیا را به هزاران جور نشان می دهد ….
3) در گوشه عشرتکده خورشید، ستاره سحری زُهره به آهنگ رقص، ارغنون می نوازد ….
4) سازِ چنگ، به جوش وخروش درمی آید که مخالف نغمه موسیقی کجاست؟ و جام شراب با خنده می پرسد که آن کسی که باده نوشی را منع می کند کیست؟
5) اوضاع زمانه را ببین و جام شادی را از دست فرو مگذار که زمانه هرجور که باشد، بهترین وضع آن این است که غم نخوری و به شادی گرایی.
6) زلف محبوب زیباروی دنیا سراسر دام و مکر و فریب است و عارفان به خاطر آن به جنگ و جدال و ستیزه نمی پردازند.
7) اگر خواستار سود و بهره برداری از این دنیایی، طول عمر پادشاه را از خدا بخواه که شخصیت بخشنده و بزرگوار او فایده رسان است ….
8) آن کسی که جلوگاه لطف خداوندی و نور بخش دیده آرزوهاست و علم و عمل را دارا و به منزله جان در پیکر این جهان است، یعنی شاه شجاع.
9) حافظ، اگر باده می نوشی با معشوقی گلچهره بنوش که از این بهتر کاری در دنیا و آخرت پیدا نمیشود.
شرح ابیات غزل (293)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم مُسبغ
*
این غزل در اوایل سلطنت شاه شجاع و به منظور خیر مقدم یا انجام وظیفه و قرائت در جشنی که شاعران دربار به خواندن قصاید مدحیّه می پرداخته اند سروده شده زیرا شاعر در این غزل تعابیر بسیار بدیع و زیبایی به کار گرفته، چنانکه وصف سحرگاهان او به هنگام سرزدن خورشید و تلألؤ آینه شرق و نمودار شدن هزاران نقش بدیع طبیعت، در حالتی که ستاره سحری ناهید در گوشه افق هنوز نورافشان و آهنگ ساز او به گوش و رقص دلنواز او به چشم می خورد، به اندازه یک قصیده مطوّل گیرندگی و جلوه هنری دارد و از آنجایی که عادت حافظ براین بوده است که مدایح را در قالب غزل بسراید در این غزل سنگ تمام گذاشته و منظورش قدرت نمایی در فرجه تنگ و محدود غزل بوده است.
شاعر پس از آن که به تعریف صبحگاهان می پردازد چنین ادامه می دهد که دراین حال بر روی زمین هم چنگ به صدا درآمده و به بانگ بلند می گوید که آن کسی که منکر ساز و آواز بود کجا رفت و جام قهقهه می زند که آن کسی که جلوی باده نوشی را میگرفت کجاست؟ منظور حافظ کنایه زدن و تحقیر امیر مبارزالدین پدر شاه شجاع است و به همین دلیل می توان قبول کرد که این غزل به جای قصیده تبریک جلوس سلطنت شاه شجاع و درآن زمان سروده شده است. آنگاه حافظ به اندرز شاه جوان می پردازد و می گوید: دنیا همین است که می بینی دیروز پدرت سلطان بود و امروز تو و دنیا را وفایی نیست پس به شادی کوش و فریب این دنیا را مخور و در پایان شاه را دعا می گوید.
حال اگر نوجوانی به این سنّت آشنا نباشد که به هنگام جلوس شاه جدید، شاعران آن دیار بایستی قصایدی سروده و بخوانند و سر باز زدن از آن مستوجب گرفتاری های بی حد خواهدبود چنین تصور میکند که حافظ کار دیگری غیر از مدّاحی و تملّق گویی نداشته است. در صورتی که در این غزل هشت بیتی، فقط در دو بیت به حکم ضرورت مدح گفته شده ودر چهار بیت دیگر تعریف و تشبیب و دو بیت اندرز حکمت آمیز دارد.
در پایان تشبیه ماه و خورشید به آینه را نظامی، پیش از حافظ، چنین آورده و احتمالاً حافظ از او پیروی و به نحو بسیار شایسته تری از عهده عمل برآمده است :
آیـــنه دار از پـــی آن شــد ســحر تـا تــو رخ خــویش بــبینی مگــــر
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی