معاني لغات غزل( 244)
معاشران: هم نشينان .
حريف : هم پياله ، مصاحب
حريف شبانه: هم پيشه و هم پياله و همقطار شبهاي عيش ونوش .
حقوق وبندگي مخلصانه ياد آريد: از حق و حقوق خدمتگزاري بي شائبه من ياد كنيد و آن را فراموشي نسپاريد.
سر خوشي : نشاط و شادي حاصله از مستي .
چنگ:سازي از دسته آلات موسيقي رشته يي و زهي و سيمي كه با دو دست به صورت ايستاده مي نواختند
چغانه : سازي از خانواده آلات ضربي به صورت كُره مجوّف دسته داري كه جنس آن از كدو- فلز بوده و درون ان سنگريزه هاي يي جاي داشته و با در دست گرفتن، متناسب باوزن موسيقي به حر كت در مي آورده اند ، جِقْجِقَه.
لطف باده: صفاي باده، اثر لطيف و ملايم اوليه باده كه گلگوني چهره در صورت نمودار مي شود
جلوه: آشكار ، ظهور ، خود نمايي
ميان : كمر . چو درميان مراد آوريد
اميد: چون دست اميد را در كمر شاهد دلبنددر آوريد.
عهد صحبت: پيمان دوستي و رفاقت.
سمند: اسب، اسبي با رنگ متمايل به زرد، مراد مركب قدرت است
سركشيده : گردن افراشته و با غرور و تبحر
زهمرهان به سر تازيانه ياد آريد: به سوي هم قطاران خود و در عين غرور و بي اعتنايي با اشاره تازيانه يي كه در دست داريد ، يادي بكنيد.
زماني : لحظه يي
نمي خوريد زماني غم وفاداران : لحظه يي غم دوستانه وفا دار خود را نمي خوريد .
به وجه مرحمت:از روي لطف واحسان
اي ساكنان صدر جلال: اي كساني كه بر بالاي مجلس عزت و جلال ساكنيد.
ز روي حافظ واين آستانه: از صورت حافظ و چهره ارادت او بر در اين درگاه.
معاني ابيات (244)
(1) اي هم نشينان از حريف شبانه گذشته خود واز حق خدمت بي شائبه او ياد كرده و فراموشش نكنيد.
(2) به هنگام سرمستي ، با نواي چنگ و چغانه از آه و ناله عاشقان بياد كنيد.
(3) بدان هنگام كه اثر مستي و گلگوني در چهره دلدار نمودار مي شود با سرود و آواز عاشقان ياد كنيد.
(4) آنگاه دست خواستار شما كمر آرزوها را در ميان گيرد از زمان هم نشيني ما در ميان جمع خود ياد آريد.
(5) اينك كه مركب اقبال شما با گردن افراشته پيش مي رود از همقطاران ( پياده ) خود با اشاره سر تازيانه احوالي بپرسيد. (6) شما كه يك لحظه به فكر ياران وفادار نيستيد ، بي وفايي گردش ايام از يادتان نرود!
(7) اي كساني كه بر بالاي مجلس عزت و جلال ساكنيد از روي لطف و احسان از چهره ارادت حافظ بر آستان يادي بكنيد .
شرح ابيات غزل (244)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان
بحر غزل : مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
هر چند در نگاه اول به نظر می رسد که این غزل در فرجه تبعید و دوری از وطن شاعر در اوج ناکامی سروده شده باشد لیکن پیغام ساده کلمات و عدم اظهاراتی مبنی بر مشقّات غربت و دوری از شیراز گواهی براین دارد که این غزل بعداز مراجعت از تبعید و در شیراز و به هنگامی سروده شده است که حافظ در کمال تنگدستی به سر می برده و سخنی معیشت کار او را به اختفا در منزل دوستی کشانیده و از ترس طلبکاران جرأت بیرون آمدن از آن منزل امن و پیوستن به یاران شبانه سابق خود را نداشته است .
شاعر پس از خلاصی از تبعید و آمدن به شیراز دیگر چند روی خوش ندیده و ایامش به سخن وبینوایی می گذشته و پس از چندی از ترس طلبکاران شاکی به منزل خواجه و صاحب مقامی که وزیر یا در ردیف وزیران بوده است پناه می برد و سبب تحصن در منزل آن خواجه را در قطعه یی چنین بیان می کند .
بـه مـن پيـام فـرستـاد دوستـي روزي كـه اي نــتيجــه كِـلكَت ســواد بينايي
پس از دوسال كه بختت به خانه باز آورد چـرا زخـانه خـواجـه بـه در نـــمي آيي
جــــواب دادم و گـفـتم بـدار مـعـذورم كه اين طريقه نه كامي است و خودرأیی
جناب قاضيم اندر گذر كمين كرده ست بـه كـف قـباله دعـوي چـو مار شيبـاني
گـه گر برون نهم از آستان خواجه قدم بـگيـردم سـوي زنـدان بـرد بـه رسوايي
جناب خواجه حصار من است و گر اينجا كسـي نفـس زنـد از زحـمـت تقاضايي
بـه عــــون قـوّت بــازوي بندگان وزير بـه سيـلي اش بشـكافم دمـاغ سودايي
هميش باد به كامش جهان از سر صدق كمر به بندگيش بسته چرخ مـينــايي
نويسنده را عقيده براين است كه اين غزل در اين فرجه از زمان سروده شده است و سراپاي آن يادآوري خاطرات ايام خوش گذشته است كه با دوستان شبانه خود به سر مي برده است .
دونكته در اين غزل به چشم مي خورد : نخست يادآوري با سر تازيانه كه در اين باره بسيار صحبت شده ومقاله نوشته شده ديگري اينكه اين دوستاني كه حافظ آنهارا مورد خطاب قرار مي دهد همانطور كه در بيت مقطع بدان اشاره شده است از ساكنان صدر جلال آستانه ودربار دولتي شاه شجاع مي باشند .
درباة عنايت و بذل توجه يك صاحب اقتدار توسط اشاره سر تازيانه در حالي كه مركب بخت واقبال رابا گردن افراشته مي راند شعراي متقدّم اشاره زياد دارندكه به دو مورد آن به منظور روشن شدن موضوع اكتفامي شود.
ظهير فاريابي گويد :
اشاره يي به سر تازيانه بس باشد نگويمت كه عنان شوي من بجنباني
و عبيد زاكاني :
تراكه گفت كه با كشتگان راه غمت اشـارتي بـه سر تـازيانه نـتوان كـرد
در پايان مضمون بيت مطلع غزل را همام تبريزي چنين سروده است :
دوستان از دوستان ياد آوريد عهد يار مهربان ياد آوريد
شرح جلالی بر حافظ- عبدالحسین جلالیان