1- كور كردن با آيينه
غلامى از قبيله قيس با مولاى خود به نزد عثمان رفتند، غلام اظهار داشت كه مولايش با زدن ضربه شديدى چشم او را كور كرده ولى ساختمان چشم سالم است ، مولا به غلام مى گفت : ديه چشمت را به تو مى دهم از قصاص صرفنظر كن . غلام از گرفتن ديه ابا داشت و تنها خواسته اش قصاص بود.
عثمان در حكم قضيه درمانده گرديد، از اين رو آنان را به نزد حضرت امير عليه السلام برد و از آن حضرت تقاضاى داورى كرد. مولا يك ديه كامل به غلام تسليم نمود تا از قصاص درگذرد. غلام نپذيرفت ، مولا حاضر شد دو ديه بپردازد ولى باز هم غلام امتناع داشت و جز به قصاص راضى نبود. در اين موقع اميرالمومنين عليه السلام به منظور قصاص گرفتن از مولا، آيينه اى طلبيده آن را داغ نمود و آنگاه مقدارى پنبه خواست و آن را خيس كرد و بر اطراف چشم او روى پلكها گذاشت و چشم را در مقابل آفتاب نگهداشت و به وى فرمود: در آيينه نگاه كن و چون قدرى نگاه كرد كور شد، بدون اين كه آسيبى به ساختمان چشمش وارد شود (381).
2- وزن زنجير
غلامى زنجير به پا از كنار دو مرد عبور مى كرد، آن دو نفر در مقدار وزن زنجير با هم شرط بندى كردند، يكى از آنان گفت : اگر وزن زنجير فلان مقدار نباشد همسر من سه طلاقه است ، ديگرى گفت : اگر حدس تو درست باشد زن من سه طلاقه است ، پس هر دو برخاسته و به همراه غلام نزد مولايش رفته به مولاى غلام گفتند: زنجير را باز كن تا آن را وزن نمائيم . مولاى غلام هم گفت : زنم طلاق است اگر بخواهم زنجير را باز كنم ، همگى نزد عمر رفتند و مشكل را نزد او مطرح كرده از او چاره جويى نمودند.
عمر گفت : سوگند مولايش بر دو سوگند ديگر مقدم است . و آنگاه گفت : بيائيد با هم به نزد على بن ابيطالب برويم شايد او براى حل اين مشكل تدبيرى بينديشد، پس به نزد آن حضرت رفته جريان را عرضه داشتند.
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چقدر پاسخش آسان است و سپس دستور داد ظرف بزرگى آوردند و زنجير را با نخى به پاى غلام بستند و سپس پاى غلام را با زنجير در ميان ظرف گذاشتند بر آن آب ريختند تا اين كه ظرف پر از آب شد، پس از آن فرمود: زنجير را بالا ببريد، زنجير را بالا بردند تا حدى كه از آب بيرون شد و در اين هنگام ، آب قدرى پائين رفت و آنگاه فرمود: پاره آهن در آب بريزند تا به جاى سابقش برگردد، چون دستور انجام گرفت فرمود: حالا پاره هاى آهن را وزن كنيد، هر چه شد همان وزن زنجير است (382).
3- تدبير
مردى نزد اميرالمومنين عليه السلام آمد و گفت : مقدارى خرما جلويم بود، ناگهان زنم پيشدستى كرده دانه اى از آنها برداشته در دهن انداخت پس من سوگند ياد كردم كه خرما را چه بخورد و چه بيرون بيندازد طلاق باشد.
امام عليه السلام به وى فرمود: نصفش را بخورد و نصفش را بيندازد، در اين صورت تو از سوگندت خلاصى يافته اى (383).
4- سوگند مشكل
مردى را كه سوگند ياد كرده بود، كه اگر در روز ماه رمضان با همسرش آميزش نكند او سه طلاقه باشد، نزد اميرالمومنين آوردند، حضرت فرمود: او را به سفر ببرد و به سوگندش وفا كند (384).
5- وزن در
گروهى آهنگر دربى آهنى را به وزنى كه صاحبان در براى آن تعيين نمودند معامله نموده در را به طرف مقصد مى بردند، در بين راه كسانى وزن در را از آنان پرسيده و خريداران جريان را گفتند آنان اظهار داشتند وزن در هرگز به اين مقدار نمى باشد.
خريداران برگشته از فروشندگان تقاضاى كم نمودن قيمت در را نمودند، آنان ابا كردند نزاعشان در گرفت ، نزد اميرالمومنين عليه السلام رفتند، آن حضرت به آنان اندازه فرورفتگى قايق را در آب نشانه كنيد، و سپس فرمود: حالا به جاى در خرماى وزن شده قرار دهيد تا به همان اندازه در آب فرو رود، پس فرمود، وزن در به مقدار وزن خرماهاست (385).
6- عيبى در تنفس
مردى كه ضربه اى بر سينه اش وارد شده و مدعى بود كه در اثر آن ضربه عيبى در تنفسش پديد آمده ، شكايت به نزد اميرالمومنين عليه السلام برده از آن حضرت داورى خواست آن حضرت در صدد آزمايش او برآمده فرمود: نفس زمانى از سوراخ راست بينى و زمانى از سوراخ چپ بينى خارج مى شود و بامداد از موقع طلوع سپيده تا طلوع آفتاب غالبا از سوراخ راست بينى خارج مى گردد پس شماره نفسهاى مدعى را در همان موقع تعيين نمود، و روز ديگر مردى را در همان سن و سال و در همان موقع مورد آزمايش قرار داد و آنگاه به نسبتى كه نقص وارد شده بود از جانى ارش جنايت گرفت (386).