0

غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

از سر کشته خود می‌گذری همچون باد

چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد

ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف

آفتابیست که در پیش سحابی دارد

چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک

تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد

غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزد

فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد

آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست

روشن است این که خضر بهره سرابی دارد

چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر

ترک مست است مگر میل کبابی دارد

جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال

ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کی کند سوی دل خسته حافظ نظری

چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد

 

 

دوشنبه 30 تیر 1393  2:21 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

۱۲۴. آن که از سنبل او غالیه تابی دارد 
• زمان : 01:42 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/334796/۱۲۴-آن-که-از-سنبل-او-غالیه-تابی-دارد/

چهارشنبه 13 اسفند 1393  1:40 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

معاني لغات (124)

سنبل:( استعاره زلف، خط عذار و در اینجا به معنای زلف.

غالیه: تندی، سرزنش کردن.

تابی دارد: رنج واظطراب و حساست وپیچش دارد.

عتاب: ماه.

خورشید: (استعاره روی ماهش که به ماند خورشید می ماند.

سحاب:ابر.

تازه بی آبی آرد: با آبیاری تازه نگهدارد.

غمزه شوخ: حرکات دلبرانه شادی آفرین چشم.

فرصتش باد:امیدوارم مجال پیدا کند.

فکر صواب: اندیشه درست.

آب حیوان:آب حیات، آب حیاتیکه خضر با نوشیدن آن به عمر و حیات طلانی دست یافت. سرآب: بازتاب نور از زمین شوره زار که از دور به صورت موج آب به چشم می آید.

معانی ابيات غزل(124)

(1) آن كه غاليه ، در برابر زلف سنبل مانندش در پيچ و تاب و رنج و عذاب است باز با عاشقان دل از دست داده خود سر ناز و تندي دارد.

(2) مانند باد ، شتابان از كنار عاشقي كه كشته شده اوست مي گذرد. چه مي شود كرد كه او چون عمر مي ماند و مانند آن در رفتن شتاب دارد.

(3)صورت ماهش كه به خورشيد مي ماند، در زير زلف ، چون آفتابي است كه ابر آن را پو شانيده است.

(4) ديدگان من از هر سو سيل اشك روا كرده تا سرو قد تورا با آب تر وتازه نگهدارد.

(5)حركات دلبرانه و جسورانه چشم تو خون مرا به خطا مي ريزد . اميد آنكه مجال اينكار پيدا كند زيرا فكر صواب در سر دارد.

(6) اگر اب حيات اين است كه لب لعل يار در خود دارد ، روشن است كه آبي را كه خضر در شهر تاريكي نوشيده سرابي بيش نبوده است.

(7)چشم خمارين تو مي خواهد جگر دل مرا بسوزاند . تركي مست است كه گويا ميل كباب كرده است.

(8)جان خسته من روي آن را ندارد كه از تو تمنايي بكند. خوشا بحال آن خسته يي كه دوست به او جواب مساعد بدهد .

(9) چشم مست تو كه در هر گوشه يي عاشقي دل از دست داده وواله و شيدا دارد، ديگر توجه چگونه ممكن است كه به سوي دل خسته و بيمار حافظ نگاه و توجهي داشته باشد.

شرح ابيا ت غزل (124)

وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن

بحرغزل: رمل مثمن مخبون اصلم

*

همانطور كه سهم اعظم دوران شعر وشاعري حافظ مربوط به فرجه سلطنت شاه شجاع مي شود ، بزرگترين مسائل و مشكلات و برخوردهاي حافظ هم رقيبان ومخالفان خود مربوط به اين دوره خواهد بود . در مقدمات و فصل اول اين دفتر مشروحاً در اين باره صحبت شده و در اينجا اشاره يي گذرا به اين مطلب مي شود كه اختلاف سليقه بين حافظ و شيخ زين الدين كلاه سر منشاء همه اختلافت و مشكلات حافظ بود . اين برخوردها به دربار كشيده مي شود و با همه نفوذ و محبوبيت و موقعيت حافظ در دربار، كار به جايي مي رسد كه شاه شجاع مجبور مي شود علي الظاهر دست از حمايت حافظ برداشته و نسبت به او بي تفاوت و بي توجه شود . در اين بحران تا بدانجا پيش مي رود كه حافظ به يزد تبعيد مي شود و در اوج اين بحران اين غزل را سروده شده است . حافظ در بيت مطلع غزل مي فرمايد باز شاه شجاع با حاميان خود سر عتاب و سرزنش دارد و در بيت سوم تلويحاً مي گويدكه ابرهاي غرض از ناحيه مغرضين جلوي نور اين خورشيد را گرفته است و به دنبال بيت چهارم و پنجم توضيح مي دهد كه من دلسوز و طرفدار تو وتقويت توهستم معذلك به خطا خون من را مي ريزي و از نكات قابل توجه در اين غزل يكي اينكه در اين موقعيت باريك كه به قول خود حافظ گله مند ، اوضاع چندان بر وقف مراد او نيست باز دربيت ما قبل اخر غزل يعني همان جايي كه حافظ تقاضاهاي خود را از شاه مطرح مي كند مي فر مايد هر چند روي سؤال از تو ندارم اما خوشا بحال كسي كه از دوست جوابي دارد . يعني با اين همه ما را در امور مادي ومعنوي فراموش نكن و بالخره در بيت مقطع حالت نوميدي خود را علناً بازگو مي كند.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 18 اردیبهشت 1394  6:50 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۱۲۴: آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

تعبیر :

گذشت داشته باشید. عفو با بزرگان است. لذتی که در عفو هست در انتقام نیست. عمر مثل باد می گذرد. فرصت را از دستندهید. دل خسته ای را به دست آورید که ثوابی بالاتر از این وجود ندارد.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 18 اردیبهشت 1394  6:51 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها