0

غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

ور آشتی طلبم با سر عتاب رود

چو ماه نو ره بیچارگان نظاره

زند به گوشه ابرو و در نقاب رود

شب شراب خرابم کند به بیداری

وگر به روز شکایت کنم به خواب رود

طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل

بیفتد آن که در این راه با شتاب رود

گدایی در جانان به سلطنت مفروش

کسی ز سایه این در به آفتاب رود

سواد نامه موی سیاه چون طی شد

بیاض کم نشود گر صد انتخاب رود

حباب را چو فتد باد نخوت اندر سر

کلاه داریش اندر سر شراب رود

حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز

خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود

 

 

شنبه 25 مرداد 1393  10:58 AM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

۲۲۱. چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود 
• زمان : 1:03 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/331192/۲۲۱-چو-دست-بر-سر-زلفش-زنم-به-تاب-رود/

 

چهارشنبه 20 اسفند 1393  7:57 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

معاني لغات غزل (221)
به تاب رود : خشمگين شود، به تُندي و خشونت گرايد .

با سرِ عتاب رود : بر سر عتاب مي رود ، به ملامت و سرزنش و پرخاش روي مي آورد .

نَظّارگان : بينندگان ، گروه بيننده .

حُباب : سر پوش شيشه يي كه روي مواد خوراكي نهند ، لوله و سر پوش شيشه يي كه روي فتيله چراغ نهند ، قُبّه محدّب كه از اثرش باران روي سطح اب راكد پيدا و بلافاصله مي تَرَكَد .

بادِ نخوت :باد غرور ، باد ناز و تكبّر

كُلاه داري : بزرگي و سروري ، تاجداري ، حفظ وضعيّت موجود .

نازكي:نازك دلي ، ظرافت طبع .

سواد :سياهي ، مُركب .

طيّ شد :به سرآمد ، تمام شد .

بياض :سفيدي ، دفتر سفيد نانوشته .

انتخاب :برگزيدن ، دست چين كردن .

شرح ابيات غزل (221)

(1) همین که به گیسویتش دست می زنم، خشمگین می شود و چون پوزش خواسته و از او سازگاری طلب می کنم به سرزنش و ملامت گویی می پردازد. (2) همانند ماه نو ، گوشه ابروی خود، راهزن دیده بینندگان بی نوا شده وخود را از دیدگان پنهان می کند. (3)در شب باده نوشی ، بیدار نگاهم داشته و مرا از پای در می آورد و اگر روز بعد ,از او گله کنم خودرا به خواب و نادانی می زند. (4) ای دل، راه عشق پر از فتنه و آشوب است. هر کس که این راه با شتاب بپیماید از پادر آمده بر زمین خواهد خورد. (5) آنگاه که باد غرور در سَرِ حباب ، روی سطح شراب می افتد . برجستگی و سر افرازی او در سر شراب ، از دستش به در می رود. (6) در یوزگیِ آستانه معشوق را با پادشاهی عوض مکن که هیچ کس از سایه این درگاه ( که از آفتاب برتری دارد) به سوی آفتاب نمی رود. (7) ای دل، به هنگام پیری در بَندِ فخر ومباهات حسن و ظرافت مباش ، زیرا این گونه رفتارها برازنده دوره جوانی است . (8) الف: وقتی مرکب نامه موی سیاه از بین رفت اگرصدبارهم موهای سفید را بر گزیده ودر آوری از سفید ی ها کاسته نخواهد شد.

ب: وقتی که دوره سیاهي موها سپری شد اگرصد گونه کوشش در برگزیدن موهای سیاه به کار رود از سفید ی موها کاسته نخواهد شد.

( 9) حافظ ، فنا شو که وجود تو پرده و مانع بر سر راه ( الی الله) است . خوش به حال کسی که بدون مانع و حجاب این را بپیماید.

شرح ابيات (221)

وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

بحر غزل : مجتث مثمن مخبون محذوف

*

چنین به نظر می رسد که درسالهایی آخر عمر حافظ ، تا حدی به سبب گوشه گیری این شاعر دریا دل جهان بین ، از شدت ستیزه جویی و کارشکنی های معاندین و رقیبان او کاسته شده باشد.

از مفاد ابیات این غزل بر می آیدکه شاعر به هنگام پیری و درحالت طمأنینه و فراغت از کشمکشهای روزگار، غزلی را ساخته و پرداخته و مسئله یی که سبب شود غزلی ایهام دار بسراید و از آن بهره برداری نماید برای او وجود نداشته است.

حال و هوای این غزل ، باز گو کننده اندیشه های شاعری است که در پیری با خواهشهای کم و رنگ دل و نگرانی از کهولت ، درقالب نظم ریخته شده باشد. شاعر در سه بیت اول به تشبیب پرداخته و در پنج بیت بعدی از خطرات عشق و مضرات تندروی در این راه و زیانهای ناشی از غرور و سرسختی و فواید گوشه گیری سخن گفته و به خود اندرز می دهد که چون پیر شدی ، دست از رفتارهای ایام جوانی بردار و در پایان غزل نیز خود را مهیای سفر دور و دراز آخرت قلمداد می کند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 10 خرداد 1394  7:15 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۲۲۱: چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

تعبیر :

هر تیری که می اندازی به سنگ می خورد و نمی توانی به مراد دلت دست پیدا کنی. گاهی برای تفریح کارهایی می کنی که خیلی زود هم پشیمان می شوی. اصلا" فکر نمی کردی که راه عشق اینقدر سخت باشد. از خدا بخواه تا راه راست را به تو نشان دهد تا بتوانی راحت تر به معشوق برسی.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 10 خرداد 1394  7:15 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها