معاني لغات غزل (205)
خاك ره:خاك راه ، به مانند خاك راه، پست وناچيز مانند خاك زير پا.
حلقه: هر چيز مدور به شكل دايره اعم از ازآهن ونقره و فلزات ديگر ، طوق ، دايره مردم كه به صورت مدور مجتمع شده باشندو نام طوق و گردنبد حيوانات.
حلقه در گوش:كنايه از فرمانبرداري و بندگي و چاكري.
همت خواه: غايت و كماتل آرزوهايت را در خواست كن.
خود بين: خودخواه مو مغرور ومتكبر.
ترك: تُرکنژاد ، کنایه از معشوق و محبوب .
لحد:خاك گور.
نگران:در حال نگريستن ، چشم انتظار، مردد و اميدوار ، مضطرب.
معاني ابيات غزل(205)
(1)تا آن زمان كه از مي و ميخانه اثر ونشانه يي برجاست ، سر خاكسار ما به مانند خاك راه ، زير پاي پير ميكده جاي خواهد داشت.
(2) از روز ازل حلقه ارادت وبندگي پير ميخانه را در گوش خود دارم . ما بر همان قول و قراري كه از روز ازل نهاده ايم بر قرار و بر همان خواهيم بود.
(3) آنگاه كه گذارت بر خاك آرامگاه ما فاقد كمال آرزوهايت را در خواست كن زيرا تربت ما زيارتگاه مردم آزاده جهان خواهد بود.
(4)اي زاهد پيش پا بين دست بردار كه اسرار نهاني و راز افرينش از چشم من و تو پنهان است و همچنان پوشيده خواهد ماند .
(5) محبوب ترك نژادمن كه به عاشق خود رحم ندارد ، امروز مست از خانه بيرون رفت تا ببينم كه باز خونابه از ديده كدام عاشق بي قراري جاري مي شود.
(6) شبي كه به شوق ديدار تو سر بر خاك گور خود نهم تا بامداد روز قيامت چشمان بازم نگران باقي خواهند بود.
(7) اينگونه كه بخت واقبال حافظ سر ناسازگاري دارد ( روز قيامت هم ) زلف معشوق من در دست ديگران خواهد افتاد.
شرح ابيات غزل(205)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
مي دانيم كه در زمان حكومت شاه شجاع يك بار ، حكومت دست به دست شده وموجب قرار دادي كه فيما بين شاه شجاع و برادرشمحمود منعقد مي شود شاه شجاع شيراز را به شاه محمود واگذار و به سوي ابركوه مي رود. در مدت كوتاهي كه شاه محمود بر شيراز مسلط گرديد اوضاع چندان بر وفق مرام حافظ نبود و اين شاعر با وفا و يكرنگ به صف طرفداران شاه محمود نپيوست و همچنان با شاه شجاع در رابطه و مكاتبه بود. اين غزل در اين زمان سروده شده و تعابير و ايهامات آن گواهي بر اين مدعا ست.
مطلع غزل بازگو كننده وفاداري و ثبات عقيده و تأكيدي است بر اين كه شاعر تا هر زمان كه باشد در راه دوست ديرين وفاد ار باقي خواهد ماند. شاعر در بيت دوم مي گويد من غلام حلقه به گوش پير ميخانه بوده و هستم و خواهم بود بايد دانست اين مصراع : برهمانيم كه بوديم و همان خواهد بود را شاه شجاع در نامه يي كه به برادرش شاه محمود مي نويسد و تعهدي را كه فيما بين آن دو بر قرار شده بار ديگر يادآور و خود نيز با آوردن اين مصراع كه به همام تبريزي منسوب است ( بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود) تجديد عهد مي كند . اين نامه و مكاتبه را حافظ مطمح نظر قرار داده و غزلي در همين وزن قافيه و رديف ساخته و مصراع مورد نظر را نيز تضمين كرده و غزل را براي شاه شجاع مي فرستد . در مورد انتساب اين مصراع به همام جاي ترديد است . زيرا در ديوان همام تبريزي كه به سعي مؤيد ثابتي در سال 1333 شمسي چاپ شده غزلي به اين رديف و قافيه وجود ندارد اما بيتي از همام بدين صورت :
سالها سجده صاحب نظران خواهدبود هر زميني كه نشان كف پاي تو بود
در غزلي موجود است و حافظ با تقدم و تأخر مصراعهاي آن در غزل خود آورده است در 2 نسخه از نسخ خطي ، بيتي از غزل همام تبريزي را در غزل حافظ تداخل داده اند كه كاري سهو واشتباه بوده وآن بيت غزل همام به اين صورت آمده است:
( بر زميني كه نشان كف پاي تو بود سالها سجده صاحب نظران خواهدبود )
شاعر در بيت پنجم اين غزل اشاره يي به خروج شاه شجاع از شيراز كرده و با آوردن كلمه (امروز) چنين مستفاد مي شود كه تاريخ غزل احتمالاً همان روز دست به دست شدن حكومت ميان دو برادر باشد و در بيت ششم ، حافظ مراتب نگراني خود را از عاقبت كار شاه شجاع ابزار مي دارد . مفاد ايهامي اين بيت و بيت مقطع غزل دليل بر خوف و رجاي شاعر است به اين معنا كه خروج شاه شجاع از شيراز و تحويل حكومت به برادرش به معناي واقعي خروج او از سياست و دست كشيدن از حكومت نبوده و اين معنا را حافظ كه دوست و محرم و كار گزار دربار شاه شجاع بوده به خوبي مي دانسته كه زير اين كاسه نيم كاسه يي است و با بي صبري منتظر بازگشت فاتحانه شاه شجاع بوده است چنانكه بعداً اين اتفاق عملي گرديد ، اما پيوسته حافظ دل نگران پايان كار بوده و بدين سبب مضامين بيت ششم و هفتم غزل را مي سازد. نحوه تفكر حافظدر سرودن اكثر قريب به اتفاق غزلهايش به ويژه غزلهايي كه باز گو كننده رويداد دهاي سياسي است چنين است كه هر بيتي داراي تعبيري استاما امروزه چون به ريزه كاريهاي تاريخ و تاريخي كه غزل سروده شده كاملاً آگاهي نداريم نمي توانيم به خوبي به آنها پي ببريم به عنوان مثال در اين غزل مشاهده مي شود كه حافظ در بيت چهارم ابتدا به ساكن روي سخن خود را به زاهد خود بين برگدانيده به او مي گويد برو گمشو تو از رازها و سياستهاي پشت پرده سياست خبري نداري و اين توجه حافظ به زاهد خودبين به اين دليل است كه متشرعين از نحوه شب زنده داريها و عيش ونوشهاي شاه شجاع ناراضي بوده ودر تنگنا نهادن او و ترك سلطنت عامل مؤثري بودند و به همين دليل شاعر بيتي از غزل را به صورت ذو وجهين و در كمال مهارت براي حمله به آنها اختصاص مي دهد. در پايان مضموني كه حافظ
در بيت مقطع غزل خود به كار برده و به طنز از بخت خود شكايت و اختيار زلف معشوقه خود را به دست ديگران پيش بيني مي كند از نظامي است:
آن سلسله زلف دلبران است وآن نيز به دست ديگران است
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی