خطبه 31
این خطبه مربوط است به ماموریتی که حضرت امیرالمومنین(ع) به عبدالله بن عباس میدهد برای این که نزد زبیر برود و در این خطبه بر طبق نظریه شارحان نهجالبلاغه معنای تشبیه(کالثور عاقصا قرنه) یعنی مانند گاوی با شاخهای پیچیده این است که طلحه مردی است خشن و تندخو و نیز این استعاره که او سوار بر شتر نافرمان میشود و میگوید شتری است فرمانبردار به این معنی میباشد که طلحه کارهای دشوار را پیش میگیرد بدون این که از قبل راجع به آنها مطالعه کرده باشد و تصور مینماید که کاری است آسان و دیگر این که زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) خویشاوندی داشت و مادرش موسوم به صفیه، خواهر ابوطالب بود و لذا مادر زبیر، عمه حضرت امیرالمومنین(ع) میشد و در آخر خطبه مرحوم سید رضی راجع به آخرین جمله خطبه متشکل از چهار کلمه اظهار نظریه مینماید.
خطبه 32
این خطبه را به خطا، منسوب به معاویه کردند و بعضی گفتند که این خطبه را معاویه ایراد کرده است و به همین جهت مرحوم سیدرضی در انتهای این خطبه انتساب آن را به معاویه رد کرده و اگر هم آن مرحوم این نظریه را ابراز نمینمود هر کس که این خطبه را میخواند در انتساب آن به حضرت امیرالمومنین(ع) کوچکترین تردید پیدا نمیکرد زیرا سبک بیان و بلاغت جملات و ایجاز کلمات و در عین حال وسعت معانی سبک مخصوص حضرت امیرالمومنین(ع) است و دیگر این که معاویه، اهل فضل نبود تا بتواند یک چنین خطبهای را ایراد نماید و فقط کور سوادی داشت و حتی نمیتوانست در موقع ضرورت خود نامه بنویسد و نامهها را کاتب مینوشت. اما پسرش یزید که بعد از معاویه حکمران شام و خلیفه شد با سواد بود و شعر هم میسرود و در هر حال این خطبه از مردی کورسواد چون معاویه نیست و توضیح دیگر را در این خصوص مرحوم سیدرضی در آخر خطبه میدهد.
خطبه 33
شارحان نهجالبلاغه راجع به این خطبه چنین گفتهاند که عبدالله بن عباس روایت میکند که روزی در ذیقاره که محلی است بین واسط و کوفه بر امیرالمومنین(ع) وارد شدم و با تعجب دیدم که مشغول وصله زدن بر کفش خود میباشد و او از من پرسید این کفش چقدر میارزد من جواب دادم هیچ ارزش ندارد و او گفت به خدا سوگند که این کفش بیارزش، در نظر من از خلافت کردن بر شما بیشتر میارزد و من برای این خواستم خلافت کنم تا اینکه حقی را پابرجا نمایم و از باطلی جلوگیری کنم و عبدالله بن عباس بیش از این چیزی از جواب حضرت امیرالمومنین(ع) ذکر نمینماید و معلوم است که منظور مولی این بوده که آن خلافت که در آن حقی پابرجا نگردد و از باطلی جلوگیری نشود خلافت نیست و عبدالله بن عباس روایت میکند که حضرت امیرالمومنین(ع) پس از آن پاسخ، خارج شد و این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 34
این خطبه در کوفه ایراد شده و سبب ایراد خطبه این است که حضرت علی بن ابوطالب(ع) به مردان کوفه دستور داده بود که برای جنگ آماده شوند و در نخیله که محلی است خارج از کوفه مجتمع گردند تا از آنجا به جنگ بروند و کسی نباید از نخیله که معسکر یعنی اردوگاه بود خارج شود، اما عدهای زیاد از مردان که در نخیله بودند، شبانه از آنجا خارج شدند و به کوفه نزد زن و فرزندان خود برگشتند و حضرت امیرالمومنین(ع) از این نافرمانی آزردهخاطر شد و به کوفه رفت و این خطبه را ایراد کرد و در این خطبه، جملهای است که این دو کلمه در آن دیده میشود(انفراجالراس) یعنی جدا شدن سر از تن و راجع به مفهوم این دو کلمه، از طرف سیدرضی تفسیری شده که در آخر خطبه، خوانده میشود.
خطبه 35
این خطبه، از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در کوفه بعد از واقعه حکمیت ایراد شد و واقعه حکمیت چون بسیار معروف است و در مقدمه این کتاب هم میخوانیم که چگونه عمرو عاص در روز حکمیت ابو موسی اشعری را فریب داد و معاویه را به خلافت منصوب کرد در اینجا تکرار نمینماییم و میگوییم که در این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) دو ضربالمثل ذکر گردیده که برای فهم کلام حضرت مولی بایستی از مفهوم ضربالمثلها اطلاع حاصل کرد و به همین جهت مرحوم سیدرضی در پایان خطبه، آن دو ضربالمثل را مورد توضیح قرار داده که یکی(لو کان یطاع لقصیر امر) است و دیگری توقف در(منعرجاللوی).
خطبه 36
این خطبه، قبل از جنگ نهروان ایراد شد و آن جنگ در روز 9 ماه صفر سال 1308 هجری درگرفت. نهروان یک نهر(یک کانال) آبیاری بود که برای مشروب کردن مزارع احداث شد و آن نهر در دشت موسوم به(حروراء) به وجود آمد و شارحان نهجالبلاغه محل آن شهر را در دوازده میلی شهر کنونی بغداد تعیین کردهاند و جنگی که در دشت حروراء کنار نهروان در سال 1308 هجری بین سپاه امیرالمومنین(ع) و مخالفان آن حضرت به اسم خوارج درگرفت یکی از جنگهای معروف دوره خلافت حضرت امیرالمومنین(ع) میباشد و علت شعلهور شدن آتش آن جنگ در تمام تواریخ اسلامی نوشته شده و خوارج کسانی بودند که بعد از واقعه حکمیت با امیرالمومنین(ع) مخالفت کردند در صورتی که قبل از حکمیت اندرز آن حضرت را نپذیرفتند و شماره آنها 12000 تن بود و 8000 تن از آنها پشیمان شدند و به حضرت پیوستند ولی 4000 تن دیگر در مخالفت باقی ماندند و امیرالمومنین(ع) در جنگ نهروان آنها را به کلی سرکوب کرد و این خطبه قبل از آغاز جنگ نهران از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد شد.
خطبه 37
شارحان نهجالبلاغه بر این عقیده هستند که این خطبه را امیرالمومنین(ع)بعد از جنگ نهروان ایراد کرده است و آنچه در این خطبه راجع به خود میگوید حقایقی است که مورخان اسلامی(از هر فرقه) تصدیق کردهاند و به راستی در صدر اسلام، در زمان حیات حضرت رسولالله(ص) علی بن ابوطالب(ع) همواره برای پیشرفت دین پیش قدم بود و اگر بعد از رحلت رسولالله(ص) علی بن ابوطالب(ع) مدتی طولانی، از امور سیاسی کنارهگیری کرد آن هم برای اطاعت از دستور رسولالله(ص) بود و در همین خطبه امیرالمومنین(ع) این نکته را ذکر مینماید و آخرین جمله خطبه، با این مضمون(و اذا المیثاق فی عنقی لغیری) یعنی عهدی که پیغمبر از من گرفته بر گردن من است(بر ذمه من است)تصریح این موضوع میباشد که پیغمبر(ص) از من عهد گرفت تا بعد از او اقدامی نکنم که سبب ایجاد تفرقه بین مسلمانان بشود و شارحان نهجالبلاغه در مورد مفهوم این جمله، به همین شکل موافقت دارند.
خطبه 38
این خطبه مربوط است به معنای کلمه شبهه و امیرالمومنین(ع) در این خطبه نشان میدهد که برای یک دیندار با تقوی شبهه به وجود نمیآید زیرا آن که متدین است راه راست را مییابد و دچار تردید و شبهه نمیشود و آنهایی گرفتار شبهه میشوند که راه راست را نمیتوانند پیدا کنند و آن هم ناشی از این است که ایمان آنها چنان قوی نیست که راه مستقیم را پیدا نمایند.
خطبه 39
(منطقه عینالتمر) نزدیک کوفه به اصطلاح امروز یک پایگاه استراتژیکی بود و امیرالمومنین(ع) فرماندهی آن منطقه را به مالک بن کعب سپرد و نعمان بن بشیر از افسران بلند پایه معاویه با 2000 سرباز درصدد حمله به عینالتمر برآمد در صورتی که مالک بن کعب در آن موقع برای دفاع از آن موضع بیش از 100 سرباز نداشت و به همین جهت از امیرالمومنین(ع) کمک خواست و آن حضرت به مردم گفت برای کمک به پادگان عینالتمر آماده جهت رفتن به میدان جنگ شوند و بیش از 300 نفر دعوت حضرت را اجابت نکردند و آن عده برای جلوگیری از تهاجم 2000 سرباز نعمان بن بشیر کافی نبود و به همین جهت امیرالمومنین(ع) ناراضی شد و این خطبه را ایراد نمود لیکن پس از ایراد این خطبه ابنحاتم رئیس قبیله طائی گفت یا امیرالمومنین قبیله من دارای 1000 مرد است که من آنها را آماده برای رفتن به میدان جنگ میکنم و امیرالمومنین(ع) گفت شایسته نیست که سنگینی وظیفه جهاد که بر عهده همه مسلمین است فقط بر دوش یک قبیله بیفتد و خطبه امیرالمومنین(ع) در مردم موثر واقع گردید و 1000 مرد در نخیله نزدیک کوفه، برای رفتن به کمک مالک بن کعب آماده شدند اما قبل از اینکه آن سپاه حرکت کند، مالک بن کعب به حضرت اطلاع داد که مهاجمان عقب رانده شدهاند و مراجعت کردند و آن مرد دلیر با همان 100 سرباز که داشت توانسته بود سپاه نعمان بن بشیر را عقب براند و این است خطبهای که حضرت به سبب آن واقعه ایراد نمود.
خطبه 40
در مقدمه این خطبه این جمله بر زبان حضرت امیرالمومنین(ع) جاری شده است(کلمه حق یراد بها باطل) یعنی کلمه حقی است که منظور باطل را بیان مینماید و 14 قرن است که اهل صدق و صفا این جمله را مورد استناد قرار میدهند و شارحان نهجالبلاغه میگویند که امیرالمومنین(ع) این خطبه را موقعی ایراد کرد که شنید خوارج میگویند(لاحکم الا لله) یعنی کسی را جز خدا نمیسزد که حکم صادر نماید و حضرت این خطبه را ایراد کرد تا اینکه به خوارج بفهماند احکام اسلامی علاوه بر قرآن از سنت رسولالله(ص) نیز استخراج میشود.
خطبه 41
حضرت علی بن ابیطالب(ع) مردی بود راستگو و درست کردار و متنفر از هر نوع دغلکاری و خدعه و زیرکی را در راستی و درستی میدانست بر خلاف اشخاص نادان و بیاطلاع و احیاناً ساده که تصور مینمایند آن که دغلکار است، زیرک میباشد و ناگفته نماند که در بین افراد نادان، کسانی هستند که وجدان تربیت شده دارند و آنها هم از دغلکاری و حیلهگری متنفر هستند ولو نتوانند نام خود را بنویسند یا بخوانند و در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) دغلکاری و حیلهگری را نهی مینماید.
خطبه 42
مردی چون امیرالمومنین(ع) که غذایش نان خشک است و برای اینکه نرم بشود آن را در آب فرو میبرد کفش خود را وصله میزند دارای هوی و هوس نیست و آرزوهای دنیوی ندارد و او مایل است که دیگران هم هوی و هوس را از سر دور کنند و آرزوهای دنیوی نداشته باشند و این خطبه، به همین سبب از طرف آن حضرت ایراد شده است.
خطبه 43
این خطبه از طرف علی بن ابوطالب(ع) هنگامی ایراد گردیده که آن حضرت جریر بن عبدالله بجلی را به دمشق نزد معاویه فرستاد تا از او دعوت به بیعت نماید و قبل از اینکه جریر بن عبدالله مراجعت کند یا راجع به ماموریت خود نامهای به امیرالمومنین(ع) بنویسد، اصحاب حضرت به او گفتند که به جنگ معاویه برویم چون آنها پیش بینی میکردند که معاویه، دعوت حضرت را برای بیعت نخواهد پذیرفت ولی امیرالمومنین(ع) به صلاح نمیدانست که هنوز جریر بن عبدالله مراجعت نکرده یا نتیجه ماموریت خود را گزارش نداده، مبادرت به جنگ نماید.
خطبه 44
موضوع این خطبه مربوط است به یکی از وقایع بزرگ دوره خلافت امیرالمومنین(ع) که شرح آن واقعه مفصل میباشد و خلاصهاش این است که ابن رشید رئیس قبیله بنیناجیه سر طغیان برافراشت و به مدائن حمله کرد و چندین نفر را در آنجا کشت و آنگاه بر اثر این که امیرالمومنین(ع) نیرویی را برای سرکوبی وی فرستاد، گریخت و از بینالنهرین خارج شد و راه اهواز را پیش گرفت و امیرالمومنین(ع) برای اینکه ابن رشید را به کلی سرکوب کند نیرویی متشکل از 2000 تن به فرماندهی معقل بن قیس شیبانی به خوزستان فرستاد و در جنگی که بین نیروی معقل و نیروی ابن رشید درگرفت، رئیس قبیله بنیناجیه و عدهای زیاد از مردان قبیله که فرصت و توانایی فرار را داشتند، گریختند و 500 نفر از افراد قبیله که بین آنها زنان و کودکان نیز بودند اسیر معقل بن قیس شیبانی شدند و او مراجعت کرد و هنگامی که به شهر اردشیرخره در خوزستان رسید زنها و کودکان نزد حاکم شهر موسوم به مصقله بن هبیره که از طرف امیرالمومنین(ع) به حکمرانی آن شهر منصوب شده بود گریه و شیون کردند و از او خواستند که اسیران را آزاد کند و او هم اسیران را به 500000 درهم خرید و آزاد کرد و به معقل بن قیس هم گفت بهای خریداری اسیران را به علی بن ابوطالب(ع) خواهد پرداخت و لذا مصقله پولی به معقل بن قیس نداد ولی آن پول را خود از بیتالمال برداشت نمود و بعد از اینکه علی بن ابوطالب(ع) به مصقله تذکر داد که پولی را که از بیتالمال برداشته به کوفه(مرکز خلافت) منتقل کند و 200000 درهم را به کوفه منتقل کرد و برای اینکه 300000 درهم دیگر را ندهد گریخت و نزد معاویه رفت و به او ملحق شد و در تواریخ نوشتهاند که معاویه حکومت طبرستان را به او داد و امیرالمومنین(ع) بعد از وقوف از فرار مصقله این خطبه را ایراد کرد.
خطبه 45
بنا بر نظریه شارحان نهجالبلاغه این خطبه در روز عید فطر از طرف امیرالمومنین(ع) ایراد گردیده و بعضی از آنها برآنند که چون این خطبه در روز عید فطر ایراد شده، طولانی بوده اما مرحوم سیدرضی که خطبههای حضرت امیرالمومنین(ع) را جمعآوری کرده نتوانسته است تمام قسمتهای این خطبه را به دست بیاورد و در مقدمه این کتاب گفتیم که مرحوم سیدرضی مردی امین بود و خطبه را به همان شکل که در کتابها نوشته بودند اقتباس و ثبت میکرد بدون هیچ نوع مداخله از لحاظ تدوین خطبهها.