0

غزل شماره ۲۲۷: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۲۲۷: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است

حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض

ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش

که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف

چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود

دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو را

تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

ذره را تا نبود همت عالی حافظ

طالب چشمه خورشید درخشان نشود

 

 

شنبه 25 مرداد 1393  11:03 AM
تشکرات از این پست
ke2014
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۲۲۷: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

۲۲۷. گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود 
• زمان : 1:20 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/331169/۲۲۷-گر-چه-بر-واعظ-شهر-این-سخن-آسان-نشود/

 

چهارشنبه 20 اسفند 1393  8:04 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل شماره ۲۲۷: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

معانی لغات غزل( 227)

اين سخن آسان نشود:تحمل اين سخن آسان نشود، اين سخن ساده به نظر نمی آید

.سالوس :چرب زباني، تملّق.

ريا ورزد:نيرنگ به كار بَرَد.

رندي آموز:بي قيد و بندي و آزادگي را پيشه كن.

نه چندان هنر است : فضيلت چنداني نيست.

گوهر پاك: سرشت بي آلايش.

قابل فيض: لايق بخشش ودريافت مواهب الهي به صورت الهام.

اسم اعظم: بزرگترين نام خدا كه عرفا معتقدند كه با صفاي ذات مي توان بر آن آگاهي يافت.

تلبيس:لباس عوض كردن ، نغيير رنگ دادن ، مكر و حيله را پنهان كردن.

ديو سليمان نشود: ديو به سليمان تبديل نمي شود ، ديو نمي تواند كه سليمان نشود .

ديو مسلمان نشود: ديو تسليم حق نمي شود ، مسلمان نمي شود.

فن شريف :هنر و حرفه والا، شيوه وحرفه شرافتمندانه .

حرمان: نوميدي .

ذره: كوچكترين شيء قابل رؤيت كه در مسير روشنايي وارده از روزني در هوا معلق وقابل ديدن است.

معانی ابیات غزل( 227)

(1) هر چند تحمل اين سخن براي خطيب شهر آسان نيست ، ( اما مي گويم تا بداند  مادام كه نيرنگ و ريا و چرب زباني به كار مي گيرد نمي تواند نام مسلمان بر خود نهد.

(2) راه بي قيد وبند ي و آزادگي را در پيش گير و بزرگوار باش ، چرا كه اين براي يكي موجود ، هنر و امتيازي محسوب نمي شود كه باده ننوشد و انسان با فضيلتي نشود.

(3) سرشتِ بي آلايش لازم است تا لايق بخشش ودريافت مواهب الهي شود و گرنه سنگ و گلي در دريا به مرواريد و مرجان مبدل نمي شود.

(4) اي دل آسوده خاطر باش كه نام مهين خداونديكار خود را خواهد كرد. و ديو با حيله وريا نمي تواند جانشين سليمان ( مسلمان ) نشود.

(5) به عاشقي مشغولم و اميدوارم كه اين هنرل و حرفه شرافتمندانه مانند فضايل ديگر ، محرومي ونوميدي ببار نياورد .

(6) ديشب مي گفت كه فردا تورا به مرادل خود خواهم رسانيد. خدايا وسيله يي فراهم كن كه پشميان نشده به وعده خود وفا كند.

(7) حسن خلق و خوي و رفتار تورا از خداوند درخواست كنم تا بار ديگر خاطر ما از تو نرنجد.

(8) حافظ تا ذرهّ ناچيز، بلند نظر خواستار رسيدن به چشمه درخشان خورشيد نمي شود.

شرح ابیات غزل(227)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف

*

این غزل با طعنه و تعرّض به رفتار ریاکارانه امیر مبارزالدّین شروع شده و در واقع اعتراضی است به سخت گیریهای محتسبانه او.

محمد مظفّر هر چند خود در جوانی، شرابخواری قهّار بود امّا با درک صحیحی که از خلقیات عوام الناس از یک طرف ومتولیّان شریعت از طرف دیگر داشت برای دوام حکومت خود چنین تشخیص داده بود که با متظاهرین امور دیانت همراه بلکه در این مسابقه جلوتر باشد. به همین دلیل علاوه بر بستن میخانه ها وتعزیر باده نوشان، در ایام جمعه خود در مسجد جامع حاضر و به وعظ و سخنرانی پرداخته و امامت جماعت را بعهده می گرفت و خود را شاه غازی می خواند. حافظ در مطلع این غزل اورا به نام واعظ شهر خطاب کرده و خطاب به او می گوید که از آنجایی که ریا کاری ، شرک خفی است، مادام که به ریاکاریو حقه بازی ادامه می دهد نمی توان اورا مسلمان نامید تا چه رسد به اینکه امام مسجد مسلمانان باشد. این گونه حمله واعتراضات نسبت به حاکمی جبّار که به قول حافظ از شمشیر او خون می چکید نهایت درجه شجاعت و تهوّر می طلبد و از آن می توان به خوبی به شجاعت ذاتی و اخلاقی این شاعر بزرگ پی برد. شاعر در بیت دوم این غزل در دفاع از رندی و حالات کریمانه آن دفاع می کند( در این باره در شرح غزل 179 صفحة 14- 1013 به طور تفصیل دربارة کمال ثانوی بحث شده و توجه خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد ) و می فرماید این هنر نیست که از لحاظ شکل ظاهری همانند سایر خلق الله بوده ونام خود نهی ، بلکه باید از این کمالات اولیه ظاهری انسانی شکل بودن خود را با کمالات ثانویه وهنرهای متعدّد بیارایی تا انسان واقع شوی و این میسر نمی گردد مگر به اینکه با نوشیدن باده از موانع و قید وبندهای دست وپاگیر عقل، خود را رهایی بخشی و آزادانه به تفکر بپردازیو به صفات و کمالات انسانی دست یابی و این موهبت را دربیت سوم موکول به گوهر پاک و سرشت تابناک می کند و می گوید همه کس قادر براین کار نیستند و از آنجایی که این واعظ محتسب فاقد سرشت بی آلایش است به جایی نمی رسد. آنگاه در بیت چهارم این غزل ، به خود دلداری داده می گوید اگر این انسان دیو صفت چند روزی با دزدیدن انگشتری اسم اعظم سلیمان ، بر تخت سلطنت نشسته است مطمئن باش که عاقبت اسم اعظم کار خود را می کند و این دیوِ بد نفس نمی تواند برای همیشه جای سلیمان را بگیرد و منظورش از سلیمان ، شیخ ابواسحاق اینجو می باشد.

در اینجا لازم است به طور مختصر در بارة موضوع ( دیو سلیمان نشودیا دیو مسلمان نشود) بدون اینکه واردا این بحث پنجاه ساله شویم چند کلمه توضیح داده شود.

هر دودسته حافظ شناسان محترم چه آنها که معتقد به درستی کلمه ( سلیمان در این بیت اند و چهآنها که طرفدار قافیه ( مسلمان ) می باشند دلایل موجه و قابل قبولی دارند و با شرح و بسط دربارة آن دفاع از نظریه خود پرداخته و نوشته ای آنهادر مجلات ادبی و کتب ومقالات زیادی منتشر شده و همه علاقمندان به اشعار حافظ آنهارا خوانده اند و ما براین نیستیم که به طرفداری از دلایل یکدسته و مخالفت با دسته دیگری برخیزیم ، اما آنچه ذکر آن ضرورت دارد این است که حافظ ، یعنی حافظ قرآن و کسي که در مسائل دینی خود را صاحب نظر می دانسته و به شهادت اشعارش به احادیث و راوایات دینی احاطه کامل داشته و به زبان عربی نیز مسلط بوده به طور مسلم هم داستان سلیمان و دیو صخر و آصف برخیا را می دانسته وهم حدیث نبوی( ما مِنکُم اَحَدٍآِلاُ وَ لَهُ شیطان….) و هم اشعار مولوی وناصر خسرو و سنایی را که با اتکا به این حدیث سروده اند خوانده بود اما اوبه طور مسلم یکی از این دو کلمه سلیمان – مسلمان را در قافیه به کار گرفته ودر موقع سرودن شعر خود به کار گرفته و در موقع سرودن شعر ، نظر باطنی او، گرد محور کدام یک از این دوموضوع دور می زده است بایستی هم عقیده نظریه حافظ شناسانی شویم که فطرتاً شاعر بوده و از محسنات کلام آگاهی کامل داشته و به موسیقی شعر وکلمات ، همانند حافظ کمال عنایت را ملحوظ می دارند این نکته را نیز از نظر دور نداریم که شعرای بزرگی مانند سعدی وحافظ برای حفظ بلاغت شعر خود همیشه شاهد مثال را از روایت یا حدیث داستانی انتخاب می کنند که در ذهن اکثریت مردم قبلاً جایی باز کرده باشد وهرگز به حدیث با روایتی استناد نمی جویند که در متن دینی محبوس وغیر از خواص ، توده مردم از آن بی اطلاع می باشند .به همین دلیل این ناتوان صورت شعر با قافیه سلیمان را در متن و ( مسلمان ) را در زیر نویس این غزل جای داده است . سایر ابیات این غزل ابیاتی است با مضامین زیبا و مستقل همانند آن در سایر غزلها نیز بازگو شده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 3 تیر 1394  2:56 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۲۲۷: گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تعبیر :

دورنگ نباش و با هر کشی طرح دوستی ریختی رنگ عوض نکن که اینکار هنر نیست. فکر نکن که خیلی زرنگ هستی. برای اینکه اسمت همه جا برده شود دست به هر کاری نزن. عشق ورزیدن و محبت کردن هنر است اگر به حیله های خود ادامه دهی پشیمان می شوی. همت کن و راهت را عوض کن.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 3 تیر 1394  2:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها