معاني لغات غزل (243)
با صبا: نسيم صبا، نسيم ملايمي كه صبح و غروب از جانب شمال مي رود وبه قاصد و پيام آور از جانب يار تشبيه مي شود .
نفس آشنا : دَم يار آشنا، هواي كلام يار آشنا.
اي شاه حسن : اي پادشاه ملك زيبايي و جمال ، اي سرآمد همه زيبايان .
خوش مي كنم: خوشبو مي كنم ، معطر مي سازم ، به حال خوش در مي آورم .
باده مشكين: باده مشكبو ، شراب خوش بو ، شراب ممزوج با مَشك سوده .
بوي را شنيد: بوي بد بو مشمئز كننده تزوير و ريا را شنيد .
دلق پوش صومعه: كنايه از صوفي متظاهر. سرخدا: راز و حكمتخداوند ، كنايه از عفو و بخشايش عامّ الهي نسبت به بندگان مقصر است.
عارف سالك: سالك راه الهي كه به اسرار قادر متعال آگاهي كامل دارد .
باده فروش : 1- فروشنده باده كه بي اعتنا به عاقبت گناهي كه مي كند به باده فروشي خود ادامه مي دهد،2- پير باده فروش ، پير و مرشد ميخانه عشق.
حق گزار: سپاسگزار ، وفادار ، حق شناس .
غمگسار: زداينده غم از دل ، آنكه با لطف كلام خود غم را از دل مي زدايد .
بس دَوُر شد: دير زماني است ، بسيار زمان سپري شد.
عين صواب: راستي خالص، راستي و درستي مطلق و بهترين.
مَحض خير: خير محض ، خبر يكدست ، خوبي به تمام معنا.
سمعِ رضا: گوش پذيرا ، گوشي كه پند را شنيده و راضي شده
معاني ابيات غزل (243)
(1) هر كس بوي دلپذير تو را از باد صبا شنيدبدان ماند كه از دهان يار آشنايي هواي كلام يار آشنا را شنيده است .
(2) اي پادشاه حسن و سرآمد زيبايان روزگار ، لطفي به گداي خود بيفكن و بدانكه ، اين گوشها ي ما ، چه بسيار داستان و سرانجام كار شاه و گدا راشنيده است .
(3) ( از آن سبب ) مشامِ جان را با شراب خوشبو ، معطر مي سازم كه از صوفي خرقه پوش بوي ناخوشش ريا و تزوير را شنيده است.
(4) نمي دانم را ز بخشش عامّ الهي را كه عارف پو ينده را ه عشق بدان آگاهي داشت و با كسي درميان نمي نهاد ، پير باده فروش از كي وكجا شنيد؟
(5) خدايا يكنفر كه محرم راز باشد كجا پيدا مي شود تا زماني دل با او شرح آنچه را كه ديده و شنيده در ميان نهد .
(6) سزاي دل سپاسگزار من اين سخنان ناسزايي كه از غمگسار خود شنيده نبود
(7) اگر از سر كوي او رانده و بي بهره شده ام باكي نيست. كيست كه از اين باغ روزگار بوي وفا و محبت شنيده باشد.
(8) ساقي بيا ( تا مستانه به راه عشق گام نهاده عاشقي را از خود عشق بياموزم ) چرا كه عشق به صداي بلند مي گويد هر كس قصه ما را بازگو مي كند از زبان خود ما شنيده است.
(9) تنها اين كار امروز ما نيست كه ريا كارانه شيشه شراب را زير خرقه زهد و پنهاني مي بريم .پير ميكده صد بار اين را ديد وويا شنيده است.
(10) تنها امروز نيست كه با نواي چنگ به باده گساري مشغوليم دير زماني است كه صداي چنگ مجلس عيش ونوش ما به گوش گنبد افلاك رسيده است
(11) نصيحت حكيم خردمند عين درستي و كمال راستي و خير مطلق است . خوشبخت كسي است كه شنيد وآن را به گوش گرفت. ..
(12) حافظ ، وظيفه توهم تنها دعا كردن اوست و در انديشه اين كه او دعا كردن تو را شنيد يا نشنيد .
شرح ابیات غزل (243)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
در شرح غزلهای گذشته مکرر به این واقعیت اشاره شد که ستاره بخت واقبال حافظ ، سالی قبل از تبعید ، روبه افول گذاشت و پس از تبعید و بازگشت به شیراز هم آنچنان که حافظ امیدوار بود ، در کنف حمایت شاه شجاع قرار نگرفت و غزلهای شکوائیه های که چندان کار گشاه هم نبوده است .
این غزل نیز یکی از آنهاست که شاعر پس از تعارفات بیت مطلعکه آشناییهای دوره گذشته را با یاد شاه شجاع می آورد در بیت دوم در لباس طنز می گوید ای پادشاه به دستگیری افتادگان مستمند بپردازد و عنایتی به این دوست قدیمی داشته باش و بدانگه گوش ما بسیار حکایتها که از شاه وگدا شنیده و به یاد داردو این بیت ایهامی است بس تنبیه آمیز، زیرا هم معنای حکایتهای جور واجور احسان شاهان را به گدا یان می رساند و هم زیر و روشدن ورق خوردن صفحه بخت و اقبال شاهان را به گدایان را هر دو بطور خلاصه منطوق کلام این است که ( دنیا همیشه به یک حال نمی ماند).
شاعر در بیت سوم به باده نوشی خود ازآن سبب تأکید می ورزد که می داند سبب تبعید شدن وجرم او، باده گساری و افشاگری مراتب ریا و فریبکاری صوفیانی مانند شیخ زین الدین کلاه بوده است و در مصراع دوم این بیت ، مراتب نفرت و انزجار خود را از دلق پوش صومعه ، ابراز می دارد.
در بیت چهارم ، شاعر شاه بیتی می آفریند که کمترین معنای باطنی آن این است که عارفسالک، آنچه را از راه اشراق در می یابد به حکم احتیاط هرگز با کسی در میان نمی نهد و مننمی دانم چگونه پیر باده فروش به این اسرار دست یافت که با دادن باده و ارشاد باده نوشان مستعدی چون من تمای اسرار عارف سالک به من تلقین شد.
شاعر در بیت پنجم به رویدادی اشاره دارد که بین او وشاه شجاع اتفاق افتاده است و چنین بر می آید که در یک مصاحبه و مکالمه پس از بازگشت او از تبعید ، آنچه را که حافظ باید به شاه شجاع بگوید گفته و پاسخهای تندی نیز شنیده است و به همین سبب در بیت ششممی گوید این ناسزاها) و این سخنان ناسزا پاسخ دل حق شناس دوستی چون من نبود.
شاعر در بیت هفتم اشاره به قطع را بطه خود با شاه شجاع پس از این ملاقات نامیمون دارد و می گوید اگر از این پس نمی توانم به ملاقات او بروم و از اینکار محروم و ممنوع شده ام هیچ مانعی ندارد که این زمانه تا بوده ، کارش بی وفایی بوده است.
حافظ پس از آنکه به کمال شجاعت رودروی سلطان قرار گرفته و مردانه از شخصیت خود دفاع می کند و در نتیجه رابطه او با دربار قطع می شود باز به سر مطلب اصلی و علت العلل تبعید وایرادها و دستاویزهای مخالفین برگشته وبه باده نوشی وبی پروایی خود مهر تأیید می گذارد و بیت هشتم ونهم و دهم این غزل را می آفریند که هر بیت گواه صادقی بر راستی و صداقت ویکرنگی و شجاعت ذاتی این شایسته ترین فرزند زمان خود و همه زمانه هاست . آنگاه در انتهای غزل در بیت 11و 12 به نصیحت شاه شجاع می پردازد و منظور او از (حکیم ) اشاره به خود حافظ است.
آنچه از آخرین مصراع آخرین بیت این غزل در یافت می شود این است که حافظ چندان امیدورا به این نبوده است که در رویه و سلوک و سیاست شاهشجاع تغییری حاصل گردد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی