معانی لغات غزل (۷۹)
کنون: اکنون، در این زمان، حالا.
میدمد: به معنای میوزد.
بوستان: بستان، باغ.
حور: زیباروی بهشتی با چشم سیاه و اندام سپید.
حور سرشت: حورنژاد، درآفرینش به مانند حور.
بزمگه: بزمگاه، مجلس بزم و شادی.
لب کشت: لب کشتزار، کناره سبزه و آب.
به رمز: به زبان رمز، به زبان بیزبانی.
عارف: کسی که از طریق شناخت جمال جهان به خالق نزدیک میشود، خودشناسی که خداشناس بوده و معرفت او از حقایق عالم سرچشمه گیرد،
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار.
عمارت دل: تعمیر دل، آبادانی دل، کنایه از شادی دل.
پرتو: نور، روشنی، بازتاب.
صومعه: خانقاه، معبد، مسیحیان و به طور کلی به معنای معبد و در اشعار حافظ کنایتی است از خانقاه.
کنشت: کنیسه، و به عبادتگاه کافران به طور عموم اطلاق میشود.
نامه سیاهی: سیاهی نامه اعمال، کنایه از گناهکاری.
جنازه: تابوت حامل جسد، جسدی که بر دست در حال حمل باشد.
قدمدریغ مداراز جنازهحافظ: از تشییع جنازهحافظ قدم دریغ مداروگامیچند مشایعت کن.
معانی ابیات غزل (۷۹)
(۱) اکنون که از طرف باغ و بوستان نسیمی مانند باد بهشتی در حال وزیدن است، کار من نوشیدن شراب شادیآور و معاشرت با زیباروی چون حور بهشتی است.
(۲) امروز چرا گدا ادعای پادشاهی نکند که (برای او) سایه ابر چون خرگاه سلطنتی و لب کشتزار به مانند بزمگاه شاهی است.
(۳) دراین ماه اردیبهشت چمن به زبان حال میگوید، کسی که به امید بهشت نسیه فردا، این بهشت نقد موجود را از دست میدهد، اهل معرفت و بینش نیست.
(۴) دل و جان را با میآباد نگهدار که این دنیای خراب درکارآن است که از خاک پیکر ما خشت زده خود را آباد نگهدارد.
(۵) از دشمن انتظار وفا و مساعدت نداشته باش که هرگاه نور معبد توحیدی را از چراغ کنیسه کفار به وامگیری روشنایی و صفایی عایدت نخواهد شد.
(۶) مرا به خاطر اینکه نامه اعمالم سیاه است سرزنش مکن کسی چه میداند که دست سرنوشت بر پیشانی او چه خطی رقم زده است.
(۷) از تشییع جنازه و بدرقه پیکر حافظ قدمی چند دریغ مدار که هرچند (به پندار تو) غرق دریای گناهست اما به بهشت میرود.
شرح ابیات غزل (۷۹)
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون مقصور
*
تصور ذهنی من بر این است که حافظ این غزل را در ماه اردیبهشت یکی از سالهای دوره کمال زندگانی خود و در کنار سبزه و لبجویی سروده باشد. در این غزل این شاعر یکرنگ زمانه با کولهباری از تجربههای گذشته چنین به تشریح عقاید قلبی خود میپردازد:
۱- عیش و شادمانی و صرف شراب در کنار محبوب به ویژه درفصل بهار را میستاید.
۲- با دیده معرفت خود را در این حال چون پادشاهی تصور کرده و با او برابر میداند.
۳- نقد موجود را به نسیه نمیفروشد.
۴- سرنوشت خود را با رأیالعین میبیند که عنقریب پیکرش به خاک و خشت تبدیل خواهد شد.
۵- به حکم تجارب اندوخته خود به دیگران اندرز میدهد و میگوید از دشمنان و نامردمان توقع پایداری در دوستی و مساعدت نداشته باش که از سراب فیضی عاید نخوهد شد.
۶- و بالاخره از آنجا که افکار عمومی و قضاوت عوامالناس کالانعام درباره او چندان موافق و رضایتبخش نبود این شاعر عارف بینادل و غریب دور و زمان خویش درد دل خود را در دو بیت آخر این غزل بازگو و چنین میگوید: ای ملامتگرهیچ بندهیی درآفرینش و سرشت و سرنوشت خود، مختار نبوده و من هم تابع سرنوشت خویشم و به زودی خواهم مرد. در تشییع جنازه من چند قدمی همراهی کن که هرچند به زعم تو گناهکارم اما بدان و آگاه باش که یکراست به بهشت برین خواهم رفت.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان