0

غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر

بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید

که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد

گدایی در میخانه طرفه اکسیریست

گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد

به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد

تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون

کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

بیا که چاره ذوق حضور و نظم امور

به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد

ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی

طمع مدار که کار دگر توانی کرد

دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی

چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ

به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد

 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 2 مرداد 1393  12:36 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

۱۴۴. به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد 
• زمان : 01:42 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/334776/۱۴۴-به-سر-جام-جم-آن-گه-نظر-توانی-کرد/

 

یک شنبه 17 اسفند 1393  6:16 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

معني دو گانه مي و ميكده در غزليات حافظ:
در بيت اول ودوم اين غزل از ميكده ومي بامعني مثبت ومطلوب ياد شده چنانكه گفته شده خاك ميكده سرمه چشم براي ديدن حقيقت است و مي و مطرب عامل راندن غم از دل ميباشد وتوصيه شده است كه بي مي ومطرب نباش
در بيت نهم معني مي مثبت ومطلوب نيست چنانكه ميگويد تا وقتي مي و معشوق ميخواهي كاري(مثبت) نميتواني كرد
ممكن است در اينجا ذهن خواننده گرفتار ابهام يا تناقض گردد اما ميتوان گفت مي و ميكده در غزليات حافظ معني دو گانه دارد چنانكه مثلا وجد وصفا با سرخوشي و عياشي متفاوت است يا عشق رميني با عشق آسماني تفاوت دارد ولي هردو با يك كلمه بيان ميشود
بنا بر اين ميكده اي كه جاي عشق وآگاهي است باميكده اي كه جاي عياشي هاي غفلت زاست متفاوت و هردو ظاهراازنظرحافظ معني استعاري دارد
در اينجاخوب است گفته شود كه همه صفات و حالات انسان ممكن است معني دو گانه پيدا كند مانند” ترس” كه جنبه مذموم وممدوح دارد همچنين مثلا” بزرگي” اگربه معني تكبر باشد مذموم است واگر به معني بزرگواري باشد مطلوب است يا مثلا “تواضع” گاه از احساس خفت و گاه ازادب وكمال است وچنين است دههايا صدها صفت وحالت ديگر درانسان مانند تفكر.تدبر. شجاعت.اميدوآرزو . باور. عقيده وو..
علت اساسي اين دو گانگي ها اينست كه بطور كلي وجود انسان دو گانه است يعني به عبارتي از فرشته و حيوان سرشته شده وبه عبارت ديگر هم روح الهي در او دميده شده وهم تمايلات حيواني دارد به عبارت ثالث آدمي هم عقلانيت دارد هم نفسانيت ودر مجموع صفات انسان (باهرنام) به هركدام ازاين جنبه ها نزديكتر باشد رنگ و بوي همان جنبه را پيداميكند اين موضوع نه تنهادر اخلاق وعرفان قابل توجه است بلكه از لحاظ روانشناسي علمي هم اهميت دارد وگويا در هيچ حاچنانكه بايد وشايد به اين موضوع پرداخته نشده است

در كتاب غزليات حافظ به كوشش دكتر خليل رهبرمعني مي دربيت نهم غزل بالا شراب انگوري ذكر شده ودر بيت اول ميكده به معني ميخانه معرفت آمده است بويزه با توجه به نظر ايشان در مطلب بالا معني دوگانه مي مطرح شده است اگر كسي بيت نهم را طور ديگر معني كند و معني منفي از مي و معشوق نگيرد( مثلا ممكن است بگوئيم درصورت طلب جام مي ومعشوق ازلي فيض بخشي اهل نظر منتفي است) ميتوان از ساير غزليات حواجه مثلا غزل466(وغيره)مثال آورد
اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي
وين دفتر بي معني غرق مي ناب اولي … تا ميفرمايد
چون پير شدي حافظ از ميكده بيرون شو
رندي وهوسناكي در عهد شباب اولي
در بيت اخير ميكده اي مطرح است كه از روي هوسناكي به مقتضاي جواني وارد آن شوند و باميخانه معرفت كه پير ميفروش آنرااداره ميكند فرق دارد حتما حافظ از ميكده معرفت بيرون شدني نبوده است به هرحال اين دوگانگي معني مي وميكده فقط بهانه اي بوده كه دوگانگي صفات انساني كه هيچ ترديدي درآن نيست در اينجا يادآوري گردد

اگر به دو وجهي بودن بعضي كلمات توجه كافي داشته باشيم بسياري از سؤتفاهما ت منتفي ميشود مثلا دربعضي غزليا ت حافظ . زاهد و واعظ و شيخ و.. معني مطلوب ندارد واز نظرمتوليان رسمي دين نا خوشا يند است ولازم است توجه شود كه اين كلمات دو وجه دارد ومقصود حافظ وجه مجازي آنها بوده كه بواسطه ويژگيهاي طبع بشرخيلي شايع است ومتعرض وجه حقيقي نيست در مورد صوفي خوب است تمايزصوفي حقيقي برانواع ديگرش را(به عنوان مثال) ازمولوي بشنويم :


هركه از ديداربرخوردار شد
اين جهان در پيش او مردار شد
ازهزاران اندكي زين صوفي اند
باقيان در دولت او ميزيند


ودر مورد واعظ گرچه حافظ گفته” برو به كار خود اي واعظ اين چه فرياد است”(گويا مقصود اينست كه من دل از كف داده بايد فرياد كنم نه تو) اولا هر واعظي رانگفته و ثانيا خود حافظ چه بسا مانند واعظ به ديگران پند داده است:


نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوست تردارند
جوانان سعاد تمند پند پير دانا را


گرچه در اينجا بنا بر اختصار كلام است به دو گانگي معني عقل نيز كه گاه باعث سؤ تفاهم است توجهي داشته باشيم:
درآثار عرفا گاه عقل مورد مذمت قرار گرفته حتي مترادف عقال(زانوبند شتر) هم تلقي شده وحافظ آنرادر حرم عشق نامحرم دانسته وهم تاكيد كرده كه از دفترعقل آيت عشق را نميتوان خواند


عقل ميخواست كزاين شعله چراغ افروزد
دست عشق آمد و بر سينه نا محرم زد درجاي ديگرآمده است:
ايكه از دفترعقل آيت عشق آموزي
ترسم اين نكته به تحقيق نداني دانست
در اين مورد هم خوب است مقد متا ازنظرمولوي استفاده كنيم:
عقل دو عقل است اول مكسبي
كه درآموزي چودر مكتب صبي
عقل ديگربخشش يزدان بود
چشمه آن در ميان جان بود—مولوي قائل به عقل كلي وجزئي نيزهست
ودر حديث داريم العقل ما عبد به الرحمان عقل آنست كه خداي رحمان با آن پرستش ميشود وداريم كه
العقل عقلان يعني عقل دو عقل است(اين پاسخ امام است برسئوال كسي كه پرسيده عقل معاويه چه عقلي است) وميدانيم كه درقرآن كريم تعقل بسيار تو صيه شده است( افلا تعقلون)
پر واضح است كه اگربه دوگانگي معني عقل توجه نباشد( كه ازكدام بخش از وجود دو گانه انسان تغذيه كرده) بين اهل عرفان و اهل كلام سؤتفاهم ايجاد ميشود وممكن است يكي ديگري را زير سئوال ببرد وگويا اين قبيل اختلافات در طول تا ريخ با عث بد بيني كساني بر كسان ديگر شده وهنوز ادامه دارد
آنچه حافظ در مورد عقل گفته به نظر اهل معرفت درست است ولي اگر پرسيده شود كه كدام نيرو حافظ رااز صومعه يا عبادتگاه اسمي به ميكده معرفت كشيده وبه ارزشهاي دنيائي بي اعتماد كرده وطلب وصال را با اين شد ت در او پديدآورده حتما اهل معرفت خواهند گفت نيروي عقل وتشخيص متعالي مدخليت داشته است
همين طور معني دوگانه خوف وانذاروايمان واعتقاد ودهها معني ديگرقابل تفصيل است كه جاي بحث
همه آنها نيست فقط به موضوع دوگانگي معني “خود” هم اشاره اي داشته باشيم كه گاهي در سخن ابهام ايجاد ميكند مثلا از خود بيخود شدن وخود را يافتن كه درآثارعرفاني آمده ظاهرا متضاد ولي بيك معني است با اين توضيح كه خود در جمله اول به معني منيت اجتماعي ودر جمله بعد من اصلي يا من ديگرمقصود است در اينجا هم لزوم توجه به معاني دوگانه معلومست
ولي مشكل اصلي فهم معارف والاي ديني چندان اختلاف بر سر كلما ت نيست حقيقت نهائي در وراي كلمات وطبيعت جستجو ميشود شاخه ها را جدا از اصل نبايد انگاشت در غزل بالا ميخوانيم:
تو كز سراي طبيعت نميروي بيرون
كجا به كوي طريقت گذر تواني كرد
ودر بيتي ديگر از همين غزل معني هدايت آنطور كه قرآن مؤيدآنست بيان گرديده است


دلا به نور هدايت گر آگهي يابي
چو شمع خنده زنان ترك سر تواني كرد


حصول هدايت حقيقي مشكل است ودر قرآن كريم حصول آن با كلمه لعل يعني شايد آمده “لعلكم تهتدون” واينكه وطلب هدايت كه در هر نماز بايد تكرارشود اهميت ومشكل هدايت را ميرساندبا توجه به ابيات بالا ميتوان گفت هدايت يعني راه يافتن به عالم بالا ترازسراي ظاهري طبيعت.
پي نوشت:ديدگاههاي بالا يك ديدگاه ممكنست حساب شود واگر منسجم نيست براي اينست كه راقم ابتداقصد نوشتن مطلب بلند نداشته وبعد چيزي به مطا لب قبلي اضافه كرده است

 
 
 
 
 
 
 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  8:53 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۱۴۴: به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

تعبیر :

جوانیت را به نحو احسن بگذران خوش باش نه آن که در پی اش غم باشد. رسیدن به مراد بسیار سهل است به شرط اینکه غلام خدا باشی و گدایی در خانه ی او را بکنی. به سفری می روی که بسیار سودمند است. در کارت طمع نباشد وگرنه کارها را خراب می کنی بسیار خوش شانسی و دست به هر چه بزنی طلا می شود.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394  8:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها