0

غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

 
seyedkomeilhosseini
seyedkomeilhosseini
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 254
محل سکونت : گلستان

غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو

لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست

سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست

دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

 

 

سه شنبه 7 مرداد 1393  11:03 PM
تشکرات از این پست
hadis162 salma57
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

۲۲۶. ترسم که اشک در غم ما پرده در شود 
• زمان : 1:40 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/331172/۲۲۶-ترسم-که-اشک-در-غم-ما-پرده-در-شود/

 

چهارشنبه 20 اسفند 1393  8:03 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

معانی لغات غزل(226)

پرده دَر : افشاگر.

پرده در شود: افشاگري كند ، سبب آبروريزي شود.

راز سر به مهر : راز پوشيده نگهداري شده ، سِرِّ نهان .

سَمَر: افسانه، زبانزد همگان.

در مقام صبر: بر اثر شكيبايي .

مگر شود: مگر ميسر شود ، شايد حاصل شود.

تنگنا:مجال تنگ ، مضيقه

.نخوت:تكّبر و ناز وغرور .

رقيب:مراقب، نگهبان.

نكته:لطيفه نهاني، معاني لطيف.

مقبول: مورد قبول، مورد پسند.

صاحب نظر:جمال شناس خُبره، كارشناسي زيبا شناسي .

سركشي:سر بلندي ،ر سرافرازي با غرور

نافه:كيسه گره خورده مشك كه حاوي ماده سياه معطر است و در زير شكم آهوي نر سرزمين ختن جا دارد.

دَم دَركش: خاموش باش ، جلووي زبانت را بگير.

شرح ابیات غزل (226)

(1) از اين نمي ترسم كه اشك ، پرده از غم عشق ما برگرفته و اين راز نهان زبانزد همگان شود.

(2) مي گويند كه بر اثر شكيبايي و صبر ، سنگ معدن ، تبديل به لعل مي شود . آري چنين است اما هزار سختي و خون جگر خوردن اين كار صورت مي گيرد.

(3) بر آن سرم كه گريان و شكايت كنان به ميكده بروم ، شايد آنجا رهايم از دست غم ميّسر گردد.

(4) ( به هر گونه دعا روي آورد و) از هر سو تير دعا رها كرد ه ام ، به اين اميد كه يكي از آنها كارگر شود( و به هدف اجابت بخورد).

(5) اي عزيز، داستان ما را پيش معشوق بازگو كن اما نه آنچنان كه به گوش نسيم صبا برسد.

(6) از اثر اكسيرعشق تو چهره من رنگ زرد طلا به خود گرفت . آري ! به بركت مهرباني شما! اينطور خاك به طلا مبدّل مي شود!

(7) از تكبر و غرور نگهبان معشوق سخت درمانده ودر شگفتم ، خدا نكند كه فرو مايه بي سرو پا يي به جا و مقامي برسد.

(8) غير از زيبايي (ظاهري) چه بسيار معاني لطيف ديگري لازم است تا آن زيبا رو مورد پسند دل مردم صاحب نظر و صاحبدل قرار گيرد.

(9) اين حالت سركشي و مقابله يي كه در كنگره كاخ وصال نمودار است سرهاي منتظران بر آستانه او به خاك راه مبدل خواهد شد.

(10) حافظ! اكنون كه زلف معطّر مشكين او در دست تو است خاموش مباش و گرنه نسيم صبا خبردار شده پرده دري مي كند.

شرح ابیات غزل (226)

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

بحر غزلک مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

*

خـواجوکرمانی: هـر کـو نـظـر کند بـه تو، صاحـب نـظـر شـود وان کش خبر شود ز غمت بی خبر شود

*

جمال الدین عبدالرازق: گویند صبر کن که شود خون ز صبر مشک آری شـود ولـیـک بـه خـون جگر شود

*

اوحــــــــدی: روزی قـرار وقـــاعـده مـــــا دگـــــــر شـود ویـن بـاد و بـارنـامه ز سرها به در شود

*

اوحدی: گــفـتـم کـه بــــی وصـال تـو مـا را بـه سـر شــــود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود

*

کمال خجندی: بـوی خـوشــت چـو هـــمـدم باد سـحر شود حـال دلـم زلـف تـوآشـفـتـه تر شود

*

بیشترابیات این غزل ایهام داروقوع است ، لیکن به سبب آنکه مرور زمان پرده فراموشی بر رویدادهای آن زمانه کشیده و چه بسیار اتفاقاتی که در آن زمان به وقوع پیوستهو به صفحه تاریخ منتقل نشده است، محال است بتوان به درستی نشانه هایی از همه آنها در ابیات غزلهای حافظ باز یافت .

هر چند ممکن است بعضی از تعبیرات این ایهامات هم مورد قبول هر خواننده یی واقع نشود معذلک توضیح داده می شود که سبب سرودن این غزل دل نگرانی شدید حافظ از یک موضوع محرمانه و روی سخن او با شخصیتی بوده که ممکن است آن شخص خواجه قوام الدین محمد بن علی صاحب عیار باشد که مردی فاضل و صاحب شخصیت و شهرت بود و امیر مبارزالدین اورا به معلمی ولیعهد خود شاه شجاع برگزید و چنان نیت داشت که این مرد با کمال، بعدها منصب وزارت فرزندش را عهده دار شود.

این غزل به هنگامی سروده شده که هنوز امیر مبارزالدین در رأس امور حکومت بوده و چنین به نظر می رسد که صاحب عیار در قضیه دستگیری و کور کردن او همدست ولیعهدش شاه شجاع بوده و پس از موفقیت در این امر به وزارت او دست یافته است.

از طرفی بسیار محتمل است که خواجه حافظ شیرازی نیز از این اقدامات پشت پرده صاحب عیار و شاه شجاع با خبر و به نحوی در اجرای این امر شریک بوده است و بطوری که که مشاهده می کنیم حافظ در مطلع این غزل ترس و نگرانی شدید خود را از افشای این راز مهم ابراز می دارد و در بیت دوم غزل چنین عقیده دارد که صحیح است که با صبر وحوصله ممکن است همه نقشه ها عملی شود اما تا آن زمان دلها از ترس ودلهره خون می شود . در بیت سوم این غزل، مقصود حافظ از استعمال کلمه های میکده و غم وایهام آن که شاعر می خواهد به انجام برود ودر حال دادخواهی و تضرع از دست غم ! خلاص شود. براین ناتوان معلوم نشد اما مسلم است که ارتباط تامّه با قضیه توطئه دستگیری امیر مبارزالدّین دارد . در بیت چهارم ، نگرانی ودلواپسی حافظ را می رساند. او می گوید من خدا خدا می کنم که این کار به صورت خوبی مطابق میل عمل شود . پس از آن در بیت پنجم مشاهده می شود که حافظ به صاحب عیار می فرماید که موضوع نگرانی ودلواپسی ما را به شاه شجاع بگو اما خیلی احتیاط کن که حتی باد صبا هم بویی نبرد و این می رساند که ترس ونگرانی حافظ در این باره تا چه حد و اندازه بوده است و از طرفی می رساند که شرکای توطئه از ملاقات علنی و رفت وآمد با هم نیز دوری می جسته اند. شاعر در بیت ششم منتی بر سر صاحب عیار می نهد و می گوید از این که من را در این قضیه به بازی گرفته اید رنگ بر رخسار زرد من باقی نگذارده است آنگاه اضافه میکند که بلی! شما اینطوری خاک را طلا می کنید ! بیت هفتم بازگو کننده عقیده باطنی حافظ نسبت به امیر مبارزالدین است و اورا با گدای متکبری که تازه به منصب رسیده است مقایسه می کند و این بی دلیل نیست ، زیرا امیر مبارزالدین پس از قتل شاه شیخ ابواسحاق کلیه ثروت او وخانواده آن شاه مقتول را مصادره کرده و ما می دانیم که پدر شاه ابواسحاق از کثرت ثروت واندوخته به قارون زمانه مشهور بوده است .

حافظ در بیت هشتم غزل کنایتاً می گوید که امر سلطنت تنها به داشتن مال وقدرت نیست و چه بسیار عوامل دیگری هم بایستی در در آن صاحب قدرت موجود باشد که در امیرمبارزالدین موجود نیست .

بیت نهم باز گو کننده محدودیتها و مقاومتها و عدم موفقیتهایی است که همدستان این قضیه در پیش روداشته اند و بدین لحاظ حافظ می گوید که مشکل این کار به عمر وفا کند . ایهام بیت مقطع دلیل مهمی بردستی آنچه که ما حدس زده ایم می تواند باشد. حافظ خطاب به خود می گوید: از آنجایی که تو مخزن الاسرار محرمانه واقف به نقشه های سری مهمی هستی دهانت را ببند و گرنه باد صبا خبر دار شده و پرده از اسرا فرو خواهد افتاد.

در پایان ، آنچه این حدسیات را تقویت می بخشد این است که پس از رسیدن شاه شجاع به سلطنت و در زمان وزارت صاحب عیار یک لشکر کشی جهت تصرف تدارک دیده شده و صاحب عیار مأمور به محاصره گرفتن شهر یزد می گردداما در خلال ایام محاصره اقداماتی انجام می پپذیرد که شاه یحیی نامه یی به عنوان پوزش به شاه شجاع نوشته و ظاهرآً مورد عفو او قرار می گیرد . لیکن شاه شجاع تمهیدات این مصالحه و اتفاقات دیگری را به حساب توطئه صاحب عیار گذاشته و از آنجایی که موفقیت توطئه مشترک قبلی را همیشه به خاطر داشته از او هراسیده و با دلایلی که چندان در تاریخ مشروحاً بیان شده او را خائن به خود تلقی کرده و دستور قتل اوصادر و امر می کند تا جسد اورا قطعه قطعه کرده و هر قطعه را جهت انتباه مردم به هر ایالتی فرستاده ودر کنار دروازه شهر بیاویزند .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 3 تیر 1394  2:51 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۲۲۶: ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

تعبیر :

صبر داشته باش هر چند که دلت خون می شود راز خود را به کسی نگو خداوند داد تو را از ستمگران می گیرد. کاری از دستت برنمی آید، فقط دعا کن شاید بالاخره مورد قبول خداوند واقع شود. نکند اگر به حاجت رسیدی و معتبر شدی خدا را فراموش کنی بلکه باید بیشتر رو به خدا آوری.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 3 تیر 1394  2:52 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها