معاني لغات غزل(187)
نياز : دعا ، تمنا و حاجت، احتياج
عتاب: ناز كردن ، خشمگيني ، سرزنش كردن ، ملامت كردن
كرشمه: غمزه ، ناز و رفتار دلبرانه با اشارت چشم وابروي، عشوه ، خشم تؤأم با ناز و ادا
عاشقانهبكش:مانند عاشقان با ميل ورضا تحمل كن
ملك :عالم ماده ، كنايه از اين دنيا ، عالم محسوسات
ملكوت: عالم معنا ، عالم غيب.
حجاب: پرده ، مانع ، روپوش.
جام جهان نما: جام جمشيد ، جام جم ،ر جام كيخسرو با نگاه كردن در آن هفت كشور را مي ديد و بعضي بر آنند كه دل كيخسرو صاف و فاقد حجاب بود و بينش وسيعي داشت ( به غزل 137رجوع شود. )و در اصطلاح عرفا : قلب انسان و محل تجلي عشق الهي .
طبيب عشق: ( اضافه تشبيهي ) عشق به طبيب تشبيه شده .
مسيحا: در زبان سرياني مسيح را مسيحا تلفظ مي كنند
مسيحا دم :دم ونفس مسيح كه مرده را زنده مي كرد.
با خداي خود انداز : به خداي خود واگذار كن .
مدعي :صاحب ادعا ي ناروا
بخت خفته: بنا به عقيده قدما بخت ودولت هر كس ممكن است ، خفته يا بيدار باشد و كسي كه بختش بيدار باشد . با دولت و خوشبختي قرين است.
بيداري :يك نفر بيدار .
فاتحه : سوره الحمد كه نماز با آن شروع مي شود ، آغاز .
وقت فاتحه صبح: به هنگام نماز صبح .
بوئي:اثر ونشانه يي ، رايحه يي.
دلالت: راهنمايي .
معاني ابيات غزل( 187)
(1) اي دل بسوز و بگداز كه از سوز وگداز تو كارها بر مي آيد . يك دعاي نيمه شب صد گونه بلا را دفع و برطرف خواهد كرد.
(2) سرزنش وناز يار زيبا رو را مانند عاشقان با ميل و رضا تحمّل كن زيرا يك غمزه وعشوه و رفتار شيرين اوتلافي صد بار بي مهري اورا خواهدكرد.
(3) همه حجاب و موانع از عالم محسوس خاكي تا عالم بالا از پيش چشم كسي كه در خدمت صفا و جلا دادن جام جهان نماي قلب خود باشد برداشته خواهد شد.
(4) عشق، طبيعي مهربان و صاحب نَفَس روح بخشي مسيحيايي است اما چون تو درد عشق نداري او چه كسي را معالجه كند؟
(5) كارت را به خداي خود واگذار و اميدوار باش كه اگر مخالفان به تو رحم نمي كنند خدا به تو رحم خواهد كرد. (6) ازاين بخت به خواب رفته دلتنگم . آيا مي شود كه سحر خيز بيدار دلي به هنگام نماز صبح در حق من دعايي بكند( تا بخت خفته من بيدار شود).
(7) حافظ ( در آتش دوري گداخت و نشاني وبهره و بويي از گيسوي يار نصيبش نشد. شايد باد صبا اورا به اين دولت راهنمايي كند.
شرح ابيات غزل (187)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون محذوف
*
گمان اين ناتوان بر اين است كه اين غزل محصول ايا م جواني حافظ مربوط به زمان حكومت شاه شيخ ابواسحاق است كه حافظ آرزوي تقرب به آن را در دل خود مي پروريده است و از مفاد و ايهام بيت پنجم چنين بر مي آيد كه شا عر رقيبي ، مانع نزديكي حافظ با دربار شاه بوده است و اين كه شاعر دربيت مقطع نامي از زلف يار مي برد اين احتمال را تقويت مي بخشد، زيرا شاه ابواسحاق داراي زلفهاي بلندي بوده و حافظ به آن ، در غزلهاي ديگر هم اشارتي دارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان