معانی لغات غزل (277)
فکر : در اینجا به معنای دل مشغولی است .
شُد : خواهد شد، شده است .
عِشوه : ناز، غمزه، کرشمه .
خواجه : بزرگ، خداوندگار، ارباب .
جای آن است : زمان آن فرا رسیده است.
تغابن : مغبون شدن، زیانمندی، در زیان افکندن بعضی توسط بعضی دیگر .
خَزَف : سِفال، هر گِلِ پُخته شده .
می شکند بازارش : از رونق بازار او می کاهد.
فیض : عطا و بخشش، رسیدن آب رودخانه به زمین های اطراف .
قول و غزل : دواصطلاح در موسیقی .
قول : کلمات آهنگین، به شعر و ترانه که به زبان عربی سروده شده باشد گویند .
غزل : نوعی تصنیف، به شعر و ترانه که به زبان فارسی سروده شده باشد گویند .
تعبیه : از پیش آماده و مهیّا شده، امکاناتی که در چیزی نهفته باشد .
بر حذر باش : دوری کن، به منظور احتیاط از آن فاصله بگیر .
قافله : کاروان مسافر .
عافیت : صحّت و سلامت، و در این بیت به معنای آرامش و بی دغدغه .
جانب : طَرَف، مجاورت، سو .
صوفی : پشمینه پوش، عابد پشمینه پوش .
سرخوش : شاداب، مست، نشاط و شادابی در اوایل مستی .
از این دست : بدینگونه، به این نحو .
کلاه : عرق چین که به سر می نهاده و اطراف آن را دستار می بسته اند .
آشفته : در هم ریخته و نا مرتّب .
خوگر : مأنوس، عادت کرده، انس گرفته .
ناز پرورد : در ناز و نعمت پرورده شده، عزیز دُردانه .
ناز پرورد وصال : در وصل پرورش یافته و عادت کرده .
مجو آزارش : در صدد جستن راه آزار او مباش .
معانی ابیات (277)
-
(در حالی که) همه دل مشغولی بلبل آن است که گل معشوق او شده است، گل در این اندیشه به سر می برد که چگونه در کار مهرورزی او ناز و عشوه کند .
-
دلربایی تنها در این نیست که عاشق را زجر کش کنند بزرگوار کسی است که غمخوار خدمتگزار خود باشد .
-
جای آن دارد که خون در دل لعل، از این زیانمندی که سفال، بازارش را می کاهد، موج بزند .
-
بلبل از برکتِ عشقِ گل، سخن سرایی شیوا را فراگرفت و گرنه از اول، این همه قول و غزل در منقار او پرداخته نشده بود .
-
ای کسی که در کوچه معشوقه ما رفت و آمد می کنی، متوجه باش که دیوار آن سر را می شکند .
-
آن یار سفر کرده که به اندازه صد کاروان دلِ دوستان او را همراهی می کند، هر کجا هست ای خدای بزرگ او را به سلامت دار .
-
ای دل هرچند با آرامش خاطر و به دور از دغدغه حال خوشی داری، از این نکته غافل مباش که دل مشغولی با عشق هم عوالِمِ شیرینی دارد .
-
این طور که صوفی شنگول و شاداب کلاهش را کج نهاده اگر دو جام دیگر بنوشد به یک مرتبه دستارش آشفته و در هم ریخته خواهد شد .
-
در پی آزار این دل حافظ که به دیدار تو عادت کرده و دست پرورده وصال توست مباش .
شرح ابیات غزل (277)
وزن غزل : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل : رمل مثمّن مخبون اصلم
*
خواجو کرمانی :
سرو را پای به گِل می رود از رفتارش و آب شیرین، ز عقیق لبِ شکّر بارش
*
اوحدی (با قافیه دیگر)
جُفتِ شادی است به عید آن که تو داری شادش مقبل آن است که آیی به مبارک بادش
*
این غزل یکی از غزل های مشهور حافظ است که پنج بیت آن تکیه کلامِ مردم شعر دوست و از جمله چهار بیت آن به صورت ضرب المثل بر زبان ها جاری و به گوش ها آشناست. زمان سرودن آن، دوره حکومت شاه محمود و ایهامات آن به شاه شجاع و شاه محمود و صوفیان متشرّع آن دوره برمی گردد .
در مصراع نخست مطلع غزل، بر سر کلمۀ (شُد) اختلاف عقیده بین شخصیت های ادبی کشور وجود دارد که بایستی به صورت شُد به معنای شده است خواند یا به صورت (شَد) به معنای شَوَد. لیکن عقل سلیم و مفاد مطلب در ابیات بعدی و شواهدی چند که در اشعار متقدمین آمده و نقل آن ها سبب اطاله کلام می شود همگی حکم می کند که منظور حافظ (شُد) به معنای شده است بوده و اگر حافظ پژوهان محترم به همان اندازه که دباره کلمه (شد) فکر کرده اند دربارۀ کلمه (فِکر) در این بیت اندیشه می کردند مسئله خود به خود حل می شد. در این بیت، منظور از فکرِ بلبل، همان دل مشغولی بلبل است یعنی نحوه اطمینان خاطری که بلبل پس از گرفتن یار احساس کرده و از آن خوشحال بوده و گمان می برد که با گرفتن یار، دیگر هیچگونه مشکلی در پیش رو ندارند در صورتی که اندیشه گل چیز دیگری است و حافظ می خواهد در این بیت این دو نوع تعارض فکر را بازگو کند .
از این که بگذریم ابیات 1، 4، 5 و 6 به صورت ضرب المثل و مصراع دوم بیت دوم نیز به همین صورت، در زبان محاوره اکثر ایرانیان جا افتاده است .
ایهام بیت چهارم در واقع تعارفی است به شاه شجاع که حافظ خود را بلبل نامیده و خطاب به شاه شجاع می گوید از فیض مجالس شعر و ادب تو این همه قول و غزل از من به منصّه ظهور رسید . روی سخن در ایهام بیت پنجم هم به صوفیان متشرّع ریاکاری است که در زمان شاه محمود، علی رغم شاه شجاع به او نزدیک شده و او را به رعایت دستورات شرعی تشویق می کردند و هم به شاه محمود. شاعر خطاب به شاه محمود می گوید حکومت تو غصبی است و بی سبب از کوچه معشوقه ما می گذری، بدان که دیوار این حکومت نشین به زودی بر سرت خراب خواهد شد . و بالاخره در بیت ششم منظور حافظ از آن سفر کرده همان شاه شجاع است که درصدد تدارک سپاه برای حمله به شیراز است .
حافظ در بیت هفتم این غزل خطاب به دل خود، عقیده باطنیِ خویش را بازگو می کند . منظور او این است که هر چند دور از ماجرای سیاست و طرفداری شاه شجاع، سبب فراغتِ خاطر و آسودگی خیالِ تو می شود اما ای دل بدان که هیجاناتِ ماجرای عشق هم دنیایی دارد . بنابراین جانب عشق یعنی شاه شجاع را فرو مگذار که این همه گرفتاری به شیرینی موفقیّتش که عنقریب با بازگشت او صورت عمل به خود خواهد گرفت می ارزد .
بالاخره در بیت هشتم و به دنبال ایهام بیت پنجم، اما صریح تر، خطاب به یکی از این صوفیان که در دستگاه شاه محمود برای خود اعتباری کسب کرده می گوید این صوفی که از شراب قدرت سرمست شده و کلاهش را کج گذاشته به زودی با یکی دو پیمانه دیگر از شراب قدرت، دستار از سرش خواهد افتاد و این تحقیری است که بی ظرفیتی آن صوفی را در امور تفهیم می کند .
شرح جلالی بر حافظ