معاني لغات غزل 88
پيركنعان: حضرت يعقوب پيامبر، پدر حضرت يوسف.
هول: ترس.
حديث هول قيامت: رويداد وحشتناك روز قيامت.
كنايت: كنايه، اشاره.
بريد: پيك، قاصد، سفير.
مقام رضا: سالك عارف درمسير طريقت پس از طي مراحلي به مقام رضا ميرسد يعني با تمام وجود خداي قادر را حكيم مطلق دانسته و تسليم خواستههاي او ميشود.
شكر رقيب: تسليم و رضا به آنچه رقيب انجام ميدهد.
پيردهقان: دهقان پير، دهقان پيري كه شراب مياندازد.
گره به باد مزن: كار بيفايده و بيهوده انجام مده.
ز راه مرو: از راه اعتدال خارج مشو، مغرو مشو.
زال: پدر رستم، پدر پير كهنسال، كنايه از دنيا.
مقبل: خوشبخت، صاحب اقبال، سعادتمند.
بهتان: تهمت، نسبت به دروغ دادن به كسي.
معاني ابيات غزل 88
(1) شنيدهام پير كنعان سخني دلپذير گفته و گفته است سختي دوري و فراق يار آنچنان نيست كه بتوان بازگو كرد.
(2) شرح حكايت وحشتآوري كه واعظ شهر از روز قيامت ميداد، گوشهيي از دشواريهاي ايام هجران است.
(3) نشاني يار سفر كرده و خبر او را از چه كسي گرفته و باز پرسم؟ چرا كه اخبار قاصد باد صبا به پريشان گويي ميماند و قابل اعتماد نيست.
(4) افسوس كه آن محجوب نامهربان كه با دشمنان، سر دوستي دارد، دوستان خود را چه آسان ترك كرد.
(5) از اين پس من در مقام رضا و تسليم و پذيرش رفتار، مراقب تو هستم، چرا كه دلم به درد دوري تو عادت كرده و از درمان خود چشم پوشيده است.
(6) غم كهنه را با شراب كهنه برطرف كنيد. كه اين سخن دهقان پير است كه گفت تنها بذري كه از آن گياه خوشدلي ميرويد شراب كهنه است.
(7) رشته سرنوشت خود را با باد، هرچند كه مطابق ميل تو بوزد گره مزن و اين اندرزي است كه باد براي سليمان مثال زد و به او فهماند.
(8) فريب فرصت و مهلتي كه زمانه در اختيار تو نهاده است مخور. چه كسي به تو اين دلگرمي را داده است كه اين روزگار حيلهگر پير در فكر نيرنگ با تو نيست.
(9) دم از چون وچرا مزن كه بنده خوشبخت كسي است كه پذيرنده گفتهها و دستورات محبوب خود است.
(10) چه كسي به تو گفته است كه من دست از تو برداشته و از انديشه تو برگشتهام؟ اين سخن از من نيست و هركس گفته به من تهمت زده است.
شرح ابيات غزل 88
وزن غزل: مفاعلين فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
اين غزل همانطور كه درمطلع آن بالصراحه از قول پيركنعان بازگو شده در فراق دوست يعني شاهشجاع سروده شده است. غزل مربوط به دوره متواري بودن شاهشجاع به منظور تجديد قوا و حمله مجدد به شيراز است و در زمان تسلط شاهمحمود به شيراز گفته شده و از فحواي مضامين چنين برميآيد كه حافظ اميد بازگشت فاتحانه شاهشجاع را از دست داده و در بيم و اميد روزگار ميگذرانيده است. از آنجا كه هدف از سرودن غزل، شرح فراق دوست بوده است حافظ سرگذشت يعقوب و يوسف را مدنظر داشته و سخن را از قول حضرت يعقوب شروع ميكند. در بيت پنجم شاعر خود را تسليم قضا و قدر و سرنوشت نموده وبا آوردن كلمه (شكر رقيب) حالت بيتفاوتي خود را نسبت به شاه محمود حاكم ومسلط بر شيراز اظهار ميدارد. ليكن با همه اين بيم و اميدها هنوز در دل خود نور اميد بازگشت شاه را زنده نگه ميدارد و در بيت مقطع مطلبي را عنوان ميكند كه تكذيب شايعهيي است كه حافظ دست از پشتيباني شاهشجاع برداشته و در اصطلاح علم بديع با بكار گرفتن صنعت التفات ميفرمايد من اين نگفتهام و هر كس از قول من گفته تهمت و بهتان به من زده است.
در بيت هشتم شاعر، روزگار غدار مكار را در كلمه (زال) خلاصه ميكند و در قالب اندرز به شاه محمود ميگويد از فرصتي كه روزگار به تو داده است و موقتاً تو را بر شيراز مسلط نموده مغرور مشو و از حيله و دستان (زال) حذر كن. در اينجا شاعر يك داستان شاهنامه را در يك بيت ميگنجاند به اين معنا كه در جنگ رستم و اسفنديار ابتدا اسفنديار بر رستم چيره شد و روزگار و سپهر به او مهلتي داد اما اين مهلت دير نپاييد زيرا رستم از زال كمك خواست و او با كمك سيمرغ تيري از چوب گز ساخته و به رستم تعليم ميدهد كه آن را به چشم اسفنديار بزند و همين مهلت سپهربه ضرر اسفنديار تمام شده از اثر حيله زال پير از پاي درميآيد. حافظ ميخواهد به شاهمحمود بفهماند كه آخر و عاقبتكارتو هم دست كمي از اسفنديار ندارد و از قضا اين پيشبيني درست از آب درآمده و شاه شجاع مجدداً به شيراز و سلطنت دست مييابد.
تشبيه جهان پير و مكار به زال را خاقاني چنين آورده است:
از خون دل طفلان سرخاب رخآميزد
اين زال سپيد ابرو وين مام سيه پستان
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی