خطبه 121
این خطبه هم مربوط به وقایع جنگ صفین است اما بعد از انقضای آن جنگ، و در این خطبه امیرالمومنین(ع) ابراز تاسف مینماید که چرا بایستی در اسلام وضعی پیش بیاید که گروهی از مسلمین مجبور بشوند با گروهی دیگر از مسلمانها که راه حق را رها کرده، راه باطل را پیش گرفتهاند بجنگند.
خطبه 122
در این خطبه یکی از مظاهر درخشنده جوانمردی و نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آشکار میشود و آن توصیهای است که برای رعایت حال ترسوها(کسانی که در جنگ میترسند) مینماید. میدانیم که علی بن ابوطالب(ع) دلیرترین شجاع عربستان بود و در روحیه او ترس در میدان جنگ مفهوم نداشت و طبق قواعد روانشناسی جنگجویان دلیر و بیباک، سربازان ترسو را با چشم حقارت مینگرند اما جوهر نجابت و شرافت امیرالمومنین(ع) آن قدر پاک است که در این خطبه به سربازان بیباک توصیه میکند که رعایت حال سربازان ترسو را بکنند و حتی از آنها نیز دفاع نمایند و امیرالمومنین(ع) چنان به این اصل پایبند بود که در هیچ جنگ حتی به روی سرباز ترسوی دشمن، شمشیر نکشید و همین که میدید که دشمن از بیم میلرزد شمشیر خود را فرود میآورد و به سرباز بیمناک خصم فرصت میداد که تسلیم یا دور شود.
خطبه 123
این خطبه مربوط است به فن جنگ از نظر به کار بردن شمشیر و نیزه و مواظبت از همقطاران و زیر نظر داشتن دشمن و امیرالمومنین(ع) که در تمام جنگهایی که در آن شرکت کرد فاتح شد بهترین آموزگار فن جنگ به شمار میآمد و کمتر کسی در شمشیر زدن، همطراز امیرالمومنین(ع ) بود، و در جنگها، هرگز دو بار پیاپی، شمشیر را به حرکت در نمیآورد برای این که در ضربت اول خصم از پا در میآمد.
خطبه 124
این خطبه هم مربوط است به حکمیت و میدانیم که در موضوع حکمیت، اصرار مردم بود که امیرالمومنین(ع) را با آنان موافق کرد وگرنه آن حضرت بعد از این که به دستور عمروعاص، در سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه بلند کردند به سپاهیان خود گفت به جنگ ادامه بدهید اما بعد از خاتمه کار، همانها که بر خلاف دستور امیرالمومنین(ع) دست از جنگ کشیدند و حکمیت را پذیرفتند بر امیرالمومنین(ع) ایراد گرفتند که چرا با حکمیت موافقت کرده و در کار خلافت که مربوط به خداوند میباشد افراد بشر را دخالت داده است.
خطبه 125
شارحان نهجالبلاغه در مورد موضوع این خطبه میگویند که در دوره حیات رسولالله (ص) و خلافت ابوبکر، بیتالمال به طور مساوی بین مسلمین تقسیم میشد و در دوره خلافت عمر بن الخطاب آن رسم تا اندازهای بر هم خورد و بعضی از سران قوم بیشتر از افراد عادی از بیتالمال استفاده میکردند و در دوران خلافت عثمان، تبعیض، طوری حکمفرما شد که بیتالمال تقریبا دربست به خویشاوندان خلیفه و اعضای قبیله او و متنفذین دیگر تعلق گرفت ولی امیرالمومنین(ع) بعد از این که خلیفه شد درآمد بیتالمال را به طور مساوی بین مسلمانها تقسیم کرد و به همین جهت کسانی که از درآمدهای هنگفت و رایگان محروم شدند کمر به خصومت با امیرالمومنین(ع) بستند و به معاویه ملحق شدند و عدهای از مسلمانها هم از امیرالمومنین (ع) خواستند که به آنها به سبب این که به اصطلاح اسم و رسم دارند از بیتالمال بیشتر بدهد و امیرالمومنین نپذیرفت و در این خطبه میخوانیم که به آنها چه گفت.
خطبه 126
در این خطبه که موضوع آن مربوط به خوارج میشود(خوارج کسانی بودند که از دستور خلیفه زمان امیرالمومنین سرپیچی کردند) حضرت راجع به کسانی صحبت میکند که درباره او غلو مینمایند و وی را خیلی برتر از آنچه هست میدانند و یکی از آن دستههای غلو کننده در آینده موسوم به علی اللهی شدند یعنی کسانی که میگفتند علی بن ابوطالب(ع) خدا میباشد و دسته دیگر کسانی بودند که امیرالمومنین(ع) را پیغمبر میدانستند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) نام هر دسته را نمیبرد و به طور کلی از آنها سخن میراند.
خطبه 127
این خطبه مربوط است به پیش بینی وقایع آینده و در آغاز خطبه امیرالمومنین(ع) احنف را طرف خطاب قرار میدهد که اسم کوچک او حمزه بود و از اصحاب امیرالمومنین(ع) به شما میآمد و اما موضوع پیش بینی به طوری که بعضی از محققان اظهار کردهاند در آغاز خطبه مربوط است به امیر زنگیان که سربازانش وقتی قدم بر میدارند آثاری که از قدمهای آنها بر زمین میماند به اثر پای شتر مرغ شباهت دارد لیکن در وسط خطبه، همچنان بنابر نظریه شارحان نهجالبلاغه، منظور امیرالمومنین(ع) قوم مغولی میباشد که آن قوم مدتی قبل از تهاجم بزرگ مغولان در آغاز قرن هفتم هجری در خراسان و مناطقی که مورخان اسلامی آنجا را ماوراءالنهر میخواندند با بعضی از اقوام مغولی زد و خورد کردند.
خطبه 128
در این خطبه، امیرالمومنین(ع) ابنای روزگار خود را مورد انتقاد قرار میدهد و از درستکاران و پاکانی که از جهان رفتند یاد مینماید و آنهایی را که نهی از منکر میکنند و خود همان منکر را به جا میآورند لعن مینماید.
خطبه 129
به طوری که شارحان نهجالبلاغه میگویند این خطبه هنگامی از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد که خلیفه سوم اباذر(ابوذر) غفاری را از مدینه تبعید کرد و او را مجبور نمود که در صحرای(ربذه) در فاصله پنج فرسنگی مدینه به سر ببرد و امیرالمومنین(ع) هنگامی که اباذر غفاری را از مدینه اخراج میکردند وی را بدرقه نمود و این خطبه را در حال بدرقه کردن اباذر ایراد کرد و اما علت اخراج اباذر از مدینه و سکونت او در صحرای(ربذه) در پاورقی همین خطبه به نظر خوانندگان میرسد.
خطبه 130
این خطبه به روایتی بعد از جنگ جمل و به روایتی بعد از جنگ صفین ایراد شده و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید آنچه وی به انجام رسانید(یعنی جنگ)برای تحصیل قدرت دنیوی یا برای تحصیل مال فراوان نبود بلکه برای این بود که مسلمین در زندگی خود امنیت داشته باشند و آنچه از بیتالمال بایستی به مردم برسد بالسویه بین آنها تقسیم گردد در این خطبه، کلمه(مرتشی) دیده میشود یعنی(رشوه گیرنده) و امیرالمومنین(ع) که مظهر تقوی و امانت و عدالت بود از حاکم و قاضی رشوه گیرنده فوقالعاده نفرت داشت و گویا قبل از این خطبه کلمه مرتشی از لحاظ لغوی در جایی دیده نشده است.
خطبه 131
خواندن خطبههای امیرالمومنین(ع) این اختصاص را دارد که خواننده را سیر نمیکند و بعد از خواندن هر خطبه، مایل میشود که خطبه دیگر را بخواند تا این که از معالم مولای متقیان برخوردار شود و دیگر این که با خواندن هر خطبه، خواننده بیشتر در قبال نبوغ ادبی و فصاحت مافوق بشری امیرالمومنین(ع) سر تعظیم فرود میآورد و کلام آن حضرت در خطبهها آن قدر بلیغ است که نمیتوان گفت که کدام خطبه، از لحاظ فصاحت و بلاغت بر خطبه دیگر ترجیح دارد جز این که بعضی از خطبهها طولانیتر از خطبههای دیگر میباشد و طبیعی است که در ترجمه خطبهها از زبان عربی به زبان دیگر، هیچ مترجم، آن توانایی را ندارد که اسلوب ادبی مخصوص امیرالمومنین(ع) را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگری کند و برای ادراک ارزش ادبی کلام امیرالمومنین(ع) باید آن را در متن عربی خواند و فیالمثل در این خطبه، جمله آخر این است(و قربوا الظهور الزبال) و آنهایی که زبان عربی را ولو در پایه به ابتدایی میدانند، میفهمند چه معنای وسیع در این جمله زیبا و با شکوه گنجانیده شده و ترجمه لفظی این جمله چنین است (و برای جدایی از این دنیا زین بر اسب بگذارید) اما اگر بتوان یک کوه را در یک انگشتانه جا داد میتوان تمام معانی وسیع این جمله را با این ترجمه فارسی بیان کرد.
خطبه 132
در این خطبه امیرالمومنین(ع) درباره قرآن صحبت میکند و به مسلمین توصیه مینماید که همواره از قرن یعنی از فهم آنچه در قرآن نوشته شده کمک بگیرند و اگر چنین کنند، هرگز در هیچ کار در نمیمانند و نیز شمهای در مورد دنیا بحث میکند و به مردم میفهماند که دنیا به هیچ کس وفا نخواهد کرد و از خداوند برای رستگاری مسلمین استعانت مینماید.
خطبه 133
در مورد جنگی که در دوره خلافت عمر بن الخطاب بین ملسمین و رومیها درگرفت اختلاف روایت وجود دارد و بعضی برآنند که آن جنگ در سال ششم خلافت عمر در گرفت و بعضی میگویند در سال هشتم خلافت او مشتعل شد . در سال ششم خلافت عمر بن الخطاب امپراطور روم هراکلیوس(هرقل) بود اما وی در سال هفتم خلافت عمر، مرد و به جایش(کونستانس دوم) امپراطور روم شد و باید بدانیم که مقصود از(روم) در این خطبه روم صغیر است که اروپائیان به اسم(بیزانس) میخواندند و مورخان اسلامی این نام را به شکل(بوزنطیه) وارد کتابهای خود کردهاند و پایتخت روم صغیر یا(بوزنطیه) شهر استامبول کنونی بود که سلاطین عثمانی آن را به شکل(اسلامبول) متداول نمودند یعنی مدینه اسلام (مرکز سیاسی اسلام) چون سلاطین عثمانی خود را خلیفه و پایتختشان را مرکز سیاسی دنیای اسلام میدانستند و در هر حال جنگی که در زمان خلافت عمر، بین مسلمین و رومیها درگرفت بین مسلمانها و روم صغیر مشتعل گردید و در دورههای بعد هم، جنگ بین مسلمانها و رومیها همواره جنگی بود که بین مسلمین و روم صغیر درمیگرفت تا این که سلطان محمد دوم مقلب به فاتح پادشاه عثمانی استامبول را تسخیر کرد و حکومت روم صغیر بعد از تقریبا هزار و یکصد سال منقرض شد و موضوع این خطبه مشاوره عمر بن الخطاب خلیفه دوم با امیرالمومنین(ع) راجع به جنگ با رومیها است و عمر یک قشون از سربازان اسلام را به فرماندهی خالد بن ولید و ابوعبیده معروف به جراح برای جنگ با رومیها فرستاد و آن دو بعد از نبرد اول، رومیها را خیلی قوی دیدند و از عمر بن الخطاب کمک فوری خواستند و عمر تصمیم گرفت که خود به جنگ برود و با امیرالمومنین(ع) مشورت کرد و نظریه مولی در این خطبه خوانده میشود.
خطبه 134
این خطبه جنبه عتاب دارد و از این جهت از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردید که بین مولای متقیان و عثمان خلیفه سوم گفتگویی شد و(مغیره بن اخنس) که حضور داشت به عثمان گفت که جواب دادن به علی بن ابوطالب(ع) را به من واگذارد و به موجب یک روایت، برادر(مغیره بن اخنس) که مشرک بود در جنگ احد، به دست امیرالمومنین(ع) کشته شد و به همین جهت(مغیره) نسبت به مولی کینه داشت و امیرالمومنین(ع) پس از این گفته(مغیره) را شنید این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 135
امیرالمومنین(ع) در این خطبه دستهای از مردم را مورد نکوهش قرار میدهد که برای منظورهای شخصی با او بیعت کردند نه برای پیشرفت دین خدا و از آنها میخواهد که روش باطنی خود را تغییر بدهند و برای راه حق با وی همکاری نمایند.
خطبه 136
این خطبه مربوط است به دشمنی(طلحه) و(زبیر) با امیرالمومنین(ع) و این که آنها مولای متقیان را متهم به کشتن عثمان کردند در صورتی که خودشان در قتل او دخالت مستقیم داشتند و در این خطبه امیرالمومنین(ع) میگوید که چگونه او را مجبور نمودند تا بیعت آنان را بپذیرد.
خطبه 137
شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که در این خطبه، منظور امیرالمومنین(ع) از این جمله که میبینم چون جانوری در شام نعره بر میآورد عبدالملک بن مروان است که بعد از پدرش در شام(سوریه) خلیفه شد و مدت خلافتش نسبت به سایر خلفای اموی بالنسبه طولانی بود چون بیست سال با ستمگری خلافت کرد و حکام او از جمله الحجاج معروف، عدهای زیاد از مردم بیگناه را کشتند و میگویند که مسجد(قبه الصخره) را در بیت المقدس در دوره خلافت عبدالملک بن مروان ساخته شد.
خطبه 138
بعضی از کسانی که راجع به خطبههای امیرالمومنین(ع) تحقیق کردهاند میگویند که این خطبه زمانی ایراد شد که میخواستند ابوبکر را به خلافت انتخاب کنند اما اکثر شارحان نهجالبلاغه میگویند که این خطبه به سبب شورای 6 نفری که به موجب وصیت عمر بن الخطاب تشکیل گردید ایراد شده است و گفتیم که عمر بن الخطاب قبل از این که از دنیا برود وصیت کرد که بعد از او یک شورای 6 نفری تشکیل گردد و خلیفهای را که بایستی جانشین او شود انتخاب نماید و سایر وقایع مربوط به آن شورا را چون در این کتاب نوشته شده تکرار نمیکنیم.
خطبه 139
این خطبه مربوط است به مذمت و بدگویی از اشخاص و غیبت کردن. و بدگویی از اشخاص حتی اگر راست باشد مذموم است و در این مورد حدیثی از رسولالله(ص) نقل شده که به این مضمون میباشد. روزی رسول الله(ص) در مسجد راجع به مذمت غیبت صحبت میکرد و یکی از مستمعان پرسید ای رسولالله(ص) اگر کسی در غیاب دیگری از او بدگویی کند ولی آنچه بگوید راست باشد آیا باز مرتکب گناه شده است؟ رسولالله(ص) گفت بلی و حتی اگر راست بگوید باز غیبت است و در غیر آن صورت یعنی در صورت دروغ گفتن بهتان ناحق زده است که گناهی است بزرگ و غزالی دانشمند معروف که در سال 508 هجری در طوس زندگی را به درود گفت در کتاب خود به اسم احیاء العلوم دوازده مورد را ذکر کرده که هر یک از آنها اگر در غیاب دیگری گفته شد غیبت است و موارد دیگر را هم که مشمول گناه غیبت نمیشود ذکر نموده و از جلمه اگر مظلومی که مورد ستم قرار گرفته در غیاب ظالم از او در مورد ستمی که بر وی وارد آمده بدگویی کند آن بدگویی در مورد آن ستم مشمول گناه غیبت نمیشود(که این موضوع در قرآن در آیه 148 از سوره نساء آمده است).
خطبه 140
این خطبه هم مثل خطبه قبل، در مذمت از غیبت و بدگویی است و امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید تاثیر بدگویی زیاد میباشد، به طوری که حتی یک سخن باطل و دروغ، در مورد یک شخص بر حق و راست، در او موثر واقع میشود و کسانی که عادت دارند از اشخاص بدگویی کنند باید این خطبه مولای متقیان را بخوانند و صائب تبریزی شاعر فارسی زبان با الهام از توصیه امیرالمومنین(ع) میگوید:
کوه ناهموار را هموار کردن سخت نیست حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است