١ -تويى كه از همهى زيبارويان كشور زيباتر و برتر هستى و شايسته است كه همهى دلبران به توباج دهند.[تاج ديگران بودن،كنايه از سر و سرور بودن و باج دادن كنايه از اطاعت و پيروى است. پسمىگويد:تو از همه زيباتر و برترى و همه بايد از تو اطاعت كنند.]
٢ -چشمان شوخ و پر كرشمهى تو،سرزمين ختا و حبش را به هم ريخته و آشفته كرده و سرزمين
چين و هند،خراجگزار زلف تواند.[ختا،سرزمين سفيد پوستان و حبش كشور سياه پوستان است.دراين جا،در مقام تعميم،سراسر جهان-اعم از مركز سفيد پوستان و سياه پوستان-منظور نظر است.ماچين و هند هم دو كشور پر جمعيت جهان هستند و در اين جا مقصود كثرت خراجگزاران زلف معشوقاست.]
٣ -سپيدى روى تو مانند روشنايى خورشيد و سياهى زلف تو مانند تاريكى شب است.
۴ -دهان شيرين تو موجب رواج و اشتهار آب خضر شده و لب شيرين تو،نبات مصرى را از رونق و
رواج انداخته است.[يعنى شهرت آب خضر از آن است كه آن را بارها به دهان تو مانند كردهاند.و لبتو آن قدر شيرين است كه نبات مصرى را تحت الشعاع خود قرار داده و از رونق انداخته است.]
۵ -من از اين بيمارى،حقيقتا شفا نخواهم يافت،زيرا كه از جانب تو اى عزيز،اميدى به مداوا و
معالجه نيست.[دواى درد من وصال توست.اما اميدى به وصال تو ندارم.]
6-اى عزيز من،چرا دل نازك مرا-كه مانند شيشه شكننده است-از روى سنگدلى مىشكنى؟
٧ -لب تو مانند خضر و دهانت مانند چشمهى آب زندگانى و قد تو مانند سرو،كمرت به نازكى مو و
اندامت به سپيدى عاج است!
٨ -آرزوى شاهى مانند تو در دل من افتاده است؛كاش من كوچكترين ذرهى خاك درگاه تو بودم.
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری