0

غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است

که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست

بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را

که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان

که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است

که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد

صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس

بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

 

 

دوشنبه 30 تیر 1393  2:18 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

۱۲۱. هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد 
• زمان : 01:55 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

دریافت فایل 
http://rasekhoon.net/media/download/334799/۱۲۱-هر-آن-کو-خاطر-مجموع-و-یار-نازنین-دارد/

چهارشنبه 13 اسفند 1393  1:35 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

معاني لغات (121)

خاطری مجموع: آسایش فکر، خاطری جمع ، آرامش درون.

یاری نازنین : یاری دوست داشتنی.

دولت:بخت و اقبال.

همدم : هم نفس ، معاشر، مصاحب .

حریم : آستان ، پیرامون ، گرداگر.

در آستین داشتن : حاضر و آماده داشتن .

دهان تنگ شیرین:دهان غنچه وار دلپذیر

نقش خاتم لعلش : نقش نگین انگشتری اش .

خط مشکین: خط عارض ، موهای رسته گرد عارض و پشت لب.

آنَش : کیفیت رویایی و جاذبه و تناسب و هنجار میان زیباییها ، گیرایی ، عاملی در زیبایی که سبب دلربایی و جلب نظر است .

منعم : توانگر.

مجلس عزّت : محل جمع شدن اهل فقر و قناعت

گدای ره نشین: فقیر و مستمندی که جا در کنار کوچه دارد .

ناتوانی ها: زبونها و ناتوانها .

خوشه چین: درویش و تهیدستی که خوشه های اطراف خرمن را برای سد جوع جمع آوری می کند. رمز: نشانه مخصوص ، نکته سربسته .

مفلس : بی چیزی ، تهیدست .

معانی ابیات غزل 121

(1)هر کس که خیالی آسوده و دلبری دوست داشتنی دارد هم نفسِ خوشبختی و هم نشین بخت واقبال است. (2) درگاه محوطه عشق از عقل رفیع تر است . کسی می تواند برآستان بلند بوسه بزند که جان در کف داشته باشد. (3) گویی ، دهان غنچه وار دلپذیرش مُهرِ انگشتری سلیمان است زیرا نقش نگین سرخ فام آن ، دنیا را زیر فرمان خود دارد.

(4) اگر در لب میگون و خط مشکین گیرایی نباشد بی روح و جان است . به دلبر خود مباهات می کنم که هم آن وهم این را باهم دارد .

(5) ای توانگر ، در مردمان ضعیف و ناتوان به چشم حقارت نگاه مکن که فقیر راه نشین ، بر صدر مجلس عزّت جای گرفته است .

(6) تا بر روی زمین زندگی می کنی قدر این توانایی را بدان چرا که روز گار چه بسیار ناتوانی ها در زیر زمین دارد .

(7) دعای خیر مردم نیازمند، جان و تن را از بلا به دور نگاه می دارد. چه کسی خیر وبرکت از خرمن خود می بیند که از خوشه چین تهیدست روگردان و متنفر است .

(8) ای باد صبا ، نکته و رمزی از میزان عشق واردت من را به آن شاه خوبان که پادشاه خوبان که پادشاهان بزرگی چون جمشید و کیخسرو، کمترین غلام درگاه اویند ، برسان .

(9) و اگر گفت به عاشق تهیدستی چون حافظ نیازی ندارم به او بگو ( سخت مگیر ) به سلطانی بی نیاز، هم نشین شده است .

شرح ابیات غزل (121)

وزن غزل : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

بحر غزل: هزج مثمّن سالم

*

این غزل در زمان شاه شجاع و برای اظهار ارادت و تقرب آن پادشاه سروده شده و در بیت ماقبل آخر همان علامت و رمزی که همیشه حافظ آن را سر بسته در این بیت بیان می کند موجود است . حافظ در غزلهایی که به منظور قرائت در مجالس ادبی شاه و یا بزرگان دیگر و یا به منظور ارائه به قوّال و یا خواننده مطرب می سراید ، تنها به تعریف خال و خط ظاهری معشوق اکتفا نکرده و نکاتی عبرت آموز در قالب پند و اندرز و متکی به تمثیل را می گنجاند و همانطور که قبلاً گفته شد این یکی از رموز پذیرش اشعار او از دل وجان توسط شنونده و سبب جاودانی شدن غزلهای او در روزگاران است .

شاعر در بسیاری از غزلهایش از جمله این غزل و در بیت دوم آن مقام و مرتبه عشق را از عقل برتر می شمارد و همچنان که سعدی می فرماید:

ماجرای عقل پرسیدم زعشق گفت معزولست و فرمانیش نیست

و نجم رازی گوید: هر کجا شعله عشق پرتو اندازد ، عقل فسرده طبع خانه پردازد . ودر واقع در صدد ردّ عقیده معتزله بر آمده است که آنان معتقدند به وسیله عقل امکان شناخت و معرفت خدا و عالم امکان موجود است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 18 اردیبهشت 1394  6:41 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۱۲۱: هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

تعبیر :

آفرین بر شما که تصمیم عاقلانه ای گرفته اید. سعادت و دولت یکجا نصیبتا می شود. در کاری که انجام می دهید ذلت و خواری وجود ندارد. به وصال یاری می رسید که از هر سو حسن دارد. توانایی های خودتان را نشان بدهید و مثل همیشه به مستمندان کمک کنید.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

جمعه 18 اردیبهشت 1394  6:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها