معاني لغات (166)
روز هجران: روز جدايي ، روزگاردوري. شب فرقت: شب مفارقت، شب دوري و فراق . آخِر: به كسره خاء ( مؤنث آن آخرت) به معناي سر آمدن و تمام شدن و به فتح خاء ، (مونث آن اُخري ) يعني ديگري. فال :طالع ، پيش بيني كردن.
گذشت اختر: ستاره طالع يا ختر اسعد، از يكي در جات نصف النهار كه متعلق به طالع شخص است گذشت در همان لحظه كه من فال مي گرفتم اين اختر سعد گذشت و حاجت برآورده شد.
ناز و تنعم: ناز ونعمت، تفاخر و خود نمايي ، ناز وافاده.
در قدم : پيش پاي .. به اقبال: به نيك بختي ، به يمن بخت و اقبال. كله گوشه : گوشه كلاه كنايه از مقام و مرتبه و كُله گوشه گل كنايه از برگهاي گل به صورت تاج و كلاه است نخوت : تكبر وغرور
شوكت: قدرت و جلال و هيبت.
معتكف: مقيم . بد عهدي: پيمان شكني .
دولت يار:بخت و اقبال يار، بخت بلنديار .
تشويش خمار: پريشاني و كسالت خماري .
بيد حد وشمار : بي حد و اندازه .
معاني ابيات غزل (166 )
(1) روز جدايي و شب فراق و دوري از يار ، سر آمد. فالي گرفتم و ستاره اقبال روي آورد و كار به سرانجام رسيد. (2) دور و دوران پاييز كه آن همه ناز وافاده و تكبر داشت عاقبت با رسيدن باد بهار به پايان رسيد.
(3)خدا را شكر كه به بركت بخت و طالع تاج گل ، تكبر و غرور باد ديماه و قدرت و شكوه خار به پايان رسيد.
خدا را شكر كه به بخت و طالع تاج گل ، تكبر و غرورم باد ديماه و قدرت و شكوه خار به پايان رسيد .
(4) به صبح اميد در پس پرده غيبت مقيم بود بگوبيرون بيا كه زمان شب سياه به پايان رسيد.
( 5) آن پريشان حالي كه در شبها دراز غم دل داشتم همه در پناه گيسوي ديدار به پايان رسيد.
(6) از سست عهدي روزگار ، هنوزم هم باورم نمي شود كه داستان اندوه ما، به ياري اقبال بلند به يار به پايان رسيده است .
( 7) اي ساقي ! به من محبت كردي . خدا كند ساغر عيش تو هميشه پر از باده عشرت باشد.زيرا با چاره انديشي تو كسالت پريشاني خماري من به پايان رسيد.
(8) هر چند كسي حافظ را به چيزي نشمرد ، شكر خداي را كه آن غم واندوه بي پايان رسيد.
شرح ابيات (166)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
بحر غزل:رمل مثمن مخبون اصلم
*
در سال 724 هجري پس از آنكه شيخ ابواسحاق به حكمت اصفهان رسيد با تمهيداتي بر شيراز دست يافت و در سال 743 بر شيراز مسلط شد و روزي كه به كازرون رفته بود ياغي باستي برادرش مسعود شاه را كشت و با بازگشت شاه به شيراز قاتل متواري و شاه ابوسحاق رسماً به سلطنت رسيد و سكه به نام خود كرد. حافظ اين غزل را در سال 744 هجري در حالي كه 26 ساله بوده ، سروده است.
شاعر مطلع اين غزل را با خوشحالي فراوان از اينكه روزهاي سخت جنگ و گريز ابواسحاق به پايان رسيده و بر امير پير حسين و ملك اشرف چوپاني مسلط و شيراز به تصرف خود در آورده و قاتل برادر را فراري داده شروع و در بيت دوم ، در لباس طنز از ياغي باستي قاتل برادر شاه ابواسحاق كه به طور موقت و در غياب شاه مدت كوتاهي بر امور دست اندازي كرده بود ياد او را به باد خزان و شاه ابو اسحاق را به فصل بهار تشبيه مي كند.
شاعر در بيت سوم از نخوت باد دي و شوكت خار نام مي برد كه مقصود همان ياغي باستي است كه پسر امير چوپان بود و به دستور شيخ حسن بزرگ با امير مسعود برادر شاه ابواسحاق به شيراز آمدند و او در اثر حسادت امير مسعود را كشت و مدعي شاه ابواسحاق بود . توضيحاً شاعر از آن جهت براي خار، صفت شوك مي آورد كه در لسان عربي كلمه شوك به معناي خار است و كلمه شوكت جناسي وهم وزني براي نخوت مي باشد و گرنه خار راشوكتي نبوده و نيست . شاعربا كمال اميدواري به آينده ، در بيت چهارم مي گويد صبح اميد كه مدتها در پشت پرده سياهي شبهاي نوميدي مقيم بوده از اين به بعد طلوع مي كند و كار شب سياه را مي سازد و همه پريشاني رو به سامان مي نهد حافظ چنان از پيروزي ابواسحاق خوشحال و سر مست است كه مي گويد هنوزم باورم نمي شود كه چنين اتفاقي رخ داد و قصه غصه به پايان رسيده است . نكته يي در مقطع كلام به چشم مي خورد اين است كه حافظ مي فرمايد: در اين مبارزه يي كه به پيروزي مي انجامد هر چند كسي از زحمات حافظ قدر داني نكرد اما از اينكه آن ايام محنت و بدبختي پشت سر نهاده شد من شكر خد ارا به جا مي آورم . اين گونه اشارات دليل بر اين است كه حافظ در امور مبارزات سياسي شاه ابو اسحاق بعدها در زمان شاه شجاع كارگزاري مدبر و ياري موافق بوده و بر ما معلوم نيست كه چه سمتي در ادراه حكومتي را به عهده داشته است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی