0

غزل شماره ۱۱۰: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل شماره ۱۱۰: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد

از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر

ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

مژگان تو تا تیغ جهان گیر برآورد

بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد

حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود

بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد

 

 

دوشنبه 30 تیر 1393  2:06 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658
سه شنبه 5 اسفند 1393  9:59 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل شماره ۱۱۰: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

معاني لغات غزل (110)
پيرانه‌سر: سرپيري، هنگام پيري.
جواني: با ياء وحدت به معناي يك جوان وبا ياء مصدري به معناي دوره جواني افاده معنا مي‌كند.
هواگير: 1) هوايي، در آرزوي پرواز، پروازي، اوج‌گير؛ 2) در هوا گرفته و صيد شده؛ 3) هوادار، هواخواه.
آهوي مشكين سيه‌چشم: آهوي مشك‌دار و سيه چشم كنايه از معشوق.
نافه: كيسه‌يي در زير شكم آهوي نر سرزمين ختن و تا تارستان كه محتوي ترشحات معطر به نام مشك است.
رهگذر: 1) كوچه، گذرگاه، معبر؛ 2) به سبب.
دل زنده: دل‌آگاه.
ديرمكافات: كنايه از اين دنياست كه هركسي پاداش و جزاي كار خود را همين جا مي‌بيند.
دردكشان: دردنوشان، رندان عاشق پيشه نيازمند كه به جاي شراب زلال از درد شراب مي‌آشامند.
طينت: گل، سرشت، خلقت.
بدگهر: بدجوهر، با عنصر بد، ماده بد.
دست‌كش: كسي كه دست كسي راگرفته و او را هدايت مي‌كند، چيزي را كه دست بر آن بكشند وبا آن بازي كنند.
دست‌كشش بود: 1) جاي نوازش دستش بود، ملعبه‌اش بود؛ 2) هدايتگري بود، راهنمايش بود.
طرفه حريف: رفيق و همكار مناسب، هم بازي چابك.
كش: كه آش، ضمير شين به حافظ برمي‌گردد.

معاني ابيات غزل (110)
(1) در اين دوره پيري، عشق يك جواني به سرم افتاد، و راز آن را كه در دل پنهان مي‌داشتم، آشكار شد.
(2) مرغ دلم از راه نگاه كردن و ديدن، شيفته و هوايي شده به پرواز درآمد، اي ديده نگاه و پيگيري كن و بنگر كه در دام چه كسي گرفتار شده است.؟
(3) چه دردناك است كه به خاطر آن آهووش مشكين موي سياه چشم، دل مانند نافه آهو چه خون جگرهايي خورد.
(4) هربوي خوشي كه به دستياري نسيم سحر پراكنده شد از خاك كوچه و گذرگاه كوي شما بود.
(5) همين كه مژه‌هاي تو تيغ جهانگشا را كشيد چه بسيار كشته‌هاي دل زنده و عاشق‌پيشه كه به روي هم درافتادند.
(6) چه بسيار با تجربه دريافتيم كه در اين دنياي پاداش دهنده، هركس با دردنوشان درافتاد، نابود شد.
(7) اگر سنگ سياه جان را هم فدا كند به لعل مبدل نميشود. با سرشت خود چه مي‌تواند بكند؟ بدگهر آفريده شده است.
(8) حافظ كه (در ايام جواني) دستش با سر زلف زيبا رويان بازي مي‌كرد چه حريف بي‌مانندي است كه دراين پيرانه سرهم همين فكر به سرش افتاده است.

شرح ابيات غزل (110)
وزن غزل: مفعول مفاعيل مفاعيل مفاعيل
بحر غزل: هزج مثمن اخرب مكفوف مقصور
*
سعدي: زآنگه كه برآن صورت خوبم نظر افتاد
از صورت بي طاقتيم پرده برافتاد

ناصربخارايي: جان بر لب لعلش چو مگس برشكرافتاد
با وصل تو دل چون شبهي درگهر افتاد

ناصربخارايي: تا عكس تو از روزنه ديده درافتاد
درخانة دل پرتو شمس و قمر افتاد

كمال‌خجندي‌:
باز اين دل غمديده به دام تو درافتاد
بس مرغ همايون كه به تير نظر افتاد

اين غزل مربوط به سالهاي آخر شعر و شاعري حافظ و بازگشت از تبعيد او مي‌شود و غزلي است تفنني كه گريزي هم به شاه‌شجاع دارد. شاعر در بيت پنجم و ششم از آخرين جنگ شاه‌شجاع و هزيمت رقيب او سخن گفته چنانكه مصراع دوم بيت ششم را كه هدف و منظورش از (دردكشان) شاه‌شجاع است، ضرب‌المثل فراگير شده است. در بيت هفتم شاعر ا زبدسرشتي برادر شاه‌شجاع يعني شاه‌محمود سخن به ميان آورده است، چه از رقابتهاي پشت پرده و جاه‌طلبيهاي شاه‌محمود و همچنين از رقابتهاي عشقي فيمابين دو برادر و روابط جاسوسانه همسر شاه‌محمود با شاه‌شجاع و بسياري مسائل ديگر بااطلاع بوده و بدين سبب است كه در ابيات 6،‌5 و7 به طرفداري از شاه شجاع برمي‌خيزد. بايد اذعان كرد كه در واقع فرق چنداني بين شاه‌شجاع و شاه‌محمود از لحاظ برتري اخلاقي دستگير خواننده صفحات تاريخ نمي‌شود جز اينكه شاه‌شجاع درشعر و ادب دست داشت و مجالس ادبي او را حافظ بسيار دوست مي‌داشت و نسبت به خود شاه‌شجاع زيبا صورت هم كه 15 سال ازلحاظ جوانتر بود ميل و كششي داشت كه همين ميل و عشق باطني، شاعر آزاده ما را به تعريف و تمجيد او واداشته است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

 
 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 17 اردیبهشت 1394  7:33 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل شماره ۱۱۰: پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد

تعبیر :

اتفاقی افتاده که باعث شده به خود بیایی و از خواب غفلت بیدار شوی. کارهای گذشته را جبران کن. در گذشته تجربه های زیادی به دست آورده ای که در آینده همگی به دردت خواهند خورد. کدورت های قدیمی را فراموش کن. با ابطنی خوب و خوش زندگی کن و این اتفاق را به فال نیک بگیر.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

پنج شنبه 17 اردیبهشت 1394  7:37 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها