معاني لغات غزل(161)
شعر تر:شعر نشاط آور ، شعر روان وآبدار ، شعر فصيح.
خاطر: دل. نكته: سخن پاكيزه و لطيف كه پوشيده باشد و هر كس آن را نداند.( فرهنگ نفسي) .
معني:مقصود از كلمه يا كلام ، مفاد، مقابل لفظ.
انگشتريِ زنهار: انگشتري كه شاهان به نشانه امان به كسي مي دادند.
وابيني: دوباره بيني ، به دقت بنگري.
نكند فهمي:فهم نكند، مطلب را درك نكند.
كلكِ خيال انگيز:قلم خيال انگيز، قلمي كه باآثار خود بر انگيزاننده خيال شده انسان را به عوالم خيال سير دهد ، كنايه از قلم صنع پروردگار . نقشش به حرام: هيكلش بي فايده وبي ثمر ، لاشه حرام، كنايه از كسي كه به مفت گران است ، نقش براو حرام باد نيز معنا مي دهد.
صورتگر چين: نقاش چين. دايره قسمت: ( اضافه تشبيهي) قسمت به دايره تشبيه شده و منظور مكاني است كه در روز ازل قسمت هر كس معلوم مي شد. حكم ازلي:سرنوشت ازلي ، حكم مقدر و قسمت اولين.
آن نيست:اينطور نيست. سايه پيشين: سابقه ازلي ، سابقه مقدر اوليه.
روز پسين:روز قيامت.
معاني ابيات غزل (161)
(1)كي از خاطري كه افسرده واندوهبار است شعر نشاط آور تراوش كند. چكيده اين سخن را گفتيم و همين كافي است . (2) هر گاه از لعل لب تو انگشتري زنهار دريافت كنم صد برابر ملك سليمان را در زير نگين تسلط خود در خواهم آورد .
(3) اي دل از سرزنش وتحقير حسود، اندوهگين مباش چه بسا اگر به تحقيق بنگري خير وصلاح تو در اين نهفته است. (4) هر كس از اين قلم خيال انگيز چيزي در نيابد اگر نقاش چين هم باشد نقش بر او حرام باد.
هر كس از اين قلم خيال انگيز چيزي در نيابد بي هنري و بي ثمري بيش نيست هر چند كه نقاش چين باشد.
(5) جام شراب و خون دل ، هر كدام را به يكي داده اند .آنجا كه نصيبه ازلي معين مي شود وضع به منوال است.
(6) دربار سرنوشت گلاب وگل از روز ازل چنين مقدر شد كه گل با روي باز، دست به دست بگردد . و گلاب محجوب ودر شيشه دور انظار بماند.
(7) اين طور نيست كه حافظ ويژگيهاي رندي را از دست داده باشد ، چرا كه اين قسمت ازلي تا روز ابد پابرجا خواهد بود.
شرح ابيات غزل (161)
وزن غزل: مفعول مفاعيلن مفعول مفاعيلن
بحر غزل: هزج مثمن اخرب
*
در عمق معناي بيت مطلع اين غزل ، يك پيغام و يك پاسخ نهفته و چنين مي نمايد كه حافظ كسي را مخاطب ساخته ودر پاسخ او كه شعر تر و نشاط آور در خواست دارد، مي فرمايد خاطري كه افسرده واندوه بار است ونمي تواند شعر شادي آفرين بسرايد تا بي دردها با ساز وطرب بخوانند و شادي كنند و بلافاصله اضافه مي كند كه لُبّ مطلب و علت و سبب را گفتم و همين قدر توضيح كافي است. آيا اين استباط صحيح است ؟ ما مي دانيم كه حافظ در اوايل سلطنت شاه شجاع كه روابط فيما بين حسنه بود در مسافرتهاي شاه و ردّ وبدل نامه ها، غزلهايي نيز جهت خواندن در مجالس شاه براي او مي فرستاده است و بهترين گواه براين مطلب اين ابيات است:
تا مطربان ز شوق منت آگهي دهند قول و غزل به ساز و نوا مي فرستمت
حافظ سرود مجلس ما ذكر خير توست بشـتاب هـان كه اسب وقبا مي فرستم
اما چندي مي گذرد و ديگر اين شاعر، غزلهاي نشاط انگيز براي شاه نمي فرستد و تصوّر بر اين است كه به نحوي از اواستفسار شده باشد كه چرا شعر تر وتازه نشاط آفرين نمي سرايي واو در پاسخ گفته باشد:
كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد
و مفاد ابيات بعدي در اين غزل گواه براين است كه شاعر به شاه مي گويد اگر انگشتري زنهار از تو دريافت كنم و مستظهر به عنايات تو باشم سر بر آسمان مي سايم و به دنبال آن در كمال استغناي طبع و به نحوي كه علت كدورت فيما بين نيز بازگو شده باشد مي فرمايد: اي دل از طعنه و گزند حسود غمناك مباش شايد خبر و مصلحت نهايي تو در اين نهفته است و اين اشاره يي است به آيه 216 سوره بقره : وَعَسي اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسي اَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرُّ لَكُم وَاللهُ يَعـلَمُ وَانْتُم لاتَعلَمُونَ . ( چه بسا چيزها كه براي شما ناگوار است ولي خير شما در آن است و چه بسا چيزها كه شما دوست داريدو شر وفساد شما درآن است و خدا داناست و شما نمي دانيد .) آنگاه شاعر در كمال شهامت بدترين ناسزاها را نثار طرف مقابل كرده و مي گويد هر كس از اين قلم ايهام ساز من معناي واقعي ايهام آن را درك نكند لاشه حرامي است بي هنر، هر چند كه نقاش چين باشد و در اين بيت ، عبارت نقشش به حرام طوري انتخاب و جا افتاده است كه هم معناي هيكل بي هنر و هم معناي اين نقش بر او حرام باد را افاده مي كند . اين گونه هنر نمايي هاي حافظ است كه كسي را ياراي رقابت و برابري با اونيست و سرها را در پيش كلك خيال انگيز او به تعظيم وا مي دارد . جالب تر ازهمه درمقطع اين غزل پاسخگونه قهر آميز ، شاعر بار ديگر به شاه شجاع يادآوري مي كند كه اينطور نيست كه من از خصايل وصفات رندي خود دست شسته باشم ، ما همانيم كه هستيم وهمان خواهد بود.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی