وحی ، جهت دهنده عقل انسان اولیه و حامی عقل انسان مدرن **
بشر اولیه که زیستی حیوانی داشت و در غارها زندگی می کرد ، تنها دغدغه اش نجات از شر حیوانات و احیانا افراد دیگر و همچنین بلایای طبیعی و از طرف دیگر ، تهیه مایحتاج خود جهت زنده ماندن بود و این باعث می شد که حتی فرصتی برای فکر کردن به چیزهای دیگر را نداشته باشد و چه بسا قوه عاقله او در مراحل نوزادی خود بود .
به مرور زمان و بعضا با اتفاقاتی که می افتاد ، متوجه شد که می تواند وسائل و ابزار مطمئن تری برای انجام فعالیت های خود و یا حتی دفاع خود بیابد . و این خود باعث شد که فکر خود را بکار گرفته و توسعه داده و در جهت تولید و استفاده بهتر از ابزار و یا بکارگیری روشهای بهتر انجام کارهایش ، تلاش نماید .
این مرحله ، او را وارد عصر مهارتهای مختلف فردی و سپس اجتماعی نمود ( عصر کشاورزی و یکجانشینی و روستانشینی) ، و او را به یک انسان ماهر تبدیل نمود .
او دیگر دغدغه ترس از حیوانات و یا بلایای طبیعی و یا احیانا همنوعان خود را نداشت . چرا که خانه ای داشت و ابزار دفاعی مطمئن تر و حامیاني از اطرافیان خود .
او دیگر دغدغه فقط شکار برای تغذیه خود و خانواده اش نداشت ، چرا که کشاورزی و شاید دامداری داشت .
او دیگر دغدغه آب و برکه خود نداشت ، چرا که یاد گرفته بود ، آب را ذخیره کند و برای کشاورزی و آشامیدن استفاده نماید .
....
و همه اینها ، یک آسایش نسبی برای او فراهم کرده بود و فرصت کافی برای تفکر در مورد چیزهای جدید به او داده بود .
در عرصه های فردی ؛
-
در تنهائیهایش ، از تغییرات جوی ، آب و هوایی ، شب و روز و ... می ترسید و هزاران سوال که علت این اتفاقات چیست ؟
-
مرگ ، او را می ترساند که چه بر سر من و یا بازمانده های من می آید ؟
-
جسم مرده ، او را می ترساند که او را چه شده است ؟ او که تا لحظاتی پیش همانند خودش سخن می گفت و آرزوها داشت !
-
او زمانی بدست حیوانات دیگر شکار می شد و شاید پیر شدن و مرگ طبیعی را تجربه نکرده بود ، ولی الآن ، این مراحل را نیز پشت سر می گذارد و میمیرد ! حال سوال برایش پیش می آید :
-
او که اکنون مرده است ، اصلا چرا بدنیا آمده بود ؟ و چرا نمی توان جلو مرگ را گرفت ؟
-
چه چیزی با او بود که اکنون نیست ؟ او غیر از این جسم مادی که مشهود است ، چه چیز دیگری داشته که الآن ندارد ؟
-
آن چیز الآن به کجا رفته است ؟
-
آیا به زندگی خود ادامه می دهد ؟ آیا ما را می بیند ؟ آیا در آسایش و آرامش است و یا ....
-
و هزاران سوال دیگر ، که ترس بشر را به سطحی بالاتر و به اموری فراتر از جسم و ماده سوق داده بود .
آرام آرام ، برای نجات خود از ترسهایش ، به چیزهای دست نایافتنی مختلفی که می توانست تصور و یا تجسم کند ، پناهنده شد .
به رعد و برق ، به خورشید و ماه ، به زلزله ها ، به حیوانات بزرگ ، به اشباح و ناديده ها و ...
به آنها جان داد ، برایشان قدرت ما فوق بشری قائل شد و برای نجات خود از خشم آنها ، به التماس و قربانی برای آنها پناه برد و کم کم شکل نیایش و دعا به آنها داد .
آنجا که خداوند می فرماید :
" وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنفَعُهُمْ " 1
" به جاى خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند و نه به آنان سود مىدهد ."
ولی اینها نیز مشکل او را حل نمی کرد .
-
اینکه ، من برای چه بدنیا آمده ام ؟ اگر قرار است بمیرم ، چرا بدنیا آمدم ؟ و اگر هدفی بوده ، آن چیست ؟ چه کسی در خلقت من موثر بوده و آن هدف را برای خلق من در نظر داشته است ؟
و در راستای آن هدف ، چه انتظاری از من داشته و دارد ؟
و این ، او را بر آن داشت که برای خلقت خود و جهان پیرامونی خود به چیزهایی فراتر از خورشید و ماه و رعد و برق و .. فکر کند .
حال ؛
-
او کیست ؟
-
کجاست ؟
-
چگونه است ؟
-
چه قدرتهایی دارد ؟
-
چگونه می توان با او رابطه برقرار کرد ؟
-
چگونه می توان به او نزدیک شد ؟
-
از ما چه می خواهد تا همان کنیم ؟
-
آیا پس از مرگ جسمانی ، روح ما را به جایی دیگر و برای شلاق و یا انتقام می برد ؟
-
آنجا کجاست ؟
-
ما چه کنیم که به انتقامش دچار نگردیم ؟
-
و یا شاید مهربان است و بخشنده ؟
این سوالها و سوالهای دیگر ، او را به جایی نمی برد ؛ او وارد دنیای تعقل شده بود و به انسانی خرد ورز تبدیل گشته بود .
آنجا که خداوند این دوران را اینگونه بیان می دارد :
" و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس لم يکن من الساجدين – 2
" در حقيقتشما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم و سپس به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجدهكنندگان نبود . "
اما همه چیز و همه سوالهایش ، نتیجه ای جز عمیق تر شدن تحیر و سرگردانی او نداشت !!
او وارد دوران تحیر و سرگردانی شده بود و بدنبال اصل و هویت و انتهای راه خود می گشت . 3
و اما در عرصه های اجتماعی ؛
-
اگر به او ظلم می شد و حقی از او پایمال می شد و کاری نمی توانست بکند و توسط زورمندان ، از بسیار خوبیها و خوشیها محروم می شد ، کجا و کی جبران می شود ؟
-
اگر برای احقاق حق خود و یا نجات جان خانواده و یا دفاع از جامعه خود ، جان خود را از دست بدهد ، کجا و کی جبران می شود و پاداش می گیرد ؟
-
و اصلا ، آیا کسی ناظر اعمال و رفتار او و جامعه هست ، تا جبران ایثار و تلاشهایش را بکند ؟
-
و آیا او از ما ، اعمال و رفتارهایی خاص را خواسته که انجام دهیم و یا از رفتارهایی کناره بگیریم ، ( اخلاق ) ، که روزی به محاکمه مان بکشد ؟ و آیا راهی برای جبران اشتباهاتمان هست که به قهر او دچار نشویم ؟ و اصلا ، آیا او قهار و انتقامجو است و یا مهربان و بخشنده ؟
و همه این سوالات نیز ، او را در مشکل بزرگ تحیر و سرگردانی ، عمیق تر کرده بود .
شاید افرادی پیدا شده بودند که از دیگران باهوشتر بودند و برای آنها خدایانی خاص و دست نایافتنی با قدرتهایی عجیب و غریب و هر لحظه آماده انتقام ، مجسم و متصور کرده بودند و برای رهایی آنها از چنگال آن خدایان ، کم کم خود را واسطه و یا فرستاده آنها ، معرفی کرده و قواعد و روشهایی را خلق کرده بودند ، در جهت تامین منافع شخصی خود ،
آنجا که خداوند می فرماید :
" يا ايها الذين امنوا ان کثيرا من الاحبار و الرهبان لياکلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله " 4
" " اى کسانى که ايمان آوردهايد! بسيارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان ، اموال مردم را بباطل مىخورند، و (آنان را) از راه خدا بازمىدارند! "
و یا عیسی ابن مریم می فرماید :
" ای علمای دین که بر مسند موسی نشسته اید . شما خود را به مردم ، پارسا نشان می دهید ، اما در باطن ، مملو از ریاکاری و شرارتید . وای برشما ای علمای ریاکار دین ! شما برای پیامبران ، مقبره می سازید . ای ماران ! چگونه از مجازات جهنم خواهید گریخت ؟ " 5
و اما بشر به جایی نمی رسید و راه به جایی نمی برد ، جز آنکه یا در تحیر و سرگردانی خود عمیق تر می شد و یا برای نجات خود از دست آن مدعیان ، به همه چیز به دیده شک می نگریست و بعضا حتی به عناد یا انکار خدای موجود .
آنجا که می فرمایند :
" هل أتي علي الانسان حين من الدهر لم يکن شيئا مذکورا " 6
" آیا روزگارانی بر بشر نگذشت که چیز قابل توجهی برای گفتن و ضبط کردن ندارد ؟ "
و اين لحظه ابتداي دوران آموزش پذيري بشر بود ، كه به مدرسه و معلم نيازمند شد تا انديشه معنوي او را هدايت كند .
اینجا بود که خداوند ، عقل بشر را بالغ یافت و بر اساس " قاعده لطف " خود ، او را آماده و مستحق دریافت هدایت و رهنمونی به حقیقت مکنون هستی دید .
به سرگردانی بیشتر او و یا سو استفاده ای که مدعیان دروغین از جایگاه خدایی او می کردند ، راضی نبود و اینچنین بود که تصمصم به هدایت و پالایش اندیشه او از خرافات ، کوته نگریها ، نافهمیها و پاسخ به انبوه سوالهایش گرفت ، که بتواند راه خود را ار آن همه سنگلاخ و پر پیچ و خم افکار و باورهای عجیب و بی معنا ، پیدا نماید و عقل خود را برای پیشبرد زندگی بهتر و اخلاقی تر ، بکار گیرد .
از بین آنها ، آدم را برگزید ،
آنجا که حضرت حق می فرمایند :
" ان الله اصطفی آدم و ... علی العالمین " 7
" خداوند آدم را ...... انتخاب نمود . "
و پاسخ سوالهایش را داد ،
آنجا که می فرمایند :
" علم ادم الاسما کلها " 8
" سپس علم اسماء را همگى به آدم آموخت. "
و بعنوان اولین انسان موحد ، برای تبیین هستی و جایگاه انسان در آن ، به میان آنها فرستاد.
آنجا که می فرماید :
" قلنا اهبطوا منها جميعا فاما ياتينکم مني هدى فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون " 9
" گفتيم : همگى از آن ، فرود آييد ! هرگاه هدايتى از طرف من براى شما آمد، کسانى که از آن پيروى کنند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين شوند ."
و تنها از او ، دعوت مردمان به ایمان موحدانه را خواستار شد ،
آنجا که می فرمایند :
" و ما ارسلنا من قبلک من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون " 10
" ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينکه به او وحى کرديم که: «معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش کنيد.» "
و البته سیطره ای برای اجبار آنها به این ایمان ، برای او قائل نشد ،
آنجا که می فرماید :
" قل هذه سبيلي ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتبعني و سبحان الله و ما انا من المشرکين " 11
" بگو : اين راه من است كه من و هر كس كه پيرو من است با بصيرت و بينايى به سوى خدا دعوت مىكنيم و خدا منزه است و من از مشركان نيستم "
و این بود که بشر وارد دوران جدیدی به نام " دوران وحی " شد که به حقیقت جهان هستی دست یافته بود ، حقیقتی که هرگز به تنهایی ، با تفکر و تعقل خود به آن دست پیدا نمی کرد .
و البته ، شاید روزی به خدای خالق هستی پی می برد ولی اینکه :
-
او چگونه است ؟
-
چه رابطه ای با جهان هستی دارد ؟
-
آیا با واسطه امر را مدیزیت می کند و یا بدون واسطه ؟
-
آیا چه هدفی از خلقت جهان هستی و انسان داشته و دارد ؟
-
برای رسیدن به آن هدف ، چه انتظاری از او دارد ؟
-
کی و کجا می تواند بفهمد که به آن هدف رسیده است یا نه ؟
-
با مرگ ، این مسیر خاتمه میابد و یا به شکلی دیگر تداوم دارد ؟
-
آیا او با بندگانش رابطه ای دو سویه دارد و مهربانانه و یا قهری است و منتقمانه ؟
-
آیا برای اعلام انتظارات خوذ از بشر و یا اعلام نحوه برخوردش با عکس العمل بشر به انتطارات او ، چه راهی را در پیش گرفته و یا می گیرد ؟
-
آیا فردی از جنس خود بشر را بر می گزیند و بسویش می فرستد و یا رهایش می کند و هرکس از راهی و از گمان خود به آن می رسد؟ که قهرا به چیزی جز ابداع مکاتب جدید و سرگردانی بیشتر منجرنخواهد شد .!
آنجا که می فرماید :
" وَ قَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ " 12
" گفتند غير از زندگانى دنياى ما [چيز ديگرى] نيست مىميريم و زنده مىشويم و ما را جز طبيعت هلاك نمىكند و[لى] به اين [مطلب] هيچ دانشى ندارند [و] جز [طريق] گمان نمىسپرند ."
-
و دیگر آنکه ، آیا او جهان هستی را خلق کرده و به استراحت پرداخته و همه چیز بر پای خود به پیش می رود ؟
.... "
آنجا که خداوند مردود می دارد :
" کل یوم هو فی شأن " 13
" خداوند تعالى هر زمانى در آفرینش جدیدى است و هر زمانى طرحى نو در مىاندازد . "
و همه این سوالهاست که عاقلانه می نماید که بدانيم :
خداوند با جهان هستی رابطه عینیت و اتحاد داشته و این جهان ، جلوه ای از حضور اوست که اینسان رخ نموده است .
و هدایت وحیانی او ، برای گذر بشر از وادی تحیر و سرگردانی به وادی حقیقت بود و نجات عقل او از بیراهه های بی ابتدا و انتها یی است که به آنها گرفتار آمده بود و رهنمونی آن به گزاره ها ، مفاهیم و موضوعاتی است که بشر امروز مدعی است خود به آنها رسیده است ، از قبیل : خدای خالق واحد ، خدای ناظر و حاکم ، خدای حکیم ، خدای اخلاقی و عادل و ... ،
آنجا که امام علی ( ع ) می فرماید :
" و اصطفي سبحانه من ولده انبياء ..... يثيروا لهم دفائن العقول " 14
" خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم ، پيامبرانى برگزيد ....تا خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته برانگيزاند . "
و در حقیقت ، اندیشه معنوی بشر امروز که در سرتاسر جهان ساری و جاری است و اگر چه در ظاهر متفاوت بنظر می رسند ولی در باطن به یک امر مشترک می رسند ، از سرچشمه همان هدایت وحیانی نشئت گرفته و همچون یک رودخانه عظیم در عالم هستی به راه افتاده و پیش می رود .
آنجا که مرحوم آیه الله منتظری می فرماید :
اصولا عنوان و لفظ "شرع و شريعت" به معناي نهر يا راهي است كه از يك رودخانه بزرگتر يا بزرگ راهي ، جدا ميشود، به گونه اي كه مناطقي خاص از آن بهره مند ميشوند; و در اصطلاح ، نهر و راهي است كه از بزرگراه يا رودخانه عظيم دين خدا سرچشمه ميگيرد، و لذا در قرآن كريم آمده است : " لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا - سوره مائده (5)، آيه 48 "
"براي هر قوم از شما انسانها يك شريعت و راه قرار داديم ."
و البته هدایت خداوند از جنس دو مقوله مختلف که یکی اصل و دیگری فرع بر اولیست می باشد :
یکی ؛ مقوله هدایت اندیشه معنوی بشر و پاسخ به سوالهای اوست ، که دین را معرفی می کند و راه ارتباط خالق و مخلوق و نحوه رسیدن به مطلوب خداوند را بیان میکند ،
آنجا که حضرت حق می فرمایند :
" ان الذين امنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من امن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون " 15
" کسانى که ( به پيامبر اسلام ) ايمان آوردهاند ، و کسانى که به آئين يهود گرويدند و نصارى و صابئان ، هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند ، و عمل صالح انجام دهند ، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است ؛ و هيچگونه ترس و اندوهى براى آنها نيست ."
و دیگری ؛ مقوله هدایت و کمک به ساماندهی رفتارهای فردی و اجتماعی بشر در جهت زیست مومنانه اخلاقی ، که شریعت را معرفی می کند ،
آنجا که خداوند می فرماید :
" شرع لکم من الدين ما وصى به نوحا و الذي اوحينا اليک و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ... " 16
" آيينى را براى شما تشريع کرد که به نوح توصيه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى .. "
و در این مقوله دوم ، که عمدتا مصداقهای رفتار اخلاق مدار و یا روش های اجرا و تثبیت آنهاست ، خداوند گام به گام با بشر پیش می آید و با عقل او مدارا کرده و همراه می گردد ، تا آنجا که او را در مقامی از فهم و بلوغ عقلی میابد که خود می تواند جامعه را بر اساس آموزه ها و انتظارات خداوند از او ، در جهت برقراری عدالت اجتماعی و اخلاق پایه ریزی کند ،
آنجا که خداوند می فرماید :
" لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوي عزيز " 17
" ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها کتاب (آسمانى) و ميزان (جهت شناسايى حقّ از باطل و وضع قوانين عادلانه) نازل کرديم تا مردم خود قيام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کرديم که در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را يارى مىکند بىآنکه او را ببينند؛ خداوند قوّى و شکستناپذير است! "
و آنجا بود که خاتمیت شریعت وحیانی را اعلام کرد ،
آنجا که خداوند می فرماید :
" الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا " 18
" امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم "
و دیگر ، فرستاده مستقیمی را لازم به ارسال نمیابد و هدایت باطنی خود به نام عقل را که در وجود بشر به ودیعت گذاشته بعنوان مکیال و معیار برداشت او از آموزه های وحیانی در راستای کمک به معنوی و اخلاقی تر کردن جامعه خود کافی می داند .
آنجا که امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید :
" یا هشامُ! إنَّ لله علیالنّاس حجّتین، حجّةً ظاهرةً و حجّةً باطنةً؛ فامّا الظّاهرةُ فالرّسلُ و الأنبیاءُ و الائمةُ: و أمَّا الباطِنةُ، فَالعقولُ . " 19
" ای هشام خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه هستند، و حجّت پنهان عقلهاست . "
و یا آنجا که امام هادی در پاسخ ابن سکیت که پرسید :
ما الحجه علی الخلق الیوم ؟ امروز حجت خدا بر خلق چیست ؟
فرمود :
العقل ، یعرف به الصادق علی الله فلیصدقه و الکاذب علی الله فلیکذبه 20
عقل است ، همان كه بوسيله آن راستگو را مىشناسد و تصديقش مىكند و دورغگو را مىشناسد و تكذيبش مىنمايد.
و اين لحظه ، زمان فارغ التحصيلي بشر و شروع دوران تحقيق و توسعه او به كمك اندوخته هاي پيشين ، در ادامه مسير حيات كمال معنوي خود بود .
و قطعا آگاهي هاي معنوي بشر امروز ، مرهون حضور چند هزار ساله رسولان الهي در جامعه بشري ديروز است .
زیرنویسها :
-
یونس آیه 18
-
اعراف ، آیه 11 (درآیه ، پس از بیان خلقت از خاک ، می گوید " سپس مدتی گذشت " ، و این خود دلیل فاصله زمانی بین خلقت از مرحله خاک تا مرحله انتخاب آدم و تعلیم او بعنوان اولین پیامبر می باشد . همانطور که مشاهده می شود ، این فاصله را با دوبار کلمه " ثم " که افاده دوره زمانی در کلام عرب دارد ، بیان می کند .
-
مولوی :
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم ؟ آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا یا چه بود است مراد وی از این ساختنم
-
سوره توبه - آیه 34
-
انجیل متی ، فصل 23 ، آیه های 2 و 28 و 29 و 33
-
سوره انسان ( دهر ) – آیه 1 – تفسیر مجمع البیان
-
سوره ال عمران – آیه 33
-
سوره بقره – آیه 31
-
سوره بقره – آیه 38
-
سوره انبیا ، آیه 25
-
سوره یوسف ، آیه 108
-
جاثیه ، آیه 24
مولوی : همچنين هر يك به جزوي كه رسيد فهم آن ميكرد هر جا ميشنيد
از نظرگه گفتشان شد مختلف آن يكي دالش لقب داد اين الف
چشم حس همچون كف دستست و بس نيست كف را بر همهء او دسترس
-
رحمن ، 29
-
نهج البلاغه – خطبه 1
-
سوره بقره - آیه 62
-
سوره شوری ، آیه 13
-
سوره حدید، آیه 25
-
سوره مائده ، آیه 3
-
اصول كافى جلد 1 صفحه: 28 رواية: 20
-
کافى، ج 1، ص 16
** آيات و احاديث مورد استفاده در متن مقاله ، نه براي دليل مطلب كه صرفا بعنوان تاييدي بر آن مي باشد .
تحقیق : محمد صالحی – 27 / 4/ 91 مصادف با شب قدر – http://mahsan.parsiblog.com