معاني لغات غزل (175)
صبا:نسيم ملايمي كه صبح و غروب از جانب شمال شرقي مي وزد . تهنيت:خوشامد گويي ، شادباش ، تبريك ، مباركباد.
موسم : فصل ،زمان.
ناز:آسايش ، تنعم، كامراني .
نوش : آشاميدني شيرين و گوارا .
مسيح نفس:به مانند نفس مسيح ، روحبخش ، عيسوي دم .
نافه:كيسه يي در زير شكم آهو ي نر سرزمين ختن و تاتارستان كه از آن مايعي معطر قهو هاي تيره خارج مي شود به نام مشك موسوم است.
نافه گشاي:بازكنند ه مخزن مشك ، پراكنده بوي خوش ، مشك بيز.
خروش : با صداي بلند خواندن ، با صداي بلند صحبت كردن .
تنور لاله:( اضافه تشبيهي ) لاله به سب رنگ قرمز و حالت پياله يي بودن آن به تنور تشبيه شده است.
بر فروخت:شعله ور ساخت .
غرق عرق گشت:از رشك در عرق شرم غرق شد.
گل به جوش آمد : گل به هيجان آمدو بي قرار شد و برشاخه به حركت در آمد.
نيوش: بگوش بگير ، بشنو، بپذير.
عشرت: شادماني ، عيش ونوش .
هاتف: فرشته پيام آور ، اواز دهنده يي كه خود او ديده نشود ، سروش غيبي .
تفرقه: جدايي ، پراكندگي.
تا شوي مجموع:تا جمعيت خاطر پيدا كني.
اهرمن: ديو، شيطان.
سروش:فرشته.
مرغ صبح:مرغ سحر، بلبل.
سوسن آزاد :سوسن ده زبان ، گلي با 5 گلبرگ و 5 كاسبرگ همرنگ و سفيد مشابه به زبان .
نامحرم:ناآشنا ، غريبه.
مجلس انس:مجلس خصوصي ، انجمن دوستان يكدل . خر قه پوش:صوفي رياكار و متظاهر .
زهد ريا: زهد ريايي ، تظاهر به پرهيزكاري.
مستي زهد: غرور وتكبر ناشي ا ريا كاري وتظاهر به پرهيزكاري .
معاني ابيات (175)
(1)نسيم صبا براي گفتن شاد باش نزد پير مي فروش آمد. چرا كه فصل بهار ، فصل شادي و شادماني و عيش نوش فرا رسيده است. (2) هوا به مانند نفس مسيحا روح بخش و بادسبب پراكنده شدن بوي خوش و در ختها سبز شده و مرغان به آواز ه خواني افتاد اند . (3) نسيم بهاري چنان تنور لاله را شعله ور و سرخرنگ كرد كه غنچه از شرم به عرق نشست و گل به هيجان و جنب و جوش افتاد . (4) با گوش هوش اين گفته را از من بپذير و به شادماني گراي كه سحر گاهي اين سخن از نداي فرشته يي به گوش من رسيد . (5)فكرهاي متفرقه وآرزوههاي جور واجور رارها كن تا جمعيت خاطر و طمأنيه و حضور قلب پيدا كني ، زيرا ديو چو بيرون رود فرشته در آيد. (6) نمي دانم كه گل سوسن كه از رنگ تعلق آزاد است از بلبل چه شنيده كه با آنكه ده زبان دارد لب فرو بسته است. (7) در انجمن دوستان يكرنگ ، جاي آن نيست كه نامحرمي حضور يابد . سر پياله را بپوشان كه سرو كله خرقه پوش ريا كار پيدا شد.(8) حافظ خانقاه را ترك گفته يه سوي ميخانه مي رود ، گويا از غرور مستي آفرين تظاهر به پرهيزكاري ، به هوش آمده است.
شرح ابيات غزل(175)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم
*
اين غزل در وصف بهار ، در هشت بيت سروده شده كه چهار بيت اول آن در توصيف آب وهواي معتدل و نسيم روح بخش اين فصل و چهار بيت نهايي آن در توصيه واندرز ، آميخته به نكات عرفاني وارائه طريق صراط مستقيم اهل طريقت است كه به ترتيب چنين است : 1- در بيت پنجم مي فرمايد اينقدر آرزوي خواسته هاي متفرقه خواهشهاي جور واجور در دل مپروان تا جمعيت خاطر طمأنينه پيدا كني . 2- به همان علت كه سوسن با داشتن زبان ، وقتي حرف منطقي از بلبل شنيد خاموش شد نصيحت را از دل و جان بپذيرد و اين تمثيل به صورت غير مستقيم ، به مخاطب ، روش قبول نصيحت را ياد مي دهد . 4 با افراد غير مستعّد و مقلّد و سطحي و متظاهر به دينداري نشست و برخاست مكن. 4- حافظ از خانقاه صوفيان متظاهر به ميكده معرفت روي آورد . او از غرور ومستي تظاهر به ديانت دست كشيده و به هوش آمده و اين اوست كه دارد با تو اين سخنها رادر ميان مي نهد .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی