0

قضاوت های حضرت علی (ع) - پاسخ پرسشهاى لغزى

 
assassin
assassin
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 614
محل سکونت : خراسان شمالی

قضاوت های حضرت علی (ع) - پاسخ پرسشهاى لغزى


1- سوالات كعب الاحبار  
كعب الاحبار از حضرت امير عليه السلام پرسيد؛ كيست كه پدر نداشته ؟
كيست كه اهل و عشيره نداشته ؟
كيست كه قبله اى نداشته ؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: كسى كه پدر نداشته عيسى عليه السلام است ؛ كسى كه عشيره نداشته آدم است ؛ كسى كه قبله اى ندارد، خانه كعبه است كه خودش قبله است .
اميرالمومنين عليه السلام به او فرمود: هنوز هم بپرس !
كعب الاحبار: آن سه موجود زنده كدامند كه در رحمى نبوده و از بدنى بيرون نيامده اند؟
امام على عليه السلام فرمود: عصاى موسى ، ماده شتر ثمود، و قوچ ابراهيم .
على عليه السلام هنوز هم بپرس !
كعب الاحبار: تنها يك سوال مانده كه اگر به آن پاسخ دهى تو خودت هستى .
اميرالمومنين عليه السلام : بپرس !
كعب الاحبار: كدام قبر بوده كه صاحبش را گردش داده است ؟
على عليه السلام آن ماهى بود كه به فرمان خداوند يونس را در شكم خود فرو برد و در درياها گردش مى داد (220)
2- سوالات ابن كوا  
ابن كوا عرض كرد: يا اميرالمومنين ! مرا خبر ده از بيناى در شب و روز و بيناى در روز و بيناى در شب ؟
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: از چيزى بپرس كه تو را به كار آيد. و رها كن آنچه را كه به دردت نمى خورد. و آنگاه به وى فرمود: بيناى در شب و روز كسى است كه به پيامبران گذشته ايمان داشته و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله را درك نموده و به او نيز ايمان آورده است . و بيناى در روز، كسى است كه به پيامبران سابق ايمان نداشته ، و پيامبر خاتم را ادراك كرده و به او ايمان آورده است ؛ و بيناى در شب كسى است كه به پيامبران سابق ايمان داشته و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله را درك نموده و به او ايمان نياورده است (221)
3- سوالات يهودى  
مردى يهودى از حضرت امير عليه السلام پرسيد؛ مرا آگاه كن از چيزى كه براى خدا نيست و چيزى كه نزد خدا نيست ، و چيزى كه خدا نمى داند.
آن حضرت عليه السلام به وى فرمود: آنچه را كه خدا نمى داند گفتار شما يهود است كه مى گوييد عزير پسر خداست و خدا براى خود پسرى سراغ ندارد.
و اما آنچه را كه براى خدا نيست شريك است و آنچه كه نزد خدا نيست ستم بر بندگان است .
يهودى گفت : گواهى مى دهم كه خدا يكتا و يگانه است ، و محمد فرستاده اوست (222)
4- سوالات راس الجالوت  
راس الجالوت از ابوبكر سوالاتى نمود، ابوبكر پاسخش ‍ را ندانست . او سوالاتش را از حضرت امير عليه السلام پرسش نموده گفت : اصل و اساس تمام موجودات چيست ؟
فرمود: آب است ؛ زيرا خداوند مى فرمايد: وجعلنا من الماء كل شى ء حى ؛ و قرار داديم از آب هر موجود زنده را.
كدام دو جماد بودند كه سخن گفتند؟
آسمان و زمين (223)
آن دو چيز كدامند كه زياد مى شوند و كم نمى گردند و مردم آنها را نمى بينند؟
شب و روز.
كدام آب بود كه نه از زمين و نه از آسمان ؟
آبى بود كه سليمان براى بلقيس ، فرستاد، كه عرق اسبانى بود كه در ميدان تاخته بودند.
چه چيز است كه با نداشتن روح تنفس مى كند؟
الصبح اذا تنفس ؛ (224) سوگند به صبح ! آنگه كه تنفس ‍ كند (طلوع نمايد).
چه چيز است كه زياد و كم مى شود؟
قرص ماه است .
چه چيز است كه نه زياد مى شود و نه كم ؟
درياست .
چه چيز است كه كم مى شود ولى زياد نمى گردد؟
عمر است (225)
5- سوالات گروهى از يهود  
گروهى از يهود نزد عمر آمده به او گفتند: تو والى و حاكم پس ‍ از پيامبرتان هستى و ما نزد تو آمده ايم تا مطالبى را از تو بپرسيم كه اگر صحيح به ما پاسخ گويى به تو ايمان آورده از تو پيروى خواهيم نمود.
عمر گفت : بپرسيد!
گفتند: ما را آگاه كن از قفلهاى آسمانهاى هفتگانه و كليدهاى آنها. و از كسى كه قوم خود را انذار نموده و نه پرى بود و نه آدمى ، و از پنج چيزى كه در رحمى آفريده نشده اند، و از يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده و يازده و دوازده .
عمر ساعتى در فكر شد و آنگاه به آنان گفت : چيزى از عمر بن خطاب پرسيده ايد كه به آن آگاهى ندارد، ولى پسر عم رسول خدا صلى الله عليه و آله شما را از اين مطالبى كه پرسيده ايد خبر خواهد داد. پس نماينده اى به نزد آن حضرت فرستاده او را به نزد خود فراخواند، و چون آمد عمر جريان را خدمتش عرضه داشت ، اميرالمومنين عليه السلام به يهوديان رو كرده و فرمود: مسائلتان را بر من عرضه بداريد، آنان همان سوالات ياد شده را مطرح كردند.
امام فرمود: آيا غير از اينها هم سوالاتى داريد؟
گفتند: نه اى پدر شبير و شبر!
اميرالمومنين عليه السلام به آنان فرمود: اما قفلهاى آسمانها شرك ورزيدن به خدا است و كليدهاى آنها گفتار لا اله الا الله است .
و اما آن كسى كه قوم خود را ترسانده و نه پرى بوده و نه انسى ، مورچه سليمان است .
و اما آن پنج موجود زنده اى كه در رحمى آفريده نشده اند آدم و حوا و عصاى موسى و ناقه صالح ، و قوچ ابراهيم است .
و اما يك ، خداى يگانه است كه او را شريكى نيست .
و اما دو؛ آدم و حواست .
و اما سه ؛ جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل است .
و اما چهار؛ تورات و انجيل و زبور و قرآن است .
و اما پنج ؛ نمازهاى پنجگانه واجب است .
و اما شش ؛ قول خداى تعالى است : (( و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما فى سته ايام ؛ (226) بتحقيق آفريديم آسمانها و زمين را و آنچه كه در بين آنهاست در شش روز.
و اما هفت ؛ قول خداى تعالى است : و بنينا فوقكم سبعا شدادا؛ (227)و بنا نهاديم بر بالاى شما هفت آسمان محكم .
و اما هشت ؛ قول خداى عزوجل است : و يحمل عرش ‍ ربك فوقهم يومئذ ثمانيه ؛ و عرش پروردگارت را آن روز هشت ملك برگيرند (228)
و اما نه ؛ آياتى است كه بر موسى نازل شده .
و اما ده ؛ قول خداى عزوجل است : ((و واعدنا موسى ثلثين ليله و اتممناها بعشر؛ (229) و با موسى سى شب وعده و قرار نهاديم ، چون پايان يافت ده شب ديگر بر آن افزوديم .
و اما يازده ؛ گفتار يوسف است به پدرش : انى رايت احد عشر كوكبا...؛ (230) من در عالم خواب يازده ستاره ديدم و....
و اما دوازده ؛ قول خداى عزوجل است به موسى : (( فاضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عينا؛ (231) عصاى خود را بر سنگ زن ، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بيرون آمد.
در اين موقع يهوديان گفتند: گواهى مى دهيم كه نيست خداى غير از خدا، اين كه محمد صلى الله عليه و آله فرستاده اوست و تو پسر عم رسول خدايى ، و آنگاه به عمر گفتند: به خدا سوگند! او سزاوارتر است به اين مقام از تو (232)
6- سوالات قيصر  
از جمله پاسخهاى حضرت امير به سوالات قيصر كه كتبا از عمر پرسيده و او پاسخش را ندانسته و از آن حضرت (ع ) كمك خواسته بود. اين چندتاست : (چيزى كه از هر طرف ، دهان است آتش است ؛ و چيزى كه همه اش پاست ، آب است ؛ و چيزى كه همه اش چشم است ، آفتاب است ؛ و چيزى كه همه اش بال است باد است ؛ تا اينكه فرمود چيزى كه تنها يك بار از جاى خود كوچ نمود كوه طور است ، هنگامى كه بنى اسرائيل نافرمانى پروردگار نمودند؛ و كوه طور بين بنى اسرائيل و سرزمين مقدس واقع شده ، پس خداوند قطعه اى از آن جدا نموده برايش دو بال از نور قرار داده بر بالاى سر آنان قرار گرفت ، كه خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:
(( و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظله و ظنوا انه واقع بهم ))(233)
و به ياد آرند يهودان آنگاه كه بر اسلافشان كوه طور! مانند قطعه ابر بر فراز آنها برانگيختيم كه پنداشتند فرو خواهد افتاد بر آنها.
و اما درختى كه صد سال راه سايه آن طول دارد، درخت طوبى است ، و آن سدره المنتهى است در آسمان هفتم كه اعمال بنى آدم به آن منتهى مى شود و از درختان بهشتى است ، و هيچ قصر و خانه اى در بهشت نيست مگر اين كه شاخه اى از درخت طوبى در ميان آن آويزان است ، و مانند آن در دنيا خورشيد است كه اصل آن يكى بوده و نور آن در همه جاست .
و اما درختى كه بدون آبيارى روييده شده ، درخت يونس ‍ است كه آن از معجزات اوست و خداوند مى فرمايد: وانبتنا عليه شجره من يقطين ؛ (234) و رويانيديم بر بالاى يونس ، درختى از كدو.
و اما خوراك بهشتيان ، مانند آن در دنيا جنين است در شكم مادر كه از راه ناف ، تغذيه نموده و چيزى از او دفع نمى شود.
و اما اجتماع غذاهاى رنگارنگ در يك ظرف براى بهشتيان ؛ مانند آن در دنيا مثل تخم است كه در آن دو رنگ مختلف سفيد و زرد وجود داشته و با هم مخلوط نمى شوند.
و اما دختر جوانى كه از ميان سيب خارج مى شود، مثل آن در دنيا كرم است كه سالم از ميان سيب بيرون مى آيد (235)
به همين مناسبت نقل مى شود: تنوخى در كتاب نشوار المحاضره (236) در باب اصابتهاى منجمين ؛ از پدرش ‍ نقل كرده كه مى گويد: روزى نزد موفق بودم كه او ابومعشر و منجم ديگرى را كه نامش را گفته و من فراموش كرده ام به نزد خود فراخواند و سيبى در آستين گرفت و از آنان پرسيد چه چيز در آستين دارم ؟
منجم ديگر پس از نگاه در اسطرلاب و گرفتن طالع و مقدارى فكر، گفت : از ميوه هاست ، و ابومعشر گفت : از جنس حيوان است . موفق به آن ديگرى گفت : درست گفتى و به ابومعشر گفت : خطا كردى و سيب را از آستينش بيرون انداخت .
ابومعشر در شگفت شده مجددا ساعتى در اسطرلاب نظر افكنده و آنگاه سيب را برداشته آن را قاچ نمود ناگهان ديد درون آن كرم است پس گفت : منم ابومعشر.
موفق از اين صحت حدس آنان تعجب نموده براى هر دو دستور جايزه داد.
7- پاسخ اعداد 
حضرت امير (ع ) در پاسخ مردى يهودى كه از اعداد سوال نموده بود فرمود: و اما دو كه سه ندارد، آفتاب و ماه است ، و اما سه كه چهار ندارد، شماره طلاق است ، و اما چهار كه پنج ندارد همسران است تا اينكه فرمود و اما نه كه ده ندارد دوران باردارى زن است (237)
مؤ لّف :
در خبر پنجم گذشت كه امام عليه السلام پاسخ اين اعداد را به گونه اى ديگر بيان فرمود: و هر دوى آنها صحيح است . و شايد علت اختلاف اين است كه آن حضرت خواسته هر كدام از پرسش كنندگان را بر طبق عقيده و نظر خاص خودش پاسخ گويد.
8- عمر از سخنان حذيفه برآشفت ! 
روزى عمر حذيفه را ديد، به او گفت : چگونه صبح كردى ؟ حذيفه گفت : مى خواهى چگونه صبح كرده باشم ؟ به خدا سوگند صبح نمودم در حالى كه حق را دشمن و فتنه را دوست مى دارم ، و بر ناديده گواهى مى دهم ، و غير مخلوق را حفظ مى كنم ، و بدون وضو نماز مى خوانم ، و در زمين چيزى دارم كه خدا در آسمان ندارد.
عمر از شنيدن سخنان حذيفه برآشفت و از او روى گردانده و چون عجله داشت وى را ترك گفت ولى تصميم گرفت او را تنبيه كند، در ميان راه على عليه السلام را ديد، حضرت دريافت كه وى خشمگين است علت را پرسيد، عمر گفت : حذيفه را ملاقات نموده ام و به او گفته ام چگونه صبح كردى و او گفته صبح نمودم در حالى كه حق را خودش ندارم .
اميرالمومنين عليه السلام فرمود: راست گفته ، از مرگ خوشش نمى آيد با اين كه آن حق است .
عمر: او گفته فتنه را دوست مى دارم .
على عليه السلام : راست گفته ، مال و فرزندان را دوست مى دارد و خداوند فرموده : انما اموالكم و اولادكم فتنه ؛ (238) جز اين نيست مالها و فرزندانتان براى شما فتنه و سبب آزمايشند .
عمر: مى گويد بر ناديده گواهى مى دهم .
امير المؤ منين عليه السلام : راست گفته ، بر يگانگى خداوند، مرگ ، زنده شدن ، بهشت ، دوزخ ، صراط گواهى مى دهد و هيچ كدام از آنها را نديده است .
عمر: مى گويد: غير مخلوق را حفظ مى كند.
امير المؤ منين عليه السلام راست گفته ، كتاب خدا را حفظ مى كند و آن غير مخلوق است (239).
عمر: مى گويد: واصلى على غير وضوء.
على عليه السلام راست گفته ، بر پسر عمم رسول خدا صلى الله عليه و آله بدون وضو، صلوات مى فرستد و آن جايز است .
عمر: از همه اينها بالاتر مى گويد من در زمين چيزى دارم كه خدا در آسمان ندارد.
على عليه السلام : راست گفته ، او زن و فرزند دارد و خدا از آن منزه است .
در اين هنگام عمر گفت : اگر على بن ابى طالب عليه السلام نبود نزديك بود عمر هلاك شود (240).
9- چنين كسى از اولياء الله است  
فرستاده پادشاه روم از ابوبكر پرسيد؛ چه كسى اميدى به بهشت ندارد و از آتش و خدا نمى ترسد، و ركوع و سجود بجا نمى آورد، و مردار و خون مى خورد و فتنه را دوست مى دارد، و با حق دشمن است و بر ناديده گواهى مى دهد؟ ابوبكر به او پاسخ نداد و عمر به او گفت : بر كفرت افزوده شد.
اميرالمومنين عليه السلام باخبر گرديد، پس فرمود: چنين كسى از اولياء الله است ؛ زيرا تنها اميدش به خداست نه بهشت او، و از خدا مى ترسد نه از آتش او و از ظلم خدا نمى ترسد بلكه از عدالتش ، و در نماز ميت ركوع و سجود بجا نمى آورد و ماهى و ملخ مى خورد با اينكه آنها مرده اند، كبد مى خورد و آن خون است . و بر بهشت و دوزخ گواهى مى دهد با اين كه آنها را نديده است (241)
مؤ لّف :
در سوالات طاووس يمانى از امام محمد باقر عليه السلام آمده : چه وقت بود كه يك سوم مردم هلاك شدند؟
امام عليه السلام به او فرمود: اشتباه كردى خواستى بگويى يك چهارم مردم ، و آن روزى بود كه قابيل هابيل را كشت .
پرسيد، كدام يك از هابيل و قابيل پدر آدميان است ؟
فرمود: هيچ كدام ، بلكه پدر آنان شيث بن آدم است .
پرسيد؛ كدام گواهى حق بود كه گويندگانش در آن دروغگو بودند؟
فرمود: گواهى منافقين كه به پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفتند: نشهد انك لرسول الله ؛ گواهى مى دهيم كه تو فرستاده خدا هستى .
پرسيد: كدام فرستاده خدا بود كه نه از جن بود و نه از انس ؟
فرمود: كلاغ كه خداوند فرموده :فبعث الله غرابا يبحث فى الارض ؛ خداوند كلاغى را برانگيخت كه زمين را به چنگال خود گود نمايد.
پرسيد؛ بر چه كسى دروغ بستند كه نه از پرى بود و نه آدمى ؟
فرمود: بر گرگ كه برادران يوسف بر او دروغ بستند.
پرسيد؛ چه چيز است كه اندك آن حلال و زياد آن حرام مى باشد؟
فرمود: نهر طالوت : ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى و من لم يطمعه فانه منى الا من اغترف غرفه بيده (242)
پرسيد: كدام روزه است كه از خوردن و آشاميدن منع نمى كند؟
فرمود: روزه مريم (243)
10- يونس در شكم ماهى  
هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام خطبه شقشقيه را مى خواند مردى نامه اى به دست آن حضرت داد كه در آن سوالاتى نوشته شده بود، امام عليه السلام سخن خود را ناتمام گذاشته و به سوالات او پاسخ داد، و از جمله اين پرسش بود؛ كدام جاندار بود كه از شكم جاندار ديگر بيرون آمد و بين آنها نسبى نبود؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: يونس بن متى بود كه از شكم ماهى خارج شد (244)
11- عصاى موسى  
از اميرالمومنين عليه السلام پرسيدند؛ آن چيست كه زنده اش آشاميد و مرده اش خورد.
فرمود: عصاى موسى بود، آشاميد موقعى كه شاخه اى بر درخت بود و خورد اژدها و مارهاى ساحران را زمانى كه عصايى بود در دست موسى عليه السلام (245)
12- پرنده عيسى  
و نيز از آن حضرت عليه السلام پرسيدند: كدام پرنده بود كه نه جوجه اى داشت و نه فرعى و نه اصلى ؟
فرمود: پرنده عيسى بود كه خداوند در قرآن مى فرمايد: واذ تخلق من الطين كهيئه الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى (246) و زمانى كه مى ساختى اى عيسى از گل مانند مرغى به دستور من ، پس در آن مى دميدى و مرغى زنده مى شد به فرمان من .
13- ستمگران !  
روزى در زمان خلافت عثمان حذيفه به حضرت امير عليه السلام گفت : يا على ! پس از گذشت ساليانى ديشب معنا و مفهوم گفتار شما را كه در حره به من گفتيد: چگونه خواهى بود اى حذيفه ! زمانى كه چند عين بر يك عين ستم كنند در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ميان ما نباشد فهميدم ، كه ديدم عتيق (ابوبكر) و پس از او عمر كه اول نامشان عين است در تصدى خلافت بر شما پيشى گرفتند.
امام عليه السلام به وى فرمود: فراموش كردى عبدالرحمن بن عوف را كه سهمى بزرگ در خلافت عثمان داشت و در روايتى آمده كه فرمود: و بزودى عمر و بن عاص با معاويه فرزند زن جگرخوار بر آنان اضافه خواهد شد كه اينها عين هايى هستند كه در ظلم و ستم بر من دست به دست هم دادند (247)
آرى ، و از پاسخهاى آن حضرت عليه السلام در اين زمينه ، علم مسائل لغزى و معمايى پديد آمده است .

پنج شنبه 2 مرداد 1393  12:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها