0

غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند

خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود

این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری

بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل

جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه

به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود

نازپرورد وصال است مجو آزارش

 

 

سه شنبه 28 مرداد 1393  11:14 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

۲۷۷. فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش 
• زمان : 01:39 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/330832/۲۷۷-فکر-بلبل-همه-آن-است-که-گل-شد-یارش/

 

پنج شنبه 21 اسفند 1393  11:15 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

 

وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

۱ همه فکر بلبل آن است که گل معشوق او شده است  گل در این فکر است که چگونه در کار او ناز و عشوه کند.

۲ دلبری تنها این نیست که عاشق را بی قرار کنند ؛ خواجه ان کسی است که غم خوار خدمتگار خود باشد.

خواجه : بزرگ ،صاحب ،سرور ،خداوند.

یعنی معشوق خوب آن است که به عاشق گرفتار التفات داشته باشد، نه اینکه فقط او را اسیر و بی قرار سازد، و دیگر در فکرش نباشد.

۳ جا دارد که خون در دل لعل موج بزند ؛ از غصه این ضرر و خسران که سفال بازارش را می شکند.

تغابن : غبن داشتن، ضرر کردن، افسوس خوردن.

خزف: سفال .

رگه های سرخ در درون لعل در تصور شاعر رگهایی هستند که خون در آنها جریان دارد ، و چنین است که می گوید «خون موج زند در دل لعل»، و مجازاً معنای رنج بردن و خون به دل بودن از آن خواسته است. بر مبنای این فرض می گوید جا دارد که لعل دلخون باشد زیرا سفال او را از نظرها انداخته و بازارش را شکسته است.

کنایه از اینکه مردم عالیقدر حق دارند از اینکه فرومایگان سبب شده اند آنها مورد توجه نباشند متأسّف و خون به دل باشند و افسوس بخورند.

۴ بلبل سخن گفتن را از گل الهام گرفت وگرنه ؛ این همه قول و غزل را در منقار او ننهاده بودند.

فیض به معنای عطا و بخشش و هم چنین القاء امریست در قلب به طریق الهام بدون تحمل زحمت کسب و اکتساب، الهام.

قول و غزل ، هر دو در اصطلاح موسیقی آمده­اند : قول به معنای کلماتی است که به آهنگ خوانده می شود، و غزل نوعی خاص از تصنیف است؛ و در این بین همین معنی آنها مورد نظر است زیرا قول و غزل را به بلبل که آواز خوان است نسبت می دهد.

تعبیه : ساختن ، آماده کردن.

منقار : نوک پرنده.

حاصل معنی اینکه بلبل بر اثر الهامی که از جمال گل گرفته این همه نغمه های دلنشین سروده، وگرنه آواز را ساخته و پرداخته در منقار او ننهاده­اند.به زبان دیگر منقار که یک جسم مادی است نمی­تواند ایجادکننده یک کیفیت معنوی باشد جز اینکه از جایی دیگر تاثیر بپذیرد :

خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست                     از کجا می آید این آوای دوست

و مقصود سخن اینکه کار ذوقی به الهام و فضای مساعد نیازمند است.

۵ ای کسی که از کوچه معشوقه ما می گذری؛ متوجه باش که دیوارآن سر می شکند.

یعنی دیوار ان محکم است و از برخورد با آن سرت می­شکند، پس به نزدیک آن مشو و در پی راه یافتن به اسرار کوچه معشوق مباش.

مقصود اینکه مکان معشوق برای همه کس دست یافتنی نیست و باید متوجه خطرات و مشکلات باشند.

۶ آن یار سفرکرده را که به اندازه صد کاروان دل دوستان با او همراه است هرجا هست خداوندا به سلامت نگاهش دار.

صد قافله دل همره اوست یعنی به اندازه جمعیت صد کاروان دوست و ارادتمند دارد. که در دل آنها جا دارد، فکرشان متوجه اوست و برای اینکه سفرش به خیر و خوبی انجام پذیرد، همه این ها به او دعا می کنند . و فکرشان بطور دسته جمعی به دنبال او رفته است.

۷ ای دل ، اگر چه از بی دردی خوشحالی؛ از عشق هم غفلت مکن که عوالم شیرینی دارد.

عافیت : صحت و سلامت ، و در بیت مراد زندگی آرام و بی دغدغه است.

مقصود اینکه غم و درد عشق کمال و پختگی می دهد ولی در عافیت و بی دردی ذوق و حال از میان می رود.

۸ اینگونه که صوفی سرخوش کلاه خود را کج کرده؛ اگر دو جام دیگر هم بنوشد دستارش هم آشفته و پریشان خواهد شد.

سرخوش : آنکه حال خوش مستی ملایم داشته باشد.

از این دست : به این صورت ، به این نحو.

صوفیان ابتدا کلاه یا عرق چین بر سر می گذاشتند و بعد دستار پارچه ای به دور آن می پیچیدند. می گوید صوفی با این مختصر باده ای که نوشیده ، سرخوش شده، کلاه خود را کج کرده و آثار مستی نشان می دهد ، اگر دو جام دیگر بنوشد، دستارش هم آشفته می شود.

۹ دل حافظ که به دیدن تو عادت کرده بود؛ در سایه وصال تو با ناز و تنعّم پرورده شده،در پی آزار او مباش.

خوگر: الفت گرفته، عادت گرفته، مأنوس.

 

———————————————————————–

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 18 تیر 1394  1:36 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

معانی لغات غزل (277)

فکر : در اینجا به معنای دل مشغولی است .

شُد : خواهد شد، شده است .

عِشوه : ناز، غمزه، کرشمه .

خواجه : بزرگ، خداوندگار، ارباب .

جای آن است : زمان آن فرا رسیده است.

تغابن : مغبون شدن، زیانمندی، در زیان افکندن بعضی توسط بعضی دیگر .

خَزَف : سِفال، هر گِلِ پُخته شده .

می شکند بازارش : از رونق بازار او می کاهد.

فیض : عطا و بخشش، رسیدن آب رودخانه به زمین های اطراف .

قول و غزل : دواصطلاح در موسیقی .

قول : کلمات آهنگین، به شعر و ترانه که به زبان عربی سروده شده باشد گویند .

غزل : نوعی تصنیف، به شعر و ترانه که به زبان فارسی سروده شده باشد گویند .

تعبیه : از پیش آماده و مهیّا شده، امکاناتی که در چیزی نهفته باشد .

بر حذر باش : دوری کن، به منظور احتیاط از آن فاصله بگیر .

قافله : کاروان مسافر .

عافیت : صحّت و سلامت، و در این بیت به معنای آرامش و بی دغدغه .

جانب : طَرَف، مجاورت، سو .

صوفی : پشمینه پوش، عابد پشمینه پوش .

سرخوش : شاداب، مست، نشاط و شادابی در اوایل مستی .

از این دست : بدینگونه، به این نحو .

کلاه : عرق چین که به سر می نهاده و اطراف آن را دستار می بسته اند .

آشفته : در هم ریخته و نا مرتّب .

خوگر : مأنوس، عادت کرده، انس گرفته .

ناز پرورد : در ناز و نعمت پرورده شده، عزیز دُردانه .

ناز پرورد وصال : در وصل پرورش یافته و عادت کرده .

مجو آزارش : در صدد جستن راه آزار او مباش .

 

معانی ابیات (277)

  1.       (در حالی که) همه دل مشغولی بلبل آن است که گل معشوق او شده است، گل در این اندیشه به سر می برد که چگونه در کار مهرورزی او ناز و عشوه کند .
  2.       دلربایی تنها در این نیست که عاشق را زجر کش کنند بزرگوار کسی است که غمخوار خدمتگزار خود باشد .
  3.       جای آن دارد که خون در دل لعل، از این زیانمندی که سفال، بازارش را می کاهد، موج بزند .
  4.       بلبل از برکتِ عشقِ گل، سخن سرایی شیوا را فراگرفت و گرنه از اول، این همه قول و غزل در منقار او پرداخته نشده بود .
  5.       ای کسی که در کوچه معشوقه ما رفت و آمد می کنی، متوجه باش که دیوار آن سر را می شکند .
  6.       آن یار سفر کرده که به اندازه صد کاروان دلِ دوستان او را همراهی می کند، هر کجا هست ای خدای بزرگ او را به سلامت دار .
  7.       ای دل هرچند با آرامش خاطر و به دور از دغدغه حال خوشی داری، از این نکته غافل مباش که دل مشغولی با عشق هم عوالِمِ شیرینی دارد .
  8.       این طور که صوفی شنگول و شاداب کلاهش را کج نهاده اگر دو جام دیگر بنوشد به یک مرتبه دستارش آشفته و در هم ریخته خواهد شد .
  9.       در پی آزار این دل حافظ که به دیدار تو عادت کرده و دست پرورده وصال توست مباش .

 

شرح ابیات غزل (277)

وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم

                                                                *

خواجو کرمانی :

سرو را پای به گِل می رود از رفتارش                                  و آب شیرین، ز عقیق لبِ شکّر بارش

*

اوحدی (با قافیه دیگر)

جُفتِ شادی است به عید آن که تو داری شادش                   مقبل آن است که آیی به مبارک بادش

*

          این غزل یکی از غزل های مشهور حافظ است که پنج بیت آن تکیه کلامِ مردم شعر دوست و  از جمله چهار بیت آن به صورت ضرب المثل بر زبان ها جاری و به گوش ها آشناست. زمان سرودن آن، دوره حکومت شاه محمود و ایهامات آن به شاه شجاع و شاه محمود و صوفیان متشرّع آن دوره برمی گردد .

          در مصراع نخست مطلع غزل، بر سر کلمۀ (شُد) اختلاف عقیده بین شخصیت های ادبی کشور وجود دارد که بایستی به صورت شُد به معنای شده است خواند یا به صورت (شَد) به معنای شَوَد. لیکن عقل سلیم و مفاد مطلب در ابیات بعدی و شواهدی چند که در اشعار متقدمین آمده و نقل آن ها سبب اطاله کلام می شود همگی حکم می کند که منظور حافظ (شُد) به معنای شده است بوده و اگر حافظ پژوهان محترم به همان اندازه که دباره کلمه (شد) فکر کرده اند دربارۀ کلمه (فِکر) در این بیت اندیشه می کردند مسئله خود به خود حل می شد. در این بیت، منظور از فکرِ بلبل، همان دل مشغولی بلبل است یعنی نحوه اطمینان خاطری که بلبل پس از گرفتن یار احساس کرده و از آن خوشحال بوده و گمان می برد که با گرفتن یار، دیگر هیچگونه مشکلی در پیش رو ندارند در صورتی که اندیشه گل چیز دیگری است و حافظ می خواهد در این بیت این دو نوع تعارض فکر را بازگو کند .

           از این که بگذریم ابیات 1، 4، 5 و 6 به صورت ضرب المثل و مصراع دوم بیت دوم نیز به همین صورت، در زبان محاوره اکثر ایرانیان جا افتاده است .

          ایهام بیت چهارم در واقع تعارفی است به شاه شجاع که حافظ خود را بلبل نامیده و خطاب به شاه شجاع می گوید از فیض مجالس شعر و ادب تو این همه قول و غزل از من به منصّه ظهور رسید . روی سخن در ایهام بیت پنجم هم به صوفیان متشرّع ریاکاری است که در زمان شاه محمود، علی رغم شاه شجاع به او نزدیک شده و او را به رعایت دستورات شرعی تشویق می کردند و هم به شاه محمود. شاعر خطاب به شاه محمود می گوید حکومت تو غصبی است و بی سبب از کوچه معشوقه ما می گذری، بدان که دیوار این حکومت نشین به زودی بر سرت خراب خواهد شد . و بالاخره در بیت ششم منظور حافظ از آن سفر کرده همان شاه شجاع است که درصدد تدارک سپاه برای حمله به شیراز است .

          حافظ در بیت هفتم این غزل خطاب به دل خود، عقیده باطنیِ خویش را بازگو می کند . منظور او این است که هر چند دور از ماجرای سیاست و طرفداری شاه شجاع، سبب فراغتِ خاطر و آسودگی خیالِ تو می شود اما ای دل بدان که هیجاناتِ ماجرای عشق هم دنیایی دارد . بنابراین جانب عشق یعنی شاه شجاع را فرو مگذار که این همه گرفتاری به شیرینی موفقیّتش که عنقریب با بازگشت او صورت عمل به خود خواهد گرفت می ارزد .

          بالاخره در بیت هشتم و به دنبال ایهام بیت پنجم، اما صریح تر، خطاب به یکی از این صوفیان که در دستگاه شاه محمود برای خود اعتباری کسب کرده می گوید این صوفی که از شراب قدرت سرمست شده و کلاهش را کج گذاشته به زودی با یکی دو پیمانه دیگر از شراب قدرت، دستار از سرش خواهد افتاد و این تحقیری است که بی ظرفیتی آن صوفی را در امور تفهیم می کند .

 

شرح جلالی بر حافظ

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 18 تیر 1394  1:53 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش

تعبیر :

به دست آوردن پول و سود به هر طریق ممکن جایز نیست بلکه اصل آن است که حلال و حرام مشخص باشد. با حرف زدن به جایی نمی رسید بهتر است کمی به قول هایی که داده اید و به عهدی که بسته اید فکر کنید و عمل نمایید. مواظب راهی که می روید باشید. سفر کرده ی شما به سلامت بر می گردد. انشاالله.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 18 تیر 1394  1:54 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها