١)خم زلف تو دام كفر و دين است
ز كارستان او يك شمّه اين است
پيچ و خم زلف تو دامى براى كفر و دين است ؛ و اين مختصرى است از داستان كارهاى بسيار او.
كفر را در بيت مقابل دين آورده است. استاد فروزانفر براى كفر معناى دقيقى مىدهد:
«كفر: خلاف ايمان است تا ايمان را چگونه تفسير كنند، اگر بگوئيم كه ايمان، بر زبان آوردن شهادتين (اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول اللّه) است،كفر، ناگفتن آن خواهد بود، و اگر ايمان را عبارت از معرفت خدا و اعتقاد به نبوت پيغمبر (ص) و معاد بگيريم، كفر، اعتقاد نداشتن بدين امور است و اگر مجموع اعتقاد و شهادت و اداء اعمال دينى باشد با عدم هريك از اين سه امر، كفر حاصل است.» ١و با اين تعبير كفر، دين نيز دين اسلام است و مراد ازكفر و دين در بيت كافر و مسلمان است.
كارستان: حكايت و سرگذشت، كارهاى بسيار، كارهاى مهم.
مىگويد اهل كفر و اهل دين هر دو مجذوب زيبائى تو هستند، چين و شكن زلف تو همه را به سوى خود مىكشد و اين اندكى از كارهاى بسيار اوست. يا به تعبير عارفانه هر دو در پى كشف راز خلقت هستند.
٢)جمالت حسن است ليكن
حديث غمزهات سحر مبين است
زيبائى تو معجزۀ حسن است-حد اعلاى زيبائى است-اما موضوع اشارات چشم تو به وضوح سحر و جادوست.
معجزه: امرى خارق عادت از طرف پيغامبران، كه افراد مردم از آوردن نظير آن عاجز باشند؛ و مجازا كنايه است از هر كار خارقالعاده.
سحر: جادوگرى، افسونگرى، آنچه كه در آن جذابيت و فريبندگى خاص باشد.
معجزه در مصراع اول با سحر مبين و آشكار در مصراع دوم مقايسه شده است و مجموعا اشاره به آيه ١٣ از سوره النمل (٢٧) دارد «فَلَمّٰا جٰاءَتْهُمْ آيٰاتُنٰا مُبْصِرَةً قٰالُوا هٰذٰا سِحْرٌ مُبِينٌ» (چون آيات و معجزات ما را به آنها ارائه داد گفتند كه اين معجزات بزرگ سحرى روشن و آشكار است) كه در اين آيه هم، سحر و معجزه با هم مقايسه شدهاند. معجزه به معناى امرى حقيقى است و سحر به مثابه نيرنگ و فريب. مىگويد جمالت در زيبائى آيتى است- معجزه واقعى است-و عشوه چشمت آشكارا فريب و نيرنگ ساحران، پس در خلقت خود معجزه حقيقى دارى و در حركات و عشوهگرى سحر و جادوى ساحران فريبكار را.
٣)ز چشم شوخ تو جان كى توان برد
كه دايم با كمان اندر كمين است
از چشم جسور تو كى مىتوان جان سالم بدر برد؛ چشمى كه هميشه با كمان ابرو در كمين ماست.
۴)بر آن چشم سيه صد آفرين باد
كه در عاشقكشى سحر آفرين است
به آن چشم سياه صد آفرين باد؛ كه در كشتن عاشق نهايت درجه مهارت دارد.
سحر آفرين: آفريننده سحر، آنكه كار خارقالعاده مىكند.
مقصود اينكه هم چنانكه ساحر شخص را مجذوب و بىخبر مىسازد چشم تو انسان را مدهوش مىكند.
۵)عجب علميست علم هيئت عشق
كه است
عجب علمى است علمى كه از اشكال و قواعد عشق سخن مىگويد؛ كه چرخ هشتم در برابر او مانند زمين هفتم است.
بيت مجموعا به اصطلاحات نجومى توجه دارد:
هيئت: در اصطلاح نجومى علمى است كه از احوال ستارگان و وضع آنها نسبت به يكديگر و شكل و قوانين ثابت حركت آنها بحث مىنمايد.
چرخ هشتم «كنايه از فلك ثوابت است» 2يعنى فلكى كه كواكب ثابت در آن قرار دارند و مراد چرخ بلند و كنايه از مقام و مرتبه عالى است. و هفتم زمين مقصود پائينترين طبقۀ زمين، اسفل السافلين، و كنايه از پستى مقام است.
چرخ هشتم به عنوان مقامى عالى با زمين هفتم به مثابه مقامى پست مقايسه شده، مىگويد چرخ هشتم در علم هيئت عشق آنقدر ناچيز است كه با پائينترين طبقۀ زمين برابر است.
حاصل معنى اينكه تصورات و قراردادهاى نجومى در باب افلاك نزد عارفان كه از طريق عشق به عوالم بالا سير مىكنند ارزشى ندارد چنانكه در نظر عارف چرخ هشتم كه در نجوم آخرين مرحلۀ علم منجمان است با زمين هفتم كه مقام پستى است برابر است-آخرين حدّ درك عقل و علم آغاز مرحله عشق است.
۶)نپندارى كه بدگو رفت و جان برد
حسابش با كرام الكاتبين است
گمان مبر كه بدگو رفت و جان به سلامت برد؛ فرشتگانى كه نامۀ اعمال آدمى را مىنويسند گناه او را ضبط مىكنند.
رفت در بيت يعنى مرد؛ و جان برد يعنى از مجازات خلاص شد.
كرام الكاتبين: مىگويند بر هر شخص دو فرشته موكّلند كه بد و خوب اعمال او را مىنويسند. از اين فرشتگان در آيه ١١ از سوره الانفطار (٨٢) با عنوان كراما كاتبين ياد شده است. صورت كرام الكاتبين در بيت حافظ همان كراما كاتبين است كه در قرآن آمده و اين تغيير مقتضى موقعيت نحوى كلمه است.
مىگويد گمان مبر كه آدم فضول و بدگو مرد و از مجازات-در اين جهان-جست؛ فرشتگان موكّل گناهش را ضبط و گزارش مىكنند و روز حساب به كيفر خواهد رسيد.
٧)مشو حافظ ز كيد زلفش ايمن
كه دل برد و كنون در بند دين است
حافظ از حيلۀ زلفش آسوده و فارغ مباش؛ زيرا دلت را برد و حالا در فكر اين است كه دين و ايمانت را هم ببرد.
كيد: مكر كردن، فريب، حيله.
2) مصفى، . . . فرهنگ اصطلاحات نجومى.
منبع : شرح هروی بر حافظ