معاني لغات غزل( 165)
مهر:محبت، تعلق خاطر.
قضاي آسمان: قضاي الهي ،مشيت الهي ، تقدير.
رقيب:نگهبان، مراقب، مدعي عشق. روز ازل:كنايه ازآغاز خلقت ، زور سرنوشت ساز.
خدارا محتسب:اي محتسب براي خاطر خدا…
مارا به فرياد دف و ني بخش: مارا به بانگ دف وني واگذار، نواي دف و ني و شنيدن آنها رابر ما خورده مگير. ساز شرع:ساخت و ساز شرع.
ساز شرع از ين افسانه بي قانون خواهد داشت :در ساختار شريعت با اين كار خللي وارد نمي شود.
مجال:ميدان ومجازاً به معناي قدرت و امكان.
يار مهربان ساقي: ساقي، ياري مهربان است.
لوح سينه:صفحه سينه.
رنگ خون نخواهد شد: رنگ خون زايل نخواهد شد، رنگ خون پاك نمي شود.
معاني ابيات غزل (165)
(1) محبت و علاقه دلبران چشم سياه از سر من بيرون نخواهد رفت . اين سرنوشت و تقديرالهي است وتغيير پيدا نمي كند . (2)مدعي جفا و آزار جفا بسيار روا داشت و راه آشتي را بست . آيا دود آه شب زنده داران برآسمان نمي رود ؟
(3) درروز سرنوشت ساز كه مرا آفريده اند جز خوشگذراني وعاشقي و بي پروايي كار ديگري به عهده من نگذاشتند هر چه روز ازل نصيب و قسمت شد . تغيير نخواهد كرد.
(4) اي محتسب از براي خدا ما را با بانگ دف و آواز ني واگذار و دست از ما بردار زيرا با اين مشغوليت ما نظم و ترتيب دستگاه شرع بر هم نمي خورد.
(5) تنها قدرت و امكان من در اين است كه با او در پنهايي عشق ورزي كنم . از بوسه و آغوش او ، چرا حرفي بزنم كه عملي نخواهد شد.
(6) حاليا شراب قرمز و خلوت امن فراهم و ساقي ياري مهربان است. اي دل اگر اينها تو را راضي نكند پس كي و چگونه راضي خواهي شد؟
(7) اي چشم ، تصوير غم را از صفحه سينه حافظ با اشك خود مشوي كه اين نقش زخمِ تيغ دلداراست و رنگ خون پاك نخواهد شد.
شرح ابيات غزل( 165)
وزن غزل: مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيلن
بحر غزل: هزج مثمّن سالم
*
به ظن قوي اين غزل پس از قتل شيخ ابواسحاق ودر اوايل حكومت امير مبارزالدين سروده شده است . شاعر در مطلع غزل، دلدادگي و شيدايي ومِهِر ماهرويان سياه چشم را بهانه قرار داده و به حكم طبيعت جبري خويش ، خود را از ادامه راه ورسم عاشقي و شيدايي بي اختيار و به حكم سرنوشت مي داند و مي توان در پشت مضمون ، بارقه مهر و محبت او را به ابواسحاق با چشم دل مشاهده كرد منظور شاعر از عبارت رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت احتمالاً اشاره يي است به امير مبارزالدين كه در زمان حيات ابواسحاق با حيله و نيرنگ ، وساطت عالم و قاضي بزرگ زمان عضد الدين ایجی را برای آشتی و کنار آمدن با سلطان ندیده گرفت واین قاضی عضدالدین همانست كه حافظ در قطعه يي مي فرمايد:
بـه عـهد سلـطنت شــاه شيخ ابواسحاق به پنج شخص عجب ملك فارس بودآباد
تا آنجا كه : دگر شهنشه دانش عضد كه در تصنيف بـنـاي كـار مـواقـف بـه نـام شـاه نـهاد
نام اين قاضي عبدالرحمن احمد بن عبدالغفار عضدالدين ايجي ( ايگي) ازولايت بلخ است. او از زمان شيخ ابواسحاق تا زمان شاه شجاع حيات داشت ولادتش در سال 708 هجري و وفاتش به سال 765 مي باشد . نامبرده مولف كتاب طبقات الشافعيه و مواقف و فوايد غياثيه و شرح ابن حاجب است . او در محاصره شيراز توسط امير مبارزالدين از شيراز خارج و به شبانكاره رفت ودر حبس قلعه شبانكاره در سال 765 وفات يافت . اين مرد بزرگ استاد حافظ بوده و حافظ از درياي فضل و كمال او بهر هاي فراواني برده است .
شاعر در بيت سوم اين غزل كه در زمان سختگيريهاي امير مبارزالدين سروده شده با شجاعت بر رندي و آزادگي و بي پروايي خود تأكيد كرده و بلافاصله در بيت چهارم خطاب به امير مبارزالدين محتسب مي گويد از براي خدا دست از سر ما بردار و به كار ما و آواز ني و بانگ دف ما و مجالس انس ما كار نداشته باش و بدانكه صداي ني و دف ما هيچ زياني به ساختار و تركيب شريعت وارد نمي آورد. به عقيده اين ناتوان اگر جاي ابيات 5و 6 اين غزل عوض شود در اينصورت شاعر از يك ساقي كه يار مهربان است نام برده كه از مجالست او شادمان بوده و مي گويد كه تنها كاري كه از دستم بر مي آيد اين است كه ( پنهان عشق او ورزم ) ودر حال حاضر ( كنار و بوس و آغوش) او امكان ندارد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی