معانی لغات غزل (266)
ربوده : به خود جذب کرده، به سوی خود کشیده .
لولی : کولی، زن لطیف و ظریف کولی .
لولی وش : کولی صفت، زیبای وحشی .
شور انگیز : شوق آفرین، فتنه انگیز، آشوب گر .
دروغ وعده : با وعده دورغ
قتّال وضع : شبیه قاتلان، عاشق کُش .
رنگ آمیز : نیرنگ باز ، فریب کار ، حیله گر
جامه تقوا: لباس پارسایی و پرهیزکاری .
خِرقه پرهیز : جامه تقوای صوفیان .
فرشته عشق نداند که چیست : فرشته از نور و آتش آفریده شده و همگی از یک جنس اند و نر و ماده ندارند لذا عشق که انگیزه جذب جنس مخالف و مخصوص موجودات خاکی است در آن ها نیست .
… و گلابی به خاک آدم ریز : از شراب بر خاک آدم گُلاب بزن، با قطرات شراب خاک آدم را گلاب پاش و معطّر کن .
فقیر و خسته : تنگدست و دل پریش .
وِلا : دوستی ، محبت .
دستاویز : مستمسک، وسیله و بهانه .
بازیّ خود : نیرنگ بازی خود، سیاست بازی خود .
هزار تعبیه در حکمِ پادشاه انگیز : هزار تعبیه انگیزی در حکم پادشاه است، هزار جور تعبیر مجاز در حکم پادشاه است، هزار جور تعبیر مجاز در حکم شاه امکان دارد .
تعبیه : آرایش جنگی، ترتیب و قرار، پنهان کردن و پوشیدن چیزی، حیله جنگی .
هاتف : ندا دهنده یی که خود پیدا نیست و صدایش به گوش می رسد .
رضا : راضی، خوشنودی .
مقام رضا : مقامی بعد از مقام توکّل در امر سلوک و در اصطلاح صوفیه به معنای تحمل مرارت و عدم کراهت از احکام قضا و قدر است .
هول : هراس، دلهره، ترس .
حایل : جدا کننده، پرده و حجاب .
معانی ابیات غزل (266)
1) دلم به وسیله زیبارویی کولی صفت و عاشق کش و نیرنگ باز که به دروغ وعده می دهد، ربوده شده است .
2) هزار جامه پرهیزکاری و خرقه تقوا فدای چاک پیراهن ماهرویان باد .
3) ای ساقی، فرشته از عشق چیزی نمی داند و در نمی یابد . جام شراب (محبت) بخواه و از آن قطراتی بر خاک آدم، گلاب پاش کن .
4) بنده آن کلماتی (در شعر) هستم که از گرمی، انسان را آتش به جان می کند نه آن کلماتی که چون آب سرد بر آتش تند، حرارت را فرو می نشاند .
5) رحمی کن که به حالت تنگدستی و خسته دلی رو به درگاهت آورده ام و به غیر از دوستی تو هیچ بهانه یی ندارم .
6) به نیرنگ بازی های خود مغرور نباش که مثل معروفی است که مردم از احکام پادشاه هزار جور برداشت و تعبیر می کنند .
7) بیا و بشنو که دیشب ندا دهنده غیبی، در میخانه برای من پیامی آورد و گفت که با مقدّرات بساز و از سرنوشت فرار مکن.
8) پیاله یی به کفن من ببند تا در سحرگه روز رستاخیز با شراب، ترس را از دل بزدایم .
9) بین عاشق و معشوق پرده و حجابی وجود ندارد. حافظ وجود تو حجاب و حایل تست. با برخاستن، آن را از میان بردار .
شرح ابیات غزل (266)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم مسبغ
*
نزاری: بده بیار می خوشگوار شور انگیز عقیق رنگ و معنبر نسیم و مشک آمیز
*
حافظ در سرودن این غزل تحت تأثیر غزل نزاری و مجذوب سخنان او بوده و غزلی عاشقانه ـ عارفانه ساخته و از به کار بردن ایهاماتی برای تعریض به سیاست شاه شجاع روی گردان نبوده است.
در بیت نخست و در مصراع اول برای آن که همان قافیه نزاری را به کار بندد و از آن جا که نزاری این صفت مرکب را برای باده به کار برده و در دنبال آن صفات متناسب دیگری نیز ردیف کرده است به ناگزیر حافظ، شورانگیز دیگری را بهانه قرار داده و آن دختران کولیِ بلند قدّ بی حجابی بودند که بعد از حمله مغول و از نژاد ترک در اطراف شهر شیراز زندگانی می کردند و کارشان تقریباً همین کارهایی که امروزه کولیان انجام می دهند می بود (به صفحۀ 127 غزل 3 مراجعه فرمائید) . حافظ آن ها را دروغ وعده خطاب می کند و این از ویژگی های دختران کولی است که برخلاف دختران کم رو و عفیف شهری به دروغ با مردان شهر مأنوس و پس از گوش بری با نیرنگ از چنگ آن ها فرار می کنند. حافظ آن چنان محو تماشای سینه باز یکی از لولیان شده که بی اختیار جامه پرهیزکاری خود را فدای آن چاک پیرهن می کند و بلافاصله برای تبرئه خود می گوید من فرشته نیستم که از گناه عشق مبّرا باشم. من انسان خاکی هستم که بار امانت عشق را به دوش می کشم. آن گاه خطاب به ساقی می گوید جامی شراب بخواه و از آن، قطراتی به خاک گور حضرت آدم گلاب پاش کن. یادش بخیر که او بودکه بار عشق و امانت را به دوش کشید و به نوبت به ما تحویل داد . شاعر پس از آن از نحوه سرودن غزل خود به هیجان آمده و در عالم مباهات می گوید که من بنده آن کلماتی هستم که در شعر خواننده را متحوّل و آتش به جان کند نه آن کلماتی که چون آبی سرد بر آتش گرم فرود آید. و ما می دانیم که شعر عبارتست از : « کلام موزون و مقفی و متعهد به معنی که بر مبنای قواعد دستور زبان با مضمونی بدیع به صورت خیال آفرین و احساس انگیز سروده شده و شنونده را متحوّل گرداند .» [1] و به عینه این همان عقیده حافظ است و سعی او در این غزل بر این بوده که نمونه هایی چند از این کلمات را ارائه دهد .
به عنوان مثال در بیت هشتم شاعر چنان مضمون هیجان انگیزی را به شعر می کشد که هر شنونده یی را به تحسین وا می دارد .
شاعر در عین حال که در ابیات هفتم و نهم این غزل به نکات عارفانه یی اشاره دارد از حادثات زمانه و اوضاع روز غافل نمانده و خطاب به شاه شجاع کنایتاً در بیت ششم گوشزد می کند که ای شاه شجاع اینقدر به سیاست حفظ شعائر دینی که تازگی در پیش گرفته یی مناز و بدان مغرور مباش که مثلی معروف می گوید : مردم کارهای سلاطین را هزار جور تعبیر می کنند و بعید نیست که این رویه تظاهر برای تو نتیجه معکوس به بار بیاورد .
شاعر در بیت مقطع غزل تحت تأثیر این بیت همام تبریزی است که گفته :
در میان من و معشوق همام است حجاب بُوَد آن روز که او هم ز میان برخیزد
و همام نیز این مضمون را از ابوسعید ابی الخیر گرفته که می فرماید : حجاب میان بنده و خدای آسمان، زمین و عرش و کرسی نیست. پندار تو منّی تو حجاب توست، از میان برگیر و به خدای رسیدی .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی