0

غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفرکرده بیارید

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند

آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی

بر می‌شکند گوشه محراب امامت

حاشا که من از جور و جفای تو بنالم

بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ

پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت

 

 

یک شنبه 29 تیر 1393  12:30 PM
تشکرات از این پست
hadis162
hadis162
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 658

پاسخ به:غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

۸۹. یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
• زمان : 01:37
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 
 
شنبه 25 بهمن 1393  10:34 AM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

۱ خدایا وسیله ای بساز که یارم به سلامت ؛ برگردد و مرا از رنج وسرزنش مردم خلاص کند.

ملامت : سرزنش.

می خواهد بگوید بر اثر دوری از یار بی قراری می کنم و مردم سرزنشم می کنند؛ خدایا سببی بساز که یارم باز گردد و از رنج ملامت خلق خلاصم کند.

۲ خاک راهی را که یار به هنگام سفر بر آن پا نهاد بیاورید ؛ تا آن را در چشم جهان بین خود جا دهم.

جهان بین : بیننده جهان ،چشم ، سیاح و جهانگرد؛ و چشم جهان بین یعنی چشمی که جهان مادی یا جهان زندگانی را می بیند ، چشم سر.

چنانکه پیشتر گفته شد شاعر از خاک قدم معشوق توتیا و سرمه چشم می سازد، آن را در چشم می ریزد تا روشن شود، وحالا که یار به سفر رفته می خواهد خاک راهی را که بر آن پا گذاشته مثل توتیا در چشم خود بریزد.

۳ فریاد و فغان که آن خال و زلف ورخ وعارض و قامت از شش طرف راه را بر من بستند.

ظاهراً اختلاف معنای مختصری میان رخ و عارض وجود دارد، به این معنی که عارض صفحه صورت است و رخ هر یک از دو برجستگی صورت. در مصراع اول از شش جهت یادکرده که شش سوی جهان (شمال،جنوب،مشرق،غرب،بالا و پایین) است و در مصراع دوم از شش سمبل زیبایی خال و خط وزلف و رخ وعارض وقامت نام می برد که هرکدام از یک جهت و مجموعاً از شش جهت راه فرار را بر او بسته اند. یعنی در جمال پرستی خود از همه سو محصور شده است.

۴ امروز که در اختیار تو هستم لطفی کن؛ فردا که خاک شدم چه فایده که برای من اشک حسرت بریزی.

در دست توام : در اختیار تو هستم،اسیر تو هستم.

۵ ای کسی که با حرف وبیان ادعای عشق می کنی ؛ مابا تو سخن نداریم ، آرزوی نیکی و سلامت برایت می کنیم.

تقریر : بیان ،گفتار.

مقصوداینکه کیفیات عالم عشق را نمی توان به زبان بیان کرد و هرکس که چنین کند ما از او دوری می کنیم و می گوییم برو به سلامت و خوشی. ما را به خیر و تو را به سلامت.

واین عقیده عرفاست که گویند برای درک کیفیات عشق باید اهل درد بود و مراحل را طی کرد وگرنه کسی نمی تواند با بیان ، دیگری را بر حالات عشق واقف سازد – حال را نمی توان به زبان بیان کرد.

در شرح کلمات باباطاهرآمده : «هرکه خدا را با راهنمایی علم شناسد زبانش دراز و سخنش بسیار خواهد بود (علم رسمی سر بسر قیل است وقال) زیرا خدا درا اینحال از نظر پنهان؛ و شناسایی او قهراًبا بیان و زبان است ولی هر که خدا را با وجد و جذبه شناسد زبانش گنگ خواهد بود، زیرا صاحب وجد و جذبه شاهد وناظر اوست، وشاهد جمال معشوق در حیرت وسکوت و مستغرق مطالعه انوار ذات و تجلیات اسماﺀ و صفات است و توانایی تکلم و بیان اوصاف او را ندارد.»[۱]

شیخ روزبهان بقلی در این معنی می گوید :

آن کس داند حال دل مسکینم                              کو را هم از این نمد کلاهی باشد[۲]

۶ درویش از شمشیر دوستان ناله مکن،زیرا این اپطایفه از کشتن خود تاوان می گیرند.

احبا : جمع حبیب به معنی دوست است.

غرامت به معنای خون بها ودیه آمده است که علی القاعده قاتل باید بپردازد. ولی ظاهراً فرقه ای از درویشان بوده اند که اگر میان دو درویش اهل فرقه نزاعی در می گرفت که به قتل یکی منجر می شد مقتول را مقصر می دانستند زیرا معتقد بودند او سبب شده که درویش دیگری گناهکار وقاتل به حساب آید. و احتمالاً از کشته غرامت ستاندن اشاره به این معنی است.

می گوید درویش اگر از دوستان به تو رنج و عذابی رسید شکوه مکن زیرا این دوستان به جای اینکه خود دیه و غرامت بپردازند از کشته خود مطالبه غرامت می کنند.

۷ در خرقه زهد آتش بزن زیرا خم ابروی ساقی گوشه محرابی را که امام در آن نماز می گزارد، می شکند.

برمی شکند : مجازاً یعنی از رونق می ندازد.

محراب : جایی در مسجد که امام رو به آن نماز می گزارد،با طاق هلالی.

امامت: پیشوایی،پیشنمازی .

هلال ابروی ساقی را با هلال محراب ، که امام در برابر آن نماز می گزارد،مقایسه کرده می گوید به خرقه آتش بزن، یعنی زهد و تقوی را ترک کن،زیرا توجه به هلال ابروی ساقی – عشق و جمال – سبب می شود که دیگر محرابی که امام در برابر آن نماز می گزارد توجهی نکنی و ارزش آن در نظرت شکسته شود.

۸ دورباد از من که از جور وجفای تو بنالم؛زیرا ظلم و جور لطفیان در نظر من همه لطف و بزرگی است.

لطیف: نیکو،نغز،لطف کننده؛ به قرینه کرامت که ازصفات خداوندی است.ظاهراً معنی اخیر یعنی لطف و احسان کننده مراد است.در آیه ۱۹ از سوره شوری (۴۲) آمده «الله لَطیفٌ بِعِبٰادِهِ …». خیام می گوید :

پیری دیدم به خوابی مستی خفته                              وزگرد شعور خانه تن رفته

می خورده و مست ، خفته وآشفته                              والله لطیف بعباده گفته[۳]

لطیف در این معنی صفت خداوند و از« اسماﺀ الحسنی » است . ظهیر فاریابی گفته :

بدان لطیف که چون باد خاکساری را                              کند مبشر امداد لطف در اسحار[۴]

با زبانی طنزآمیز از بیداد چنین لطیفی شکوه کرده ،می گوید: بیداد معشوق را هم باید بر لطف و کرم او حمل کرد.

۹ سخن گفتن از سر زلف تو را حافظ ختم نمی کند،رشته این سخن تا روز قیامت کشیده خواهد شد.

سخن از عشق و جمال محبوب پایان پذیر نیست ، مثل رشته زنجیر به هم پیوسته است و تا ابد ادامه می یابد.

به سلسله عاشقان هم اشاره دارد، یعنی سلسله عشاق که اززلف معشوق بحث می کنند تا روز قیامت به دنبال هم خواهند آمد.

 

————————————————————————————————————-

[۱] عین القضاه،….شرح احوال و آثار دو بیتی های بابا طاهر عریان،… ص ۲۷۸- ۲۷۹

[۲] روزبهان بقلی،… عبهر العاشقین… ص ۱۴۷٫

[۳] خیام… رباعیات… ص ۲۷۱٫

[۴] ظهیر فاریابی… دیوان… ص ۱۳۹٫

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 14 اردیبهشت 1394  7:08 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

معاني لغات غزل (89)
سبب: وسيله.
سببي‌ساز: وسيله‌يي فراهم كن.
بند ملامت: تله و دام سرزنش و شماتت.
شش جهت: كنايه از چهار شرق و غرب و شمال و جنوب و بالا و پايين است.
خط: در اينجا از موي نورسته برچهره و پشت لب است.
تقرير و بيان: گفتار و بيان.
خير وسلامت: برو به خير و سلامت، خداحافظ.
غرامت: خون‌بها، تاوان.
خم ابرو: انحناي ابرو، كمان ابرو.
محراب امامت: محل نمازگزاردن امام مسجد.
لطيف: نيكو، لطف كننده، از صفات الهي.
اين سلسله: اين بحث مسلسل و مداوم و پشت سرهم.
حاشا: دور باد، معاذ‌الله، مبادا، خدا نكند.


معاني ابيات غزل (89)
(1) خدايا و سيله‌يي فراهم كن كه محبوب من به سلامت از سفر بازگشته و مرا از رنج و غذاب سرزنش مردم رهايي بخشد.
(2)خاك راهي را كه آن محبوب سفر كرده از آن عبور كرده بياوريد تا آن را در چشمان بيناي خود جاي دهم.
(3)  به فريادم برسيد كه خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت دلدار از شش جهت راه را بر من بسته و مرا در تنگنا قرار داده‌اند.
(4) امروز كه زنده و در اختيار توام به من لطف داشته باش، چه فايده كه فردا كه بدل به خاك شدم برايم اشك پشيماني بباري.
(5) اي كسي كه با زبان و حرف و قال و مقال ادعاي عشق و عاشقي مي‌كني، ما را با تو حرفي و كاري نيست. برو به سلامت.
(6) اي درويش از ضربه شمشير محبوبان منال كه اين جماعت از كشته خود (هم) مطالبه غرامت و خون‌بها مي‌كنند.
(7) الف: آتش در خرقه پرهيزكاري بزن كه هلال ابروي ساقي، محراب امام نماز جماعت را از رونق مي اندازد.
ب: اين حرفه زهد را به دور ا فكن كه عشق به جمال و توجه به هلال ابروي ساقي، محراب امام جماعت را هم از نظرت مي‌اندازد.
(8) خدا نكند كه من از جور و جفاي تو ناله سركنم كه بيداد و جفاي صاحبان لطف، از سر احسان و بزرگواري است.
(9) حافظ در شرح و بيان زلف تو كوتاهي و قصور نمي‌كند كه اين رشته به قيامت پيوسته و سر دراز دارد.


شرح ابيات غزل (86)
وزن غزل: مفعول مفاعيل مفاعيل فعولن
بحر غزل: هزج مثمن مكفوف مخذوف


شاه ولي: 


در كوي خرابات نشستم به سلامت

              سر حلقه رندانم وفارغ زملامت

 

 

كمال خجندي:  

صوفي كه زچشم تو برد جان به سلامت

              سربرنكند تا به قيامت زغرامت


در اين غزل از خداي خود مي‌خواهد كه شاه‌شجاع با سلامت و موفقيت از سفربرگشته و زمام امور را بارديگر در دست گيرد و او را كه مورد ملامت و تحقير رقيبان خود و مخالفان سياسي شاه قرار گرفته از مضيقه برهاند. و همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد اينگونه دلواپسيها و در تنگنا قرار گرفتنها در غياب شاه دليل بر اين است كه سمت رسمي حافظ در دربار شغل حساسي بوده و به قول گردآورنده ديوان حافظ (به ملازمت شغل سلطان) اشتغال داشته است و ما هيچ قرينه و عبارتي نيافته‌ايم تا آن سمت را بشناسيم.
حافظ در اين غزل عقايد باطني خود را بار ديگر بازگو كرده بر آن پاي مي‌فشارد. به مدعيان دروغين عشق مي‌گويد كه دوست داشتن امر زباني و شفاهي نيست و بايستي رنجها كشيد و خطاب به خود مي‌گويد اي درويش از جور و جفاي محبوب هرگز منال كه هميشه معشوق گناه را به گردن عاشق انداخته او را بدهكار مي‌كند و چشم از شريعت و زهد و تقوي بپوش كه در اثر عشق به جمال و جمال‌پرستي از نظر عارفان، گوشه ابروي ساقي محراب نماز شريعتمدار را بر سرش خراب كرده و از رونق مي‌اندازد و در دو بيت آخر تأكيد بر ثبات رأي خود و وفاداري به شاه‌شجاع مي‌كند.

شرح جلالی بر حافظ

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 14 اردیبهشت 1394  7:10 PM
تشکرات از این پست
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل ۰۸۹- یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

تعبیر :

راه به جایی نداری. همه درها به رویت بسته شده و فکر می کنی دنیا نیز از هر جهت روی خشم به تو نشان می دهد. دیگران هم به جای کمک مسخره ات می کنند و مدام ایراد می گیرند. پس تو هم رازهای درونت ر فاش نکن. امیدوار باش. تو تا روز قیامت با جور زمانه در جنگ و ستیز هستی.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

دوشنبه 14 اردیبهشت 1394  7:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها