شرح ابيات غزل:
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
سعدي: جهان برآب نهادست و آدمي برباد
غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد
خواجو: نسيم باد صبا، جان من فداي تو باد
بيا، گرم خبري زآن نگار خواهي داد
اگر چه رنج تو با دست، درغمشخواجو
به باده دل ديوانه هرچه باداباد
عبيدزاكاني: نسيم باد مصلي و آب ركنآباد
غريب را وطن خويش ميبرد از ياد
بگير دامن ياري و هرچه خواهي كن
بنوش باده صافي و هرچه باداباد
به سوي باده ونيميل كن كه ميگويند
(جهان بر آب نهادست و آدمي برباد)
خوشستناز و نعيمجهان ولي چو عبيد
(غلام همت آنم كه دل بر او ننهاد)
خواجو: به بوي زلف تو دادم دل شكسته به باد
بيا كه جان عزيزم فداي جان تو باد
سلمانساوجي: بيا كه ملك جمال تو را زوال مباد
به غيره طره، پريشانييي بدو مرساد
ميركرماني: فراق روي تو آن داغ بر دلم بنهاد
كه خامه دو زبان شرح آن تواند داد
عمادفقيه: خوشا هواي مصلي و آب ركنآباد
كه اين مفرح جان وين مقوي دل باد
عبدالحميد: اگر زكوي تو بوئي به من رساند باد
به مژده جان جهان را به باد خواهم داد
جلال: هزار جان عزيزم فداي جان تو باد
چه دشمني است كه از دوستان نداري ياد
سيدعضدالدين: گرت به خاك ديارم گذر كني اي باد
زآب چشم من و آتش دلم كن ياد
*
چنانكه قبلاً نيز گفته شد، استقبال يك شاعر از شعر شاعري ديگر، گاه به صورت اقتراح دسته جمعي صورت ميگيرد كه درزمان معيني شعري در انجمن مطرح و شعرا از آن استقبال ميكنند و گاه در زمانهاي متفاوت اين عمل صورت ميگيرد. درمورد اين غزل، با توجه به مطلع غزلهاي استقبال شده كه در بالا از آنها ياد شد چنين برميآيد كه عبيد زاكاني قصيده مشهور سعدي را استقبال و مطلع آن قصيده را به صورت دو مصراع در دو بيت غزل خويش تضمين نموده و به خوبي از عهده آن برآمده است و چون عبيد زاكاني معاصر حافظ و مدتي ساكن شيراز و از شاعران دربار شاه ابواسحاق بوده و خواجه به اشعار او توجه كامل داشته بعيد نيست كه حافظ و خواجو و ديگران از او استقبالي كرده باشند.
و اما زمان سرودن اين غزل به ظن قوي اواخر دوره شاه شيخ ابواسحاق و يا اندكي بعد بوده كه شاهي ادبپرور بود و در بيت ششم اين غزل هم ميتوان به ايهامي اشاره كرد كه حافظ در حسرت زمان او اظهار دلتنگي ميكند و اين امر با مضمون بيت نهم نيز وفق ميدهد زيرا در زمان اميرمبارزالدين بر حافظ روزگار به سختي ميگذشت و از طرف سلطان اويس دعوت به بغداد شد او به علت علاقه و دلبستگي مفرطي كه به شيراز داشت از مسافرت سرباز زده و اين ايهام و اشارات به اين موضوع نيز ميتواند بوده باشد.