معانی لغات غزل(139)
روبررهش نهادم: صورت بر خاک راهش گذاشتم .
برمن گذر نکرد: پای خود را بر روی من ننهاد ، از کنارمن عبور نکرد.
چشم داشتن: چشم توقع داشتن، انتظار داشتن.
کین: کینه ، دشمنی .
سنگ خاره: سنگ خارا ، سنگ گرانیت ، سنگ سخت و متراکم تیره رنگ.
تیرآهِ گوشه نشینان : آه و ناله ونفرین بیچارگان گوشه نشین .
شوخ دیده : بی حیا، بی شرم، گستاخ وبی ادب ، بی آزرم.
میرَمَش: برایش بمیرم.
بیکفایت: نالایق ، بی لیاقت.
زخم تیغ: ضربت شمشیر .
کِلک زبان بریده: قلم نی که سرآن را تراشیده باشند، قلم بی زبان، در بعضی نسخ کلک زبان کشیده: به معنای قلم زبان دراز و جسور آمده است .
معانی ابیات غزل (133)
(1)صورت بر خاک رهش راهش نهادم با اینهمه از کنار من نگذشت . انتظار صد گونه لطف و کرم داشتم ولی يک نگاه به سوی من نینداخت.
(2) سیل اشک ما نتوانست سنگ کینه ودشمنی را از دل او بیرون بیندازد . در سنگ سیاه ، دانه های باران اثری نکرد .
(3) خدایا تو این جوان دلیری را که از تیر آه و ناله ونفرین بیچارگان گوشه نشین نهراسید در پناه خود محافظت فرما .
(4) شب نشین از ناله و فریاد من ، چشم ماهی دریا ومرغ صحرا به هم نرسید وآن بی آزرم را بنگر که از خواب ناز بیدار نشد.
(5) دلم می خواست که در سر راهش به مانند شمع جان را فدا کنم ، اما او چون نسیم سحری بر ما نگذشت.
(6) عزیز من ، کدام انسان سنگدل سرسختی است که در برابر ضربه شمشیر عشق تو، جان را به مانند سپر پیش نیاورد وآن را فدا ننمود.
(7)الف: قلم بی زبان حافظ در میان جمع، تا از سرخود دست نکشید نتوانست را از توکسی بگوید .
ب: قلم زبان دراز حافظ تا از سر جان خود نگذشت نتوانست راز تو را درمیان جمع بیان کند.
شرح ابیات غزل( 133)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع اخرب مکفوف محذوف
*
حافظ در زمان شاه شجاع دوران پر مشقت و التهابی را گذرانیده و نشیب وفرازهای زیادی را طی کرده است . زمانی چند مورد نظر و از محارم نزدیک و در مجالس خصوصی از مدعوین ویژه بود و مدتی در اثر کدورت ایجاد شده و روابط سرد فیما بین ، در حاشیه و یک چند نیزمورد غضب و قهر بوده است . علت و سبب این اختلافات را قبلاً شرح داده ایم اما به نظر می رسد که این شاعر پاکدل وبی ریا از سیاست خویشتن داری و مردم داری بهره چندانی نداشته و با دشمن تراشی همیشه در راه موفقیت خود مانع و رادع می تراشیده است. این غزل و غزلهای مشابه آن که کم نیست همه حکایت از این دارد که مورد بی مهری و قهر شاه شجاع واقع شده به نحوی که می فرماید سر راه او ایستادم و اوبه من نگاه نکرد و هر چه تواضع وفروتنی کردم آن کدورت و کینه یی که از من در دل داشت از دلش زدوده نشد. هرچه ناله وزاری کردم فایده نداشت. به من هیچگونه عنایتی ننمود . اینهمه فاصله میان شاه و کسی که پیش از این از صدرنشیان مجلس او بوده بی دلیل فراهم نمی شود. سهم اعظم آن را حسودان و بداندیشان و فرصت طلبان به عهده دارند اما خمیر مایه و دستاویز اولیه آن را باید در خلقیات خود حافظ جستجو کرد . به زبان امروزی او شاعر خوب و سیاستمداری بد بوده است و امروز که قرنها از آن زمان گذشته ارزیابی مردم دربارة او به این نتیجه می رسد که این شاعر قرون واعصار ، هرگز نان را به نرخ روز نخورده و هر چند در دستگاهی صاحب شغل و مواجب بوده اما هرگز بنده وار نزیسته و شخصیت خودرا آنچنان که بوده نشان داده است و دربارة بیت پنجم و مضمون مصراع دوم آن شاعر در غزل بعدی نیز چنین سروده است:
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد