معاني لغات (228)
كَنَف: حمايت ، پناه، سايه.
سوخته:گرما زده ، از شدّت آفتاب سوخته .
خاتم جمشيد همايون آثار :انگشتري سيليماني بخت آفرين ، كنايه از خواجه تورانشاه وزير شاه شجاع.
همايون آثار: مبارك و ميمون.
نقش نگين: آنچه بر نگين انگشتري نقش مي كنند.
شحنه: داروغه ، نگهبان ، و پاس انتظامات شهري ، حاكم شهر.
عقلم از خانه به در رفت: عقلم از خانه خود يعني از به در رفت.
اگر مي اين است: اگر خاصيت وتأثير مي چنين است.
ديدم از پيش : پيشاپيش دانستم ، از هم اكنون دريافتم.
حافظ: حافظ ، مطرب دوره گردي كه همه اخبار و اطلاعات شهر را به حكم حرفه خود دارا مي باشد.
معانی ابیات غزل ( 228)
(1) اگر ما از باغ حسن تو ميوه يي چيده و بهره ببرم يا پيش پاي مسير زندگي خود را با چراغ تو ببينم چه خواهد شد !
(2) خدايا اگر من گرما زده لحظه يي در پناه سايه آن معشوق سرو بلند قد بنشينم چه خواهد شد .
(3) آخر آنكه چون انگشتي سيلمان ، فرخنده اثرو بخت آفريني ، اگر نشانه يي از تو بر نگين بخت من بيفتد چه خواهدشد.
(4) در حالي كه خطيب و سخنران مشهور اين ديار به صف دوستداران پادشاه و نگهبان اين شهردر آمد ، اگر من به محبوب مهرباني دل ببندم چه می شود.
(5) عقلم از خانه سر بيرون رفت . اگر شراب ، چنين اثر شگرفي به جاي مي گذارد، مي توانم در يابم كه در خانه دين و ايمان منهم چه اتفاقي خواهد افتاد .
(6) عمر عزيز در راه معشوقه و مي صرف شد . تا ببينم كه از معشوق چه به روز ما و از مي چه بر سر ما خواهد رفت .
(7)(در حالي كه ) خواجه و سرور من آگاه شد كه من عاشق پيشه هستم و مشكلي پيش نيامد ، اگر خواجه حافظ هم در شهر از اين موضوع با خبر شود طوري نخواهدشد.
شرح ابیات غزل (228)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف
این غزل پس از رسیدن خواجه تورانشاه به وزارت شاه شجاع ، در تعریف وتقاضای حمایت از خود، جهت آن وزیرسروده شده است و اورا خاتمجمشید همایون آثار یعنی در حکم انگشتری بخت آفرین حضرت سلیمان می خواند.
بایددانست در چند مورد که روی سخن حافظ با خواجه تورانشاه است اورا به نام واعظ خطاب می کند و در این غزل هم مقصود از واعظ شهر همانا خطیب مشهور شهر یعنی خواجه تورانشاه می باشد. در غزل با مقطع : گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت که حافظ پس از قطعی شدن سفر تبعیدش به یزد خطاب به شاه شجاع سروده و با بی اعتنایی و خونسردی در همه ابیات ان بی تفاوتی خود را از این اقدام تبعید نمودار می سازد ، در بیت آخر غزل ، اشاره یی به تورانشاه دارد و در آنجا اورا نیز واعظ خطاب کرده و می گوید:
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
واین اشاره و کنایه یی است به تورانشاه که تبعید او با مشورت و صلاحدید این وزیر انجام شده بود . به همین جهت در این غزل هم دربیت چهارم حافظ می فرماید اکنون که واعظ و خطیب بزرگ شهر به مقاموزارت شاه رسید اگر من هم خودرا در صف دوستداران این وزیر قرار بدهم کجای کار عیب می کند؟
مطلب ظریف دیگر در بیت مقطع این غزل ودرک کلمه حافظ در این بیت است که هم به معنای تخلص شاعر و هم به معنای مطرب محله است. توضیحاً عنوان حافظ نه تنها به حافظین قرآن که به خوانندگان و مطربان نیز اطلاق می شده و در متون ادبی ما دهها موسیقی دان و آوازه خوان به این نام مشهورند و برای اینکه منظور حافظ را از آوردن این که در قدیم در هر شهر ودیار چند نفر به کعب الاخبار بودن مشهور بوده اند یکی زن دلاله ، دیگری زن ماماچه و سومی مطرب دوره گرد که این دسته اخیر در عروسی و ختنه سوران و ایام اعیاد مذهبی در کوچه ها و محلّه ها مردم را سرگرم می کرده و چون در شهر ایاب واذهاب داشته اند از همه اخبارشهر با خبر بوده ودر واقع در حکم رسانه گروهی بوده در اشاعه اخبار سهمی بسزا داشته اند. حافظ در بیت هفتم این غزل می گوید: وقتی خواجه تورانشاه بداند که من مایل به همکاری وهمدستی با او در دستگاه شاه شجاع هستم، اگر مطرب شهر هم فهمید و بازگو کرد، مانعی ندارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی