بسم الله الرحمن الرحیم
لیست ترتیبی خطبه های نهج البلاغه
ترجمه های موجود از جناب آقای ذبیح الله منصوری می باشد .
خطبه 1
در این خطبه، حضرت مولای متقیان علی بن ابوطالب(ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا میآورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزینش پیغمبران و مبعوث شدن پیغمبر اسلام، و موضوعهای دیگر سخن میراند ولی آنطور که بر زبان هیچ آفریده ای یک چنین حمد و سپاس جاری نشده است و بعد از این هم جاری نخواهد شد.
خطبه 2
در جنگ صفین که بین حضرت امیرالمومنین(ع) و معاویه بن ابوسفیان در گرفت هزارها تن به قتل رسیدند و هنگامی که پیروزی حضرت علی بن ابوطالب(ع) مسلم شد لشکریان معاویه به تمهید عمروعاص، قرآنها را بر سر نیزه کردند تا این طور نشان بدهند که قرآن باید بین مسلمین احکام را جاری کند و لشگریان علی بن ابوطالب(ع) فریب خدعه معاویه و عمروعاص را خوردند و دست از جنگ کشیدند و حضرت امیرالمومنین بعد از جنگ صفین، دل آزرده از جهالت و ناپایداری هواخواهانش، این خطبه را که مربوط است به اوضاع مردم قبل از اسلام و خاندان نبوت و این که رهبری مسلمین با خاندان نبوت میباشد ایراد نمود.
خطبه 3
خطبه شقشقیه یکی از خطبههای معروف حضرت امیرالمومنین(ع) است و در زبان عربی وقتی میگویند که شقشقهاش هدر رفت یعنی بیان فصیح او ناتمام ماند برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) در آخر این خطبه به عبدالله بن عباس گفت شقشقه، هدر رفت و در زبان عربی معنی اصلی شقشقه به هیجان آمدن شتر است و معنای مجازی آن ناتمام ماندن یک گفتار بلیغ.
خطبه 4
شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه بعد از این که طلحه و زبیر به قتل رسیدند ایراد شده ولی اسم طلحه و زبیر در این خطبه نیست و این هم طبق سبک بیان حضرت مولای متقیان علیهالسلام است همچنانکه در خطبه سوم (خطبه شقشقیه) نام سه خلیفه اول برده نشده است.
خطبه 5
این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) بعد از رحلت حضرت رسولالله(ص) ایراد شد و پس از این که در محل موسوم به سقیفه واقع در مدینه انصار با ابوبکر بیعت کردند و او را خلیفه دانستند. ابوسفیان که در خارج از مدینه بود و از آن واقعه اطلاع نداشت وارد مدینه شد و همین که دانست که انصار ابوبکر را به خلافت انتخاب کردهاند و بین آنها و مهاجرین اختلاف وجود دارد نزد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیغمبر(ص) رفت و به او گفت تو بزرگ طائفه بنیهاشم هستی و آیا روا هست که خلافت از خانواده بنیهاشم خارج شود و به خانواده ابوبکر برسد، برخیز که نزد علی بن ابوطالب برویم و با او بیعت کنیم و اگر انصار خواستند با خلافت علی(ع) مخالفت نمایند من مدینه را پر از سواران و پیادگان خواهم کرد و هر نوع مخالفت با علی(ع) را از بین خواهم برد ولی منظور ابوسفیان این بود که به وسیله انتخاب علی بن ابوطالب(ع) به خلافت بین مهاجرین و انصار، جنگ برادرکشی را شعلهور نماید و خود با استفاده از جنگ داخلی مسلمانها، زمامدار شود و علی بن ابوطالب(ع) که دریافته بود منظور ابوسفیان چیست پیشنهاد او را برای خلافت و بیعت نپذیرفت چون میدانست جنگ داخلی مدینه به تمام عربستان و آنگاه به تمام کشورهای مسلمان غیر عرب سرایت خواهد کرد و ممکن است اسلام از بین برود و این خطبه بعد از این که امیرالمومنین(ع) پیشنهاد ابوسفیان و عباس بن عبدالمطلب را رد کرد از طرف آن حضرت ایراد گردید.
خطبه 6
طلحه و زبیر با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند به این طمع که هر یک از آنها یک مقام حکومتی از آن حضرت بگیرند، و چون حضرت امیرالمومنین (ع) آن دو را برای حکومت صالح نمیدانست هیچیک را مقام حکمرانی نداد و آنها هم از در مخالفت درآمدند و شروع به فتنه نمودند و بعضی از اطرافیان حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که وی، آنها را به حال خود بگذارد ولی حضرت گفت بعد از رحلت پیغمبر(ص)، سودجویان و طماعان حق مسلمانان را غصب نمودند و با این که من خلیفه بودم حق مرا غصب کردند و من برای این که جنگ برادرکشی شعلهور نشود سکوت کردم و میدیدم که حق مسلمین را از بین میبرند و اکنون که برای خلافت با من بیعت کردهاند نباید به سودجویان مجال بدهم که همچنان حق مردم را ببرند و امنیت مسلمانان را مختل نمایند و بر خود واجب میدانم که خطر آنها را از مسلمین دور نمایم و به همین مناسبت حضرت امیرالمومنین(ع) این خطبه را ایراد نمود.
خطبه 7
در این خطبه حضرت امیرالمومنین(ع) از وسوسه شیطان در بعضی از افراد صحبت میکند و آن وسوسه به موجب کلام آن حضرت در برخی از اشخاص به قدری قوی است که شیطان بر باصره و سامعه و نیروی عاقله آنها فرمانروا میشود و آنها میبینند اما از چشم شیطان، و میشنوند ولی از گوش شیطان، و اندیشه میکنند اما با نیروی تعقل شیطانی.
خطبه 8
زبیر با حضرت امیرالمومنین(ع) بیعت کرد و بعد بیعت خود را زیر پا گذاشت و از او پرسیدند تو که با علی(ع) بیعت کردی چگونه با او میجنگی جواب داد بیعت من ظاهری بوده و در دل قصد بیعت را نداشتهام و برای این که حضرت امیرالمومنین(ع) بفهماند که این گفته پذیرفتنی نیست در این خطبه میگوید که او بایستی دلیلی بیاورد که بیعت او از دل نبوده و طبیعی است کسی که با زبان اظهاری کرده و با عمل خود(دست دادن) آنرا تایید نموده نمیتواند ثابت کند که اظهار و عمل او، برخلاف تمایل دل بوده است. زبیر بعد از این که با حضرت بیعت کرد امیدوار بود که دارای مقام شود و چون نشد به دستاویز این که عثمان با تحریک حضرت امیرالمومنین(ع) کشته شده جنگ را آغاز کرد و آیا هنگامی که با حضرت بیعت کرد میدانست که عثمان با تحریک حضرت کشته شده یا نه؟ و اگر میدانست چرا بیعت کرد و اگر نمی دانست و بعد از بیعت به این موضوع پی برد چرا دلیل آن را ارائه نداد تا بدانند او به چه دلیل فکر کرده است که حضرت، محرک قتل عثمان بود.
خطبه 9
این خطبه مربوط است به کسانی که در جنگ جمل بعد از این که بانگ برمیآوردند و میخروشیدند همین که جنگ شروع شد ترسیدند و گریختند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در کمترین کلمات و کوتاهترین جملهها، معانی وسیع را بیان مینماید و این از مشخصات کلام آن حضرت است که معانی وسیع در کلماتی معدود و جملههایی کوتاه گنجانیده شده و دیگر این که حضرت امیرالمومنین(ع)عقیده داشتند که در جنگ، فریاد نباید جای عمل بازو را بگیرد و آنچه در جنگ موثر میباشد اعمال بازوان است نه فریاد زدن و غوغا کردن و به همین جهت آن حضرت در جنگ به سربازان سپاه خود میگفتند اگر در موقع جنگ در غوغا صرفه جویی کنید بهتر است.
خطبه 10
بعضی از شارحان نهجالبلاغه عقیده دارند که این خطبه قسمتی است از خطبهای طولانیتر که آن قسمت به دست مرحوم سیدرضی گردآورنده نهجالبلاغه نرسیده و بنابر نظریه شارحان نهجالبلاغه و بخصوص ابن ابیالحدید این خطبه موقعی ایراد شده که طلحه و زبیر بعد از این که بیعت خود را با حضرت زیر پا گذاشتند، به اتفاق عایشه به سوی بصره رفتند و ابن ابیالحدید میگوید که به نظر میرسد منظور حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه فقط شیطان رجیم نیست بلکه معاویه را هم در نظر دارد چون معاویه تحریک کرد تا طلحه و زبیر، علیه حضرت امیرالمومنین(ع) خروج کنند اما متن خطبه نشان میدهد که منظور حضرت، در درجه اول شیطان رجیم است.
خطبه 11
مقدمه این خطبه را که یازدهمین خطبه این کتاب است ما از نهجالبلاغهای که مفتی جعفر حسین پاکستانی ترجمه کرده اقتباس مینماییم و این مقدمه را مفتی جعفر حسین نوشته و میدانیم که این خطبه از طرف حضرت امیرالمومنین(ع) در زمانی ایراد شده که پرچم جنگ جمل را به پسرش محمد بن حنفیه سپرده و به قاعده این خطبه بایستی اندکی قبل از جنگ جمل ایراد شده باشد چون پرچم سپاه را قدری پیش از آغاز جنگ به کسی که صالح باشد میسپارند و این احتمال هم وجود دارد که یک روز یا دو روز قبل از جنگ، حضرت امیرالمومنین(ع) پرچم را به پسرش داده باشد و آنچه مفتی جعفر حسین در مقدمه این خطبه نوشته این است: واقدی مورخ معروف میگوید که حضرت رسولالله(ص) قبل از رحلت به علی بن ابوطالب(ع) گفت بعد از من از تو پسری به وجود خواهد آمد و من میل دارم که تو نام مرا روی او بگذاری و او را محمد بخوانی و در دوره خلافت عمر بن الخطاب سپاه اسلام در منطقه یمامه با یک قبیله یاغی جنگید و بعد از غلبه، زنان قبیله را اسیر کردند و به مدینه بردند و در بین زنهای آن قبیله به اسم بنی حنیفه دختری جوان بود به اسم بنت جعفر و آن قسمت از مردان قبیله که خود را به مدینه رسانیدند از حضرت علی بن ابوطالب(ع) درخواست نمودند که آن دختر را از اسارت که منتهی به کنیز شدن وی میگردد برهاند و حضرت هم درخواست آنها را پذیرفت و فدیه آن دختر را پرداخت و بنت جعفر آزاد شد و بعد آن دختر جوان حضرت علی بن ابوطالب(ع) را به همسری پذیرفت و از آن وصلت پسری به وجود آمد که حضرت نامش را محمد گذاشت و چون مادرش از قبیله بنی حنیفه بود موسوم به محمد بن حنفیه شد و او بعد از رسیدن به سن رشد از حیث شجاعت و خصایل برجسته مانند پدرش گردید و در دو جنگ جمل و صفین طوری شجاعت خود را به ثبوت رسانید که سربازان دشمن از شنیدن نامش بیمناک میشدند و شیخ بهائی در کشکول میگوید که از امیرالمومنین(ع) پرسیدند چرا حسن و حسین را در خط اول قرار نمیدهی ولی محمد بن حنفیه را مامور خط اول جنگ مینمایی و امیرالمومنین پاسخ داد که محمد بن حنفیه فرزند من است اما حسن و حسین فرزندان رسول الله(ص) هستند و شیخ بهائی باز در کشکول میگوید که در جنگ جمل به محمد بن حنفیه گفتند آیا متوجه هستی که پدرت، حسن و حسین را از منطقه خطرناک جنگ دور نگاه داشته و تو را به منطقه خطرناک فرستاده و محمد بن حنفیه پاسخ داد که من دست راست پدرم هستم و حسن و حسین دو چشم او و چشمها را بایستی با دست راست از خطر حفظ کرد. علامه ممقانی این پاسخ را از امیرالمومنین(ع) میداند و میگوید که از آن حضرت پرسیدند چرا حسن و حسین را دور از منطقه خطر نگاه داشته و محمد بن حنفیه را به منطقه خطر فرستاده و آن حضرت پاسخ داد که محمد بن حنفیه دست راست من است و حسنین دو چشم من و چشمها را با دست راست حفظ میکنند و محمد بن حنفیه تا سن 65 سالگی حیات داشت و دو دوره خلافت عبدالملک بن مروان خلیفه اموری در 80 هجری قمری و به روایتی در سال 81 هجری از این جهان رفت و بعضی از مورخان نوشتهاند که در مدینه زندگی را بدرود گفت و بعضی محل درگذشت او را طائف نوشتهاند و در این خطبه، حضرت امیرالمومنین(ع) پسرش محمد بن حنفیه را هنگام سپردن پرچم به او خطاب قرار میدهد.
خطبه 12
اگر شخصی با داشتن هر گونه امکان اعم از امکان جسمی و مالی اقدام به عملی که بایستی به انجام برساند نکند سوء نیت خود را آشکار مینماید و ثابت میشود که قلب او مایل به آن کار واجب نیست اما اگر کسی فاقد امکانات باشد معهذا در قلب خود بخواهد کاری را که واجب میداند به انجام برساند چون دارای حسن نیت میباشد از خداوند پاداش خواهد گرفت و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه در جواب مردی که راجع به برادرش با وی صحبت کرد این نتیجه بزرگ معنوی را به پرسش کننده تفهیم مینماید.
خطبه 13
ابن میثم روایت میکند که سه روز بعد از خاتمه جنگ جمل که امیرالمومنین(ع) با سپاه خود بصره را اشغال کرده بود نماز صبح را در مسجد بصره خواند و بعد از نماز ایستاد و پشت به دیوار داد و این خطبه را که حاوی نکوهش از پندار و کردار مردم بصره میباشد ایراد کرد و در این خطبه، مقصود از(زن) عایشه و مقصود از چهارپا شتر است و جنگی که منتهی به اشغال بصره از طرف امیرالمومنین شد به اسم جنگ جمل خوانده میشود چون در آن جنگ عایشه سوار بر شتر بود و گر چه در علل شعلهور شدن جنگ جمل کسانی دخالت داشتند اما محرک اولیه آن جنگ عایشه بود که به ظاهر، به خونخواهی عثمان آن جنگ را برانگیخت در صورتی که خود او در زمان خلافت عثمان یکی از بزرگترین دشمنان خلیفه سوم بود و زمانی که از مکه به سوی مدینه میرفت، در راه از عبدالله بن سلمی شنید که مردم با علی بن ابوطالب(ع) بیعت کردند و او را خلیفه دانستند و عایشه بعد از وقوف بر آن خبر گفت میل داشتم که آسمان بر زمین فرود میآمد و علی خلیفه نمیشد و عزیمت خود را برای رفتن به مدینه تغییر داد و به مکه مراجعت کرد و مقدمات جنگی را که بعد موسوم به جنگ جمل شد فراهم نمود و طلحه و زبیر در مکه به عایشه ملحق شدند و بعد از این که سپاهی بسیج شد میخواستند برای جنگ به مدینه بروند اما به عللی که در بسیاری از تواریخ اسلامی نوشته شده رفتن به بصره را ترجیح دادند و محمد بن حنفیه، پسر امیرالمومنین(ع) در جنگ جمل از بین صدها سرباز دشمن گذشت و خود را به شتری که عایشه بر آن سوار بود رسانید و آن را پی کرد(پی زد) و آوازه دلیری محمد بن حنفیه در جنگ جمل در دنیای صدر اسلام جهانگیر شد.
خطبه 14
این خطبه هم مثل خطبه سیزدهم مربوط است به مردم بصره و مانند تمام گفتارهای حضرت امیرالمومنین(ع) در ایجاز و فصاحت در کلام بشری نظیر ندارد و این حقیقت را باید دانست که کلام مولای متقیان(ع) آن قدر موجز و فصیح و بلیغ است که اگر آن را از قالب زبان عربی وارد قالب زبان دیگر بکنند، به طور مسلم قسمتی از معانی کلام ناگفته میماند و هنوز در جهان مترجمی پیدا نشده که بتواند کلام حضرت امیرالمومنین(ع) را(البته کلام خطبهها را) طوری ترجمه کند که از معانی، چیزی به جا نماند که در ترجمه گنجانیده نشده مگر این که برای هر جمله یا هر چند جمله از کلام حضرت(در خطبهها) یک تفسیر کافی بنویسد تا این که از معانی چیزی به جا نماند.
خطبه 15
این خطبه مربوط است به کارهایی بر خلاف عدالت که در دوره خلیفه سوم اتفاق افتاد و در آن دوره زمینهایی را از کسانی میگرفتند و به بنیامیه که از خویشاوندان خلیفه سوم بودند میدادند و حضرت امیرالمومنین(ع) در این خطبه میگوید که آنها را به صاحبان حقیقی مسترد خواهد کرد و همین کار را هم کرد و حق را به کسانی که از حق خود محروم شده بودند رسانید.