معاني لغات غزل(١٩٩)
واعظ: وعظ كننده ، پند دهنده، اندرزگو، نصيحت گو.
جلوه:نمود، تظاهر.
محراب:مكاني كه امام جماعت در مسجد نماز مي گزارد.
منبر: كرسي كه واعظ برآن قرار گرفته وعظ مي كند.
خلوت:مكان تنهايي، مكان خالي از اغيار، كنايه از منزل و خوابگاه اختصاصي.
آن كار ديگر:كار ديگري غیر از آن كه در وعظ گفتند.
توبه فرمايان:آنها كه دستور توبه مي دهند ، كنايه از واعظان و اندرزگويان.
روز داوري: روز قيامت.
قلب: وارون كردن، دگرگون جلوه دادان.
دغل: اشتباه كاري ، تقلّب، فريبكاري.
داور:قاضي، كنايه از خداوند متعال در روز داوري.
خاك بر سر مي كنند:در زير خاك پنهان و برروي آن خاك مي ريزند ، كنايه از بي اعتنايي و تحقير.
نو دولت:تازه به منصب و جاه ومقام رسيده
بر خودشان نشان :سرجای خود شان بنشان به جایی که استحقاق آن دارند بازگردان .
ناز:تفاخر.
استر: قاطر ، مركب سواري.
مي دهندآبي: آبي مي دهند ، شرابي مي دهند.
توانگر: باتوان ، با نيرو ، بي نياز.
حسن بي پايان:جمال و زيبايي نامحدود و بي نهايت .
زمره:گروه.
تسبيح:نيايش ، ذكرخدا ، خدا را به پاكي و بي نيازي ياد كردن.
طينت: مقداري از گِل، نِهاد اوليه آدم كه از مصالح خاكي بر گرفته شده است.
مخمر: خمير كردن ، سِرشتن.
خروش:بانگ وصدا و همهمه.
شرح ابيات غزل(١٩٩ )
(1) اندرز گويان كه در محراب نماز و بر بالاي منبر در لباس پرهيز كار نمايان مي شوند همين كه در خلوت تنها شدند ، به كارهاي ديگري مي پردازند!
(2) براي من مشكلي پيش آمدده است. از فقيه مجلس بپرس، چرا آنان كه به مردم دستور توبه مي دهند خودشان كمتر به آن عمل مي كنند .
(3) به گمانم آنها به روز قيامت و جزا اعتقادي ندارند كه اين همه در كار خدا تقلب و فريبكاري روا مي دارند. (4) من بنده و غلام پير خراباتم كه مريدان درويش او از سربي نيازي خاك بر سر گنج ريخته آن را تحقير مي كنند.
(5) خدايا اين تازه به دو لت رسيده ها كه به داشتن غلام ومركب سواري استر ، اين همه ناز و تفاخر وتكبر مي فروشند ، سر جاي خودشان بنشان.
(6) اي درويش تهيدست خانقاه ، از جاي خود بر خيز و به محفل عارفان روي آور كه در اينجا با نوشانيدن آبي به دلها نيرو و غنا و بي نيازي مي بخشند .
(7) به همان اندازه كه حسن و جمال بي حد او عاشقان را از پاي در مي آورد، گروه ديگري سودايي عاشق پيشه از غيب سر مي رسند .
(8) اي فر شته ، بر دركارگاه سازندگي عشق با تكبير و از روي نيايش سجده كن زيرا در آنجا خاك سرشت آدم را (با آب عشق) خمير مي كنند .
(9) به هنگام سحر از سوي عرش آواز و همهمه يي به گوش مي رسيد . عقل گفت به گمانم فرشتگان آسماني مشغول خواندن و از بر كردن شعر حافظ اند.
شرح ابيات غزل (١٩٩)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل: رمل مثمن مقصور
اين غزل در زمان حكومت شاه شجاع و در تنفقيد از سران طريقت و شريعت و ريا كاري سروده شده است و بيش از ديگر غزلهايي كه به اين منظور ساخنته شده در آن صراحت لهجه به كار رفته است. چنانكه بيت مطلع غزل به صورت ضرب المثل در آمده است . توالي معاني ابيات 1 الي 3 مدلل مي دارد كه بايستي جاي بيت پنجم و چهارم عوض شود ، در اين صورت معناي چهار بيت اين غزل متوالياً در انتقاد از زاهدان و صوفيان ريايي و گوياي وضع ظاهري آنهاست كه در وضعيت مادي خوبي به سر مي برده و صاحب غلام و اسب واستر بوده اند . شاعر در بيت ششم پس از تشريح حال آنها به درويشان تهيدست خانقاهي خطاب مي كند. كه از خانقاه صوفيان ريايي به محفل عارفان رباني روي آوردند زيرا در آنجا آب حياتي به وارد ين مي آشامند كه دلها را غني و بي نياز مي سازد و آن آب حيات شربت عشق است. شاعر در بيت هشتم همان مفاد بيت :
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
را مطمع نظر قرار داده و به ملايك وفرشتگان مي گويد جاي آن دارد كه نيايش و سجده كني زيرا در ميخانه عشق كاري و خلقتي در منصه ظهور رسيده كه خداوند خالق متعال خود نيز فرموده ات : فَتَباركَ الله اَحسن الخالقين . در بعضي از نسخ بيت زير :
خانه خالي كن دلا تا منزل سلطان شودكاين هوسنا كان دل و جان جاي لشكر مي كنند
در ماقبل بيت آخر ثبت شده كه در آن ايهامي به شاه شجاع دارد و معناي ظاهري آن چنين است: براي آنكه سلطان عشق درمنزل دل فرود آيد بايستي خانه را از غبار بپردازي و براي او آماده نگاه داري ، نه مانند هوسبازان دنيا دار كه دلهايشان از سياهي لشكر خواهشهاي نفساني پر شده است. شاعر در مقطع غزل و در عالم تفاخر مطلبي را عنوان مي كند كه هر خوانند ديوان او مفاد آن را از بر داشته و قلباً به آن اعتقاد دارد : فرشتگان آسمان هم شعر حافظ را از بر مي كنند.
شرح جلالی بر حافظ