0

غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار

کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت

وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایتیست

کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

 

 

سه شنبه 31 تیر 1393  2:24 PM
تشکرات از این پست
hosseinbmi
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

۱۳۹. رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد 
• زمان : 01:09 
با صدای استاد موسوی گرمارودی

 

 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/334781/۱۳۹-رو-بر-رهش-نهادم-و-بر-من-گذر-نکرد/

جمعه 15 اسفند 1393  6:25 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

 ١ -چهره بر خاك راه او ساييدم اما او بر من گذر نكرد.لطف و مهربانى بسيار از او انتظار داشتم،امااو حتى نگاهى به سوى من نيفكند!
 ٢ -اشك فراوان من-كه چون سيل از چشمم جارى بود-كينه از دلش نزدود!آرى،قطره‌ى باران‌ در سنگ خارا اثرى نكرد.[بيت داراى اسلوب معادله است.مقصود از قطره‌ى باران همان اشك وسنگ خارا،دل معشوق است.]
 ٣ -خدايا،آن جوان دلاور را،كه از آه عاشقان گوشه‌نشين خود حذر نكرد،مصون و محفوظ بدار.[آه‌ ا به تير تشبيه كرده است.]
 ۴ -ديشب،مرغ و ماهى از ناله و فرياد من نخوابيدند،اما آن دلبر گستاخ حتى لحظه‌اى سر ازخواب برنداشت.[مقصود،شدت بى‌اعتنايى معشوق  نسبت به عاشق است.يعنى همه متوجه حال زارمن شدند،جز يار!]
 ۵ -من مى‌خواستم،مانند شمعى كه در برابر باد خاموش مى‌شود،در پيش پاى او بميرم و جان فدا كنم،اما او-مانند نسيم سحرى-بر من گذر نكرد.[خود را به شمعى مانند كرده كه در رهگذار نسيم‌ايستاده تا نسيم بر او بوزد و او خاموش شود(-بميرد)اما نسيم به سوى او نمى‌وزد!]
 ۶ -جان من،كدام انسان سنگ‌دل نالايقى است كه جان خود را مانند سپر در برابر ضربه‌ى‌ شمشير تو قرار ندهد؟[يعنى كدام عاشق است كه نخواهد جان خود را فداى تو كند؟]
7-قلم زبان بريده‌ى حافظ،تا ترك سر نكرد،راز تو را در ميان انجمن با هيچ كس نگفت.[يعنى‌ در ازاى افشاى راز تو،سر خود را باخت.مقصود از ترك سر كردن قلم،تراشيدن و قط زدن نوك قلم‌است.اين تصوير واقعى با تخيل شاعر در مى‌آميزد و به سر باختن قلم به سبب افشاى راز تبديل‌مى‌شود.]
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 19 اردیبهشت 1394  7:25 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

معانی لغات غزل(139)

 روبررهش نهادم:  صورت بر خاک راهش گذاشتم .

برمن گذر نکرد: پای خود را بر روی من ننهاد ، از کنارمن عبور نکرد.

چشم داشتن: چشم توقع داشتن، انتظار داشتن.

کین: کینه ، دشمنی .

سنگ خاره: سنگ خارا ، سنگ گرانیت ، سنگ سخت و متراکم تیره رنگ.

تیرآهِ گوشه نشینان : آه و ناله ونفرین بیچارگان گوشه نشین .

 شوخ دیده : بی حیا، بی شرم، گستاخ وبی ادب ، بی آزرم.

میرَمَش: برایش بمیرم.

بیکفایت: نالایق ، بی لیاقت.

زخم تیغ: ضربت شمشیر .

 کِلک زبان بریده: قلم نی که سرآن را تراشیده باشند، قلم بی زبان، در بعضی نسخ کلک زبان کشیده: به معنای قلم زبان دراز و جسور آمده است .

معانی ابیات غزل (133)

(1)صورت بر خاک رهش راهش نهادم  با اینهمه از کنار من نگذشت . انتظار صد گونه لطف و کرم داشتم ولی يک نگاه به سوی من نینداخت.

(2) سیل اشک ما نتوانست سنگ کینه ودشمنی را از دل او بیرون بیندازد . در سنگ سیاه ، دانه های باران اثری نکرد .

(3) خدایا تو این جوان دلیری را که از تیر آه و ناله ونفرین بیچارگان گوشه نشین نهراسید در پناه خود محافظت فرما .

(4) شب نشین از ناله و فریاد من ، چشم ماهی دریا ومرغ صحرا به هم نرسید وآن بی آزرم را بنگر که از خواب ناز بیدار نشد.

(5) دلم می خواست که در سر راهش به مانند شمع جان را فدا کنم ، اما او چون نسیم سحری بر ما نگذشت.

(6) عزیز من ، کدام انسان سنگدل سرسختی است که در برابر ضربه شمشیر عشق تو، جان را به مانند سپر پیش نیاورد وآن را فدا ننمود.

(7)الف: قلم بی زبان حافظ در میان جمع، تا از سرخود دست نکشید نتوانست را از توکسی بگوید .

ب: قلم زبان دراز حافظ تا از سر جان خود نگذشت نتوانست راز تو  را درمیان جمع بیان کند.

شرح ابیات غزل( 133)

 وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن    

بحر غزل: مضارع اخرب مکفوف محذوف

*

   حافظ در زمان شاه شجاع دوران پر مشقت و التهابی را گذرانیده و نشیب وفرازهای زیادی را طی کرده است . زمانی چند مورد نظر و از محارم نزدیک و در مجالس خصوصی از مدعوین ویژه بود و مدتی در اثر کدورت ایجاد شده و روابط سرد  فیما بین ، در حاشیه و یک چند نیزمورد غضب و قهر بوده است . علت و سبب این اختلافات را قبلاً شرح داده ایم اما به نظر می رسد که این شاعر پاکدل وبی ریا از سیاست خویشتن داری و مردم داری بهره چندانی نداشته و با دشمن تراشی همیشه در راه موفقیت خود مانع و رادع می تراشیده است. این غزل و غزلهای مشابه آن که کم  نیست همه حکایت از این دارد که مورد بی مهری و قهر شاه شجاع واقع شده به نحوی که می فرماید سر راه او ایستادم و اوبه من نگاه نکرد و هر چه تواضع وفروتنی کردم آن کدورت و کینه یی که از من در دل داشت از دلش زدوده نشد. هرچه ناله وزاری کردم فایده نداشت. به من هیچگونه عنایتی ننمود . اینهمه فاصله میان شاه و کسی که پیش از این از صدرنشیان مجلس او بوده بی دلیل فراهم نمی شود. سهم اعظم آن را حسودان و بداندیشان و فرصت طلبان به عهده دارند اما خمیر مایه و دستاویز اولیه آن را باید در خلقیات خود حافظ جستجو کرد . به زبان امروزی او شاعر خوب و سیاستمداری بد بوده است و امروز که قرنها از آن زمان گذشته ارزیابی مردم دربارة او به این نتیجه می رسد که این شاعر قرون واعصار ، هرگز نان را به نرخ روز نخورده و هر چند در دستگاهی صاحب شغل و مواجب بوده اما هرگز بنده وار نزیسته و شخصیت خودرا آنچنان که بوده نشان داده است و دربارة بیت پنجم و مضمون مصراع دوم آن شاعر در غزل بعدی نیز چنین سروده است:

               من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع                     او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد   

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 19 اردیبهشت 1394  7:27 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۱۳۹: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

تعبیر :

امیدوار باش. ناامیدی علامت نرسیدن است. بالاخره یکی از نیات تو مورد قبول خداوند واقع می شود. با این غصه ا که می خوری خود را بیمار کرده ای اطرافیان تو هم از غصه ی تو غصه می خورند خوددار باش و امیدوار.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

شنبه 19 اردیبهشت 1394  7:27 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها