0

غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

 
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

 

 

یک شنبه 29 تیر 1393  11:26 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت با صدای استاد گرمارودی

۷۷. بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت 
• زمان : 01:50 
با صدای استاد موسوی گرمارودی 

 

 

 

 

 
 

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 5 بهمن 1393  6:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

۱ بلبلی برگ خوشرنگی به منقار داشت؛ و با وجود چنین مال و متاعی ناله های حزین خوشی سر داده بود.

منقار:نوک٬ نوک پرنده.

برگ و نوا:وسایل زندگی٬ دارائی؛ ودر بیت به برگ گل و نوای بلبل نیز اشاره دارد.

می گوید برگ گل خوشرنگی به منقار گرفته بود و با وجود اینکه برگ گل او دارائی با ارزشی به حساب می‌آمد٬ ناله‌های سوزناک مطبوعی سر داده بود.

۲ به بلبل گفتم اکنون که به وصل رسیده ای این ناله وافغان برای چیست؛ گفت جلوه‌ی زیبائی معشوق مرا به این کار واداشت.

یعنی بلبل بر اثر ذوق و شوق رسیدن به وصل گل نغمه محزون می سرود. بر اثر درد فراق. و اشاره به این معنی است که عرفا در حال وجد نیز اشک شوق می ریزند.

۳ یار اگر با ما معاشرت نکرد جای اعتراض نیست٬ پادشاهی موفق و خوشگذران بود و از معاشرت با مردم فقیر عار داشت.

کامران: خوشگذران.

بعد از اینکه در دو بیت پیشین از لذتهای وصل سخن می گوید٬ در این بیت به محرومیت خود می پردازد ودلیل آن را بیان می دارد:

یار با ما از جهت اجتماعی اختلاف وضع داشت و جای اعتراض نیست که معاشرت نکرد.

۴ ناز و نیاز ما در حسن دوست اثر نمی‌کند؛ خوش به حال کسی که نصیبی از نازنینان در بخت خود داشته باشد.

مقصود اینکه معشوق به حسن خود مغرور شده وحالا نه ناز من در او اثر دارد و نه نیاز و زاری من. پس ناز ونیاز کافی نیست. خوش به حال آنکه برخورداری از نازنینان در بخت و اقبال برای او پیش بینی شده است -اگر کسی بخت این کار را نداشته باشد سعی و کوشش ثمری ندارد.

۵ برخیز تا جان خود را بر قلم آن نقاشی نثار کنیم؛ که در گردش پرگار خود این همه نقش و نگار شگفت اور داشت.

نقاش:صورتگر٬ رسام و در بیت به معنی طرح و رسم کننده‌ی نقش‌ها است که در کار خود نیاز به پرگار دارد.

عجب: تازه ٬ تحسین آمیز.

چون نقاش به برکت قلم خود نقش‌های بدیع به وجود می آورد٬ آفریدگار جهان را که نقوش بدیع خلقت را به وجود آورده٬ به نقاش تشبیه کرده٬ می گوید برخیز تا جان خود را نثار او کنیم٬ که این همه شگفتی آفریده است -در طرحی که برای جهان هستی ریخته این همه نقشهای تحسین آمیز وجود داشته است.

۶ اگر به راه عشق ارادت می‌ورزی از بدنامی نترس؛ خرقه شیخ صنعان در خانه شراب فروش به گرو بود- شیخ صنعان برای اینکه شراب بخرد خرقه خود را گرو گذاشته بود.

مرید: «در لغت به معنی صاحب ارادت است و در نزد صوفیه به کسی اطلاق می شود که برای وصول به یکی از اولیای او که قطب زمان و پیر وقت باشد ارادت ورزد٬ مطیع محض اوامر و نواهی او باشد.» [۱]

بیت صریحا اشاره به داستان شیخ صنعان دارد. ظاهرا افسانه شیخ صنعان را اول بار عطار در منطق الطیر آورده است.در معنی ام الخبائث[۲] خلاصه این داستان گفته شد. اشاره بیت به آن قسمت از داستان است که شیخ به خواهش دختر ترسا زنار بست و باده نوشید. حاصل معنی بیت اینکه تو هم اگر مرید راه عشقی ٬ مثل شیخ صنعان از بدنامی و رسوائی پروا نداشته باش.

۷ وقت آن درویش خوش صفت خوش باشد که در حالات مختلف سیر و سلوک به رسم ملائک خدا را نیایش می کرد٬ اما با حلقه زنار.

شیرین قلندر شیخ صنعان در بیت پیشین است: درویشی که صفات دلپذیر و شیرینی داشته و ترک زهد گفته و زنار بسته است.

اطوار جمع طور و به معنی وضع و حال و اطوار سیر یعنی حالات گوناگونی که در خلال سیر عارفانه دست می دهد.

تسبیح:سبحان الله گفتن و ذکر و دعای پروردگارکردن؛ نیز به معنی دانه‌های به رشته کشیده است که به هنگام دعا در دست دارند؛ در بیت این هر دو معنی را از آن خواسته.

تسبیح ملک٬ مراد نیایش ملائک آسمان است خدای تعالی را٬ که در آیات مختلف قرآن بدان اشاره شده است از جمله در آیه ۱۳ از سوره رعد ۱۳ «و یسبح الرعد بحمده و الملائکة من خیفته…» ﴿رعد وجمیع فرشتگان همه از بیم قهر خدا به تسبیح و ستایش او مشغولند…)

در این بیت حلقه ی زنار را رشته تسبیح مقایسه کرده ٬ می گوید شیخ صنعان در مراحل سیر و سلوک عاشقانه – که ما یه‌ی رسوایی او گردید – مانند ملائک به حمد و ثنای خدا مشغول بود. با این تفاوت که بجای آنکه با رشته تسبیح ذکر و نیایش کند، با حلقه زنار نیایش می‌کرد.

و مقصود اینکه از طریق هر اعتقادی می توان عبودیت خود را اظهار کرد.

اشاره‌ی بیت خصوصا به آن قسمت از داستان شیخ صنعان است که «گفت سبحه بیفکندم تا زنار برگیرم ٬ آری تا سبحه (سبحه‌ی تزویر) در دست است٬ زنار (زنار صفا) بر میان نتوان بست.»[۳]

۸ چشم حافظ زیر بام قصر آن یاری که خلقت حوران بهشتی داشت٬ حالت باغهای پر درختی را داشت که از زیر آنها –زیر درختان آنها– جویها روان است.[۴]

مصراع دوم اشاره دارد به آیه ی ۵۷ از سوره ی نساء(۴) «…سند خلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا…» (بزودی آنها را در باغهایی درآوردیم که نهرها از زیر درختان آنها جاری است٬ و در آنها زندگانی جاوید کنند…)

حاصل معنی اینکه چشم حافظ از زیر بام به قصر معشوق نگاه می کرد و اشک می ریخت. و اشک٬ مانند آب روان که از زیر درختان باغ جاری باشد از چشم حافظ جاری بود.

این معنایی است که بر حسب کلمات بیت فهمیده می شود.زیرا چشم حافظ فاعل «داشت» در مصراع دوم است. وبه این حساب چشم به باغهائی تشبیه شده که جویبار از زیر درختان آنها جاری است. دو چشم حافظ ٬ جنات یا باغها؛ و مژه ها درختان تصور شده اند که اشک از زیر اآها مثل جوی جاری است. چنانکه بیت زیر نیز انعکاس همین تصور است:

از بن هر مژه ام آب روان است بیا                           اگرت میل لب جوی و تماشا باشد

این معنائی است که چنانکه گفتیم با حساب کلمات بیت بدست می‌آید. اما معنای کلی متبادر به ذهن این که در حالی که چشم حافظ زیر بام قصرمعشوق اشک می ریخت٬ قصر معشوق شبیه به جنت٬ یعنی بهشتی شده بود که جویها از زیر آن جاری باشد.

 

————————————————————————————–

[۱] رجائی٬ … فرهنگ اشعار حافظ… ص ۵۷۰٫

[۲] نیز نگاه کنید به توضیحات ذیل بیت ۵/۹ .

[۳] مرتضوی٬ …مکتب حافظ… ص ۲۹۸ .

[۴] معنی مصراع عربی و ترجمه آیه‌ی مربوطه از استاد دکتر محمدی است.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 13 اردیبهشت 1394  1:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

شرح غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

معاني لغات غزل (77)
برگ: برگ گل، سروسامان، ساز وبرگ و لوازم، انگيزه و رغبت.
منقار: نوك پرندگان، آلت كندن و حك كردن.
نوا: آواز، دارايي.
برگ ونوا: وسايل معيشت (دراينجا اشاره به برگ گل و نواي بلبل و همچنين وسيله آسودگي خاطر است)، نعمت، سازوسامان.
خوش: مطبوع، دلپسند.
عين‌وصل: درعين وصال، حين رسيدن به وصال معشوق.
جلوه معشوق: تجلي زيبايي معشوق.
كامران: خوش‌گذران.
عارداشت: ننگ داشت.
درنمي‌گيرد: اثر نمي‌كند.
نياز: احتياج، درخواست، عرض حاجت.
ناز: ادا و اطوار براي جلب توجه و محبت و نوازش.
نازنين: داراي ناز، دوست داشتني.
خرم: خوش به حال، سبز و شاداب و شكوفا، دراينجا به معناي خوش به حال.
برخوردار: كامياب، بهره‌مند.
كلك: ني، قلم.
نقاش: كشنده نقش و نگار، كنايه از ذات يكتاي خالق.
جان‌افشاندن: جان نثار كردن.
پرگار: وسيله ترسيم دايره، گردون، حلقه، دايره.
مريد: خواهنده و پيرو، ارادتمند، دنباله‌رو فكر و عقيده مراد.
فكربدنامي مكن: از بدنامي واهمه نداشته باش، از شهرت بد مترس، از رسوايي پروا نداشته باش.
شيخ صنعان: بنا به روايت عطار عارفي بزرگ كه داراي مريدان زياد بود و به روم رفت و عاشق دختري ترسا شد و در اثر عشق، كارش به ترك عقيده اسلام و گرايش به مسيحيت و خوردن شراب و پرورش خوك شد و دست از عشق خود برنداشت.
شيرين: دراينجا كنايه از شيرينكار، كامل.
قلندر: درويش پيرو قلندريه كه درخوراك و پوشاك و وضع ظاهري بي‌قيد و موي سر و ابرو را مي‌تراشند و از مريدان شيخ جمال‌الدين ساوجي كه براي رد و قبول خلق اهميتي قائل نبوده و دراين حال به مراقبت و احوال نفس مي‌پرداخته و از فرقه ملامتيه تندروتر و بي‌پرواترند.
شيرن قلندر: قلندر كامل و شيرين كار، كنايه از شيخ صنعان.
اطوار سير: طرزهاي سيروسلوك، حالتهاي سيروسلوك.
وقت: زمان و در اصطلاح عرفا حالتي است كه به سالك دست دهد و از گذشته و حال و آينده فارغ و پيوسته در حال، و اندر وقت، با حق خوش بوده و سر دركار حق داشته باشد.
حوري سرشت: زني با سرشت و شكل و شمايل حور، حورنژاد، كنايه از زن بسيار زيبا.
جنات تجري...: تلميح و تضميني از آيه شماره 57 سوره نساء (سندخلهم جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا...).


معاني ابيات غزل ‌(77)
(1) بلبلي برگ گل خوشرنگي را در منقار گرفته و با داشتن چنين نعمت و متاعي ناله‌هاي شورانگيزي داشت.
(2) به بليل گفتم اين ناله و فرياد تو در زمان وصال چه معنا مي‌دهد؟ گفت: جلوه زيبايي معشوق مرا برانگيخت و به اين كار واداشت.
(3) اگر يار با ما نشست و برخاست نكرد جاي گله نيست اوپادشاهي خوش‌گذران بود و مجالست با مردمان فقير را ننگ خود مي‌دانست.
(4) در برابر زيبايي دوست عرض حاجت و بي‌اعتنايي ما هيچكدام كاري از پيش نمي‌برد، خوشا به حال آنكه از بخت بلند، نصيب و بهره‌يي از نازنينان داشته باشد.
(5) بپا خيز تا جان را فداي قلم آن تصويرگري كنيم كه اينهمه نقش و نگارهاي شگفت‌اور را با گردش پرگار خود در دايره فلكيات بيافريد.
(6) اگر پوينده و خواهان راه عشقي از بدنامي مترس و مهراس خرقه شيخ صنعان (هم) پيوسته درخانه شراب‌فروش به گرو بود.
(7) يادش به خير وقت و حال آن قلندر كامل عيار خوش، كه در لباس كفر و با كمربند زنار هم به ذكر و نيايش خدا مي‌پرداخت.
(8) الف: سرشك ديدگان حافظ، درپاي ديوار قصر آن پريوش، به مانند باغهايي كه در پاي درختهاي آن آب روان باشد، بود.


شرح ابيات غزل(77)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر غزل: رمل مثمن مقصور
*
اين غزل را حافظ احتمالاً بين سنين 55 و 60 سالگي يعني پس از بازگشت از تبعيد به شيراز سروده است.
مفاد چهار بيت اول اين غزل در واقع بازگو كننده حالت خود شاعر در زمان سرودن غزل است. چنين به نظر مي‌رسد كه حافظ پس از مراجعت از تعبيد در مجالس بزرگان قوم حاضر مي‌شده ليكن به مانند سابق از تعارفات و عنايات شاه شجاع برخوردار نبوده است.
در بيت چهارم اشاره به اين دارد كه هركار مي‌كنم چه قهر و چه لطف، موفق به نرم كرن دل شاه‌شجاع نمي‌شوم و در ابيات بعدي غزل شاعر كيفيات عقيدتي خود را به زيباترين وجه منعكس مي‌كند.
در بيت پنجم همه چيز را از جانب خدا و سرنوشت محتوم ازلي مي‌داند و در ابيات ششم و هفتم شجاعت و شهامت شيخ صنعان را كه در راه عشق پريساي ترسايي متحمل شده و در نتيجه پشت پا به آبرو و حيثيت خود زده است مي‌ستايد و به خود و ديگران اين شيوه (ملامتي) را توصيه مي‌كند. براي دسترس بيشتر به موضوع شيخ صنعان به شرح صفحه 169- 170 غزل شماره دهم اين دفتر و يا كتاب منطق‌الطير شيخ عطار مراجعه فرمائيد.
***

 

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 13 اردیبهشت 1394  1:30 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
salma57
salma57
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1391 
تعداد پست ها : 35499
محل سکونت : گیلان

تعبیر غزل ۰۷۷- بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

تعبیر :

از اینکه اگر پیروز نشوی می ترسی و مدام در حال رنجیدن هستی تا رنج نبینی به مقصود نمی رسی. اگر قرار باشد با نبودن درد و مشقت وصل حاصل شود، نتیجه ی کار برایت لذت بخش نخواهد بود و در راه رسیدن به مقصود امکان از دست دادن مال و آبرو نیز می باشد.

در زندگی بکوشلباس صبر بر تن بپوشبا دانایان بجوشعزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش

یک شنبه 13 اردیبهشت 1394  1:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها