شرح غزل ۰۷۳- روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
معانی لغات غزل (۷۳)
نظر: نگرش، نگاه، در اینجا کنایه از چشم است.
پرتو: بازتاب نور، روشنایی.
مِنَّتْ: نیکی خویش را به رخ کسی کشیدن، توقع سپاس عطابخش از عطا یافته، قبول و سپاس و شکر احسان، مرهون احسان کسی بودن.
بصر: چشم.
ناظر: نگاه کننده.
صاحب نظر: عارف، افراد شاخص و خبره.
سِّرِ: راز، آنچه که غیر از صاحبان ادراک پی به آن نمیتوانند برد.
گیسو: زلف و در اصطلاح عرفا: حبلالمتین سالکان طریقت برای رسیدن به حقیقت از میان انبوه تیرگیهای اسرار خلقت است.
غماز: پرده در، فاش کننده سِّرِ، خبرچین.
سرخ برآمد: به رنگ سرخ ظاهر شد، رنگش قرمز شد.
سیلخیز: مسیل، راه عبور سیلاب.
طالع شوریده: بخت در هم و برهم.
آب و عرق: عرق شرم و حیا.
آب چشم: اشک.
زیرصد منت او: صدبار زیر بار منت او.
از وجود این قدرم: این قدر از وجودم.
معانی ابیات غزل(۷۳)
(۱) چشمی نیست که از پرتو چهره تو روشن نبوده و دیدهیی نیست که خاک آستانه تو مایه روشنایی آن نشده و بر آن منتی نداشته باشد.
(۲) صاحبنظران و اشخاص بصیر (هم) روی و موی تو را تماشا میکنند. آری همه سرها گرفتار درک سِّرِ گیسوی تو، این حبلالمتین معرفتاند.
(۳) اگر رنگ اشک رازگشای من سرخ شده است جای شگفتی نیست، چهره کدام پرده دری است که از شرمندگی سرخ نباشد.
(۴) برای اینکه نسیم صبا، گردی بر دامن ننشاند، هیچ رهگذری نیست که دیده من در آن سیل جاری نکرده باشد.
(۵) برای اینکه باد صبا هرجا که میرود از زلف مشکین تو خبر و اثری نبرد، هیچ سحری نیست که با او درگیری و مشاجره نداشته باشم.
(۶) از دست بخت وارون خود رنج میکشم چرا که جز خود، دیگری را سراغ ندارم که از کوی تو فیض و بهره نبرده باشد.
(۷) الف: ای چشمه شیرین گوارا، شکری وجود ندارد که در پیش شیرینی لبهای تو از خجالت غرق در آب و عرق نباشد.
ب: ای (چشمه نوش) که (شیرین) در تو تن میشوید بدان که (شکر) از شرم لب (شیرین) تو در آب و عرق خود غرق شده است.
(۸) هرجا خبری هست در مجلس رندان مطرح میشود، به مصلحت نمی بینم که رازها از پرده بیرون افتد.
(۹) در راه بیابانی عشق تو، شیر به مانند روباه بیچاره و درمانده میشود. آه از این ره خطیر که همه خطرها در آن موجود است.
(۱۰) شانه اشکم زیر بار منت خاک در تست و خاک دری نیست که صد برابر بیشتر از این زیر بار منت اشکم نباشد.
(۱۱) تنها از وجودم همین نام و نشان باقی مانده که دلیلی بر بودن آنست و گرنه هیچ ضعف و بیماری نیست که در آن نباشد.
(۱۲) به غیر از این نکته و معنا که حافظ دل خوشی از تو ندارد هنری نیست که درسراپای وجودت موجود نباشد.
شرح ابیات غزل (۷۳)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمن مخبون مقصور
*
این یک غزل متعارف با مضامینی است که ردیف غزل بدان جوابگو باشد. ردیف این غزل یعنی (نیست که نیست) تأکید نفی نیست بلکه به معنای (نیست که نباشد) یعنی (هست) خواهد بود و حرف (ی) کلمه قافیه بایستی درتمام موارد یکسان و بازگو کننده معنای ردیف باشد که در کمال مهارت دراین غزل به چشم میخورد.
ابیات هفتم و هشتم این غزل دارای ویژگیهایی است که به شرح آن مبادرت میشود:
این از مسلمیات است که حافظ به اشعار نظامی توجه خاصی داشته و همه را به دقت مطالعه و از مضامین بکر آن در موارد لزوم بهرهبرداری کرده است و ما در شرح غزلها هرکجا حافظه و معلومات یاری کرده و بکند، بدان اشاره کرده و خواهیم کرد. در اینجا بیمناسبت نیست یادآور شود در ایام جوانی که تصمیم به سرودن مثنوی امید و اعجاز خود را داشتم مبادرت به مطالعه و مرور مثنویهای نظامی کرده و گاهگاه قرابت مضمونی با مفاد معینی از بیت حافظ توجهم را جلب میکرد که آنها را یادداشت میکردم. بعداً درسفری در این اواخر در شهر شیراز کتابی به نام حافظ جاوید تألیف آقای هاشم جاوید نظرم را جلب کرد و با مطالعه آن ملاحظه شد که ایشان موارد زیادی را یادداشت نموده و بر آن شرح نوشتهاند که از آن کتاب استفاده بیشتری در این مورد کرده و بهره فراوانی گرفتم. اجمالاً نظامی در شرح داستان خسرو و شیرین خود میگوید خسروپرویز دارایِ دو معشوقه بود یکی به نام شیرین ارمنی و دیگرشِکَّرِ اصفهانی ومیل دل او بیشتر به سوی شیرین بود و چنین شرح میدهد که روزی شیرین در راه سفر به چشمه آبی گوارا رسید و چون در اطراف آن کسی را در آنجا ندید لخت شده و برای آبتنی در آن چشمه که نامش چشمهنوش بود وارد وخسرو در این حال او را میبیندونظامی در اینباره دادسخن میدهد.
حافظ در بیت هفتم اشاره و ایهامی به این موضوع دارد و نیز گوشهچشمی به این نکته داستان که شکر اصفهانی درمبارزه رقابت زیبائی و دلبری از شیرین شکست خورد نیز دراین بیت مشهود است. و بدین سبب معنای این بیت به دو صورت ظاهری و ایهامدار آن انجام شد.
دربیت هشتم که به صورت ضربالمثل درآمده شاعرگوشه و کنایهیی به شاه شجاع میزند و میگوید ما رندان از تمام اخبار و ریزه کاریهایی که اتفاق میافتد آگاهی داریم منتها صلاح نمیدانیم که آنها را برملا کنیم. شاعر بار دیگر در بیت دوازدهم روی سخن را به شاه شجاع برگردانیده و از او گله و اظهار ناخشنودی میکند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش
شنبه 12 اردیبهشت 1394 7:23 PM
تشکرات از این پست